سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 89 فروردین 26 , ساعت 11:55 عصر

دستهایم خالی ست

قلبم اما لبریز

چشمه عشق و محبت ، اندوه

از نگاهم جاریست

و نگاهم به همان درگه زیبای خداست

بر خدایی که مرا جان بخشید

تا ببیند که دلم . . . بار دگر

با خلوص دل خویش

باز آوای دعایی دارد

دیدگان خیره بآن عرش بلندست که تو

بر همه بنده ی خود می نگری

گفته ای با دل ما

گر کسی رو به تو آورد

هر آنکس هم بود

دست او گیر و به فریادش رس

که امیدی به تو دارد ز نیاز

و چنین کرده دلم در همه عمر

لیک من گفتم و می گویم باز

جز تو امید ندارم به کسی

جز تو امید نبندم به کسی

گرچه هر بار به مهر دل خویش

همدم و همدل دلها بودم

و به آرامش هر سینه بسی کوشیدم

لیک در خلوت خویش

خود همی سینه ی غم ها بودم

بس که تنها بودم !

دستهایم خالی ست

گرچه قلبم لبریز

لیک خالی و تهی می بینم

همه ی هستی خویش

و تو را می جویم

که ز درگاه تو هر بنده ی تو

دست ِ پر ، با دل شاد

باز می گردد و خشنود ز توست



* * *


من همانم که به دلها گفتم

رو به درگاه خداوند اگر

تو نگاهی ز سر عشق کنی

گرکه امید ببندی به خدا

قلب پر مهر خدا

همرهت خواهد بود

دیده بر عرش خدا باید داشت

چشم امید به درگاه خدا باید بست

گفتم و گفتم و می گویم باز

چشم امید به درگاه خدا باید داشت

دستهایم خالی ست

قلبم اما لبریز

زهمه عشق و محبت به هر آن سینه ی درد

به هر آنکس که ز آرامشِ ِ دل محروم است

و چه امید و محبت دادم

با هرآن یکه کلام

که ز نام تو و امید تو ، دریایی بود

پاک و لبریز ز عشق

بر دلم خرده مگیر

گر که خود غمگینم

عمر کوتاه و دلم غمگین است

طاقتم نیست دگر دیدن هر غم به دلم

طاقتم نیست دگر دیدن رنجی به دلی !

دستهایم خالی ست

گرچه سرشار ز عشق

گرچه لبریز زمهر تو و سرشار نیاز

و دلم می داند که نیازم به تو و باز به توست

دست خالی مرا قلب سرشار ز عشق

در نگاه دگران پر می کرد !

و امیدم به تو بود

و امیدم به تو هست

که تو یاور باشی ، بدل سرشاری

که تو را میجوید ، که "تو را" می گوید !

به هر آن دل که پریشان مانده است

تو مرا خوار مکن

تا توانم ز تو قدرت گیرم

و بگویم از مهر

که دل دنیایی . . . در نیازی ز محبت سوزد

و کسی نیست که بر این دلها

سخن از عشق و محبت گوید

تو مرا یاری کن

که سخنگوی محبت باشم

و نویدی ز امید

تو مرا یاری ده . . .

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ