سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 89 آبان 24 , ساعت 11:18 صبح

تو یعنی خاطراتی گنگ از یک حس پنهانی
و من یعنی نگاهی منتظر ، پیوسته بارانی
 

حقیقت قصه تلخی است آری باز حاشا کن
هنوز ای نازنینم، برخلاف رود می رانی


مسیر زخم هایت بر تن , این روزها جاری است
تو یعنی دردهایی که ندارد هیچ درمانی


کسوف عشق یعنی ماه من گاهی شوی حایل
که تا هردم شوم همرنگ تاریکی ، پریشانی


تو یعنی بغض، یعنی گریه، یعنی هر نفس ماتم
که تنها یاد این عشقت شده داغی به پیشانی


و من این واژه هایی که همیشه خیس احساس اند
و من یعنی تو را خواندن و من یعنی غزل خوانی


بت ما را شکستی، بت شکن، در آتشت دیدم
که اسماعیل شعرم شد به دستان تو قربانی


تماشا کن در این مزرع تمام حسرتم این است
که عمری عشق پاشیدم ، درو کردم پشیمانی





لیست کل یادداشت های این وبلاگ