سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 90 آذر 24 , ساعت 9:23 صبح

فکر میکنم سه ماهی میشه که اینجا چیزی ننوشتم ،نه اینکه اصلا ننوشته باشم اتفاقا تو روزها و ماههای اخیر درگیر اتفاقات و ماجراهائی بودم که خود به خود میلم به نوشتن چند برابر بود اما همه اش روی کاغذ بوده و پاکنویس کردنش اینجا زمان میخواد و حوصله ای زیاد که در خلق و خوی عجیب این روزهای من نیست .

تقریبا روزی یه بار یا دو روز یه بار اینجا سر میزدم و پیامهای دوستانمو میخوندم اما اونقدر فکرم مشغول و درگیر اتفاقات بود که نتونستم لطف دوستانمو جواب بدم امیدوارم حمل بر بی انصافی و بی خیالی نشده باشه .

چیزی که باعث شد امروز بیام اینجا بنویسم شنیدن یه خبر بد ، یه اتفاق خیلی بد برای عشق و عزیز یکی از دوستانم بود. هیچ کاری نمیتونم براش بکنم جز اینکه پا به پاش گریه کنم ، نگاش کنم و مراقبش باشم که کاری دست خودش نده ... روزگار بی رحمیه ،

 

اکنون تو با مرگ رفته ای

   و من اینجا تنها به این امید دم میزنم

   که با هر نفس گامی به تو نزدیک تر میشوم .

   این زندگی من است

                                                                      " برای عزیزی که خیلی زود رفت"

 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ