سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 87 تیر 29 , ساعت 1:15 عصر


مرد داشت در خیابان حرکت می کرد که ناگهان صدایی از پشت گفت:
 
- اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته می شی.

مرد ایستاد و در همان لجظه آجری از بالا افتاد جلوی پاش. مرد نفس راحتی کشید و با تعجب دور و برشو نگاه کرد اما کسی رو ندید. بهر حال نجات پیدا کرده بود. به راهش ادامه داد. به محض اینکه می خواست از خیابان رد بشه باز همان صدا گفت:

- ایست

مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعت عجیبی از جلویش رد شد. بازم نجات پیدا کرد. مرد پرسید تو کی هستی و صدا جواب داد من فرشته نگهبان تو هستم. مرد فکری کرد و گفت:


-پس اون موقعی که من داشتم ازدواج می کردم تو کدوم گوری بودی؟!!!




لیست کل یادداشت های این وبلاگ