سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
چهارشنبه 88 بهمن 28 , ساعت 8:29 عصر
 

پدر

سایه ای بود و پناهی بود و نیست

شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست

سخت دلتنگم ،  کسی چون من مباد

سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد

گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر

" هست " ناگه " نیست" گردد در نظر

باورم شد ،  این من ناباورم

روی دوش خویش او را می برم!

می برم او را که آورده مرا

پاس ایامی که پرورده مرا

می برم در خاک مدفونش کنم

از حساب خویش بیرونش کنم

راست میگویم جز این منظور نیست

چشم شاعر از حواشی دور نیست

مثل من ده ها تن دیگر به راه

جامه هاشان مثل دل هاشان سیاه

منتظر تا بارشان خالی شود

نوبت نشخوار و نقالی شود

هر یکی  همصحبتی پیدا کند

صحبت از هر جا به جز اینجا کند

گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر

خوش به حالت ، خوش به حالت ای پدر

 

در سوگ پدر از :محمد علی بهمنی

 

تو رفته ای و من ...

آخرای بهمن هر سال که میاد یه حس خاصی هم همراه خودش میاره. یه حس دلتنگی یه

حس بی پناهی یه جورایی خودم رو بدون پشتوانه میدونم. و اون هم به این خاطره اینه

که  دوم اسفند ماه  یادآور روز رفتن پدره. پدری که برای من به معنی واقعی

کلمه پدر بود. فاصله 28 بهمن تا دوم اسفند نه به اندازه چند روز بلکه مثل یه

پلی بود که زندگی منو دو تکه میکرد : یه طرفش خاطرات خوش با پدر بودن و یه

طرفش دوره کردن اون خاطرات خوش بدون پدر.

پدر :حالا  که رفته ای  خودت به خوبی می دونی که دلم برات تنگ میشه نه گاهی که همیشه.

همیشه تو قلبم و مغزم خونه داری همیشه لحظه ها.

 

روحت شاد



لیست کل یادداشت های این وبلاگ