سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
چهارشنبه 87 آبان 1 , ساعت 12:17 عصر


ضد حال یعنی این!!!!!
دخترجوانی از مکزیک برای یک مأموریت اداری چند ماهه به آرژانتین منتقل شد
پس از دو ماه ، نامه ای ازنامزد مکزیکی خود دریافت می کند به این مضمون
لورای عزیز ، متأسفانه دیگر نمی توانم به این رابطه از راه دور ادامه بدهم و باید بگویم که دراین مدت ده بار به تو خیانت کرده‌ام !!! و می دانم که نه تو و نه من شایسته این وضع نیستیم. من را ببخش و عکسی که به تو داده بودم برایم پس بفرست
باعشق : روبرت
دخترجوان رنجیـده خاطر از رفتار مرد ، از همه همکاران و دوستانش می خواهد که عکسی از نامزد ، برادر ، پسرعمو ، پسردایی ... خودشان به اوقرض بدهند و همه آن عکس ها را همراه با عکس روبرت ، نامزد بی وفایش ، دریک پاکت گذاشته و همراه با یادداشتی برایش پست می کند ، به این مضمون
روبرت عزیز ، مرا ببخش ، اما هر چه فکر کردم قیافه تو را به یاد نیاوردم ، لطفاً عکس خودت را از میان عکس‌های توی پاکت جدا کن و بقیه را به من برگردان


چهارشنبه 87 آبان 1 , ساعت 12:12 عصر

آسیب شناسی فک و فامیل

-1 خاله
معنای لغوی: خواهر مادر
معنای استعاره ای: هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.

ادامه دارد...

آسیب شناسی فک و فامیل

-1 خاله
معنای لغوی: خواهر مادر
معنای استعاره ای: هر زنی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.
نقش سمبلیک: یک خانم مهربان و دوست داشتنی که خیلی شبیه مادر است و همیشه برای شما آبنبات و لباس می خرد.
غذای مورد علاقه: آش کشک.
زیر شاخه ها: شوهر خاله: یک مرد مهربان که پیژامه می پوشد و به ادبیات و شکار علاقه مند است. دختر خاله،پسر خاله: همبازی دوران کودکی که یا در بزرگسالی عاشقش می شوید اما با یکی دیگه ازدواج می کنید یا باهاش ازدواج می کنید اما عاشق یکی دیگه هستید.
مشاغل کاذب: خاله زنک بازی، خاله خانباجی.
چهره های معروف: خاله خرسه، خاله سوسکه.
داشتن یک خاله ی مجرد در کودکی از جمله نعمات خداوندی است.
 -? عمه
معنای لغوی: خواهر پدر
معنای استعاره ای: هر زنی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد،هر زنی که مادر چشم دیدنش را نداشته باشد.
نقش سمبلیک: به عهده گرفتن مسئولیت در موارد ذیل: ?- جواب همه ی فحش هایی که می دهید. مثال: عمته... ?- جواب همه ی محبت هایی که می کنید. مثال: به درد عمه ات می خوره... ?- توجیه کلیه ی بیقوارگی ها،رفتارهای نامتناسب شما (تنها برای دخترخانم ها). مثال: به عمه ات رفتی. ?- خیلی چیزهای بدِ دیگه. از ذکر مثال معذوریم...
غذای مورد علاقه: شله زرد، سمنو.
زیر شاخه ها: شوهر عمه: یک مرد پولدار که سیبیل قیطانی دارد و چندش آور است. پسرعمه/دخترعمه: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی حالتان را به هم می زنند!!
مشاغل کاذب Match-Making.
چهره های معروف: عمه لیلا.
داشتن یک عمه که در توصیفات فوق صدق نکند جزو خوش شانسی های زندگی است. 
3- دایی
معنای لغوی: برادر مادر
معنای استعاره ای: هر مردی که با مادر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد،هر مردی که پتانسیل کتک خوردن توسط پدر را داشته باشد.
نقش سمبلیک: یکی از معدود مردانی که هر چند به سیاست علاقه مند است اما حس گرمی به شما می دهد، همیشه حرفهایتان را می فهمد و می شود پیشش گریه کرد.
غذای مورد علاقه: فسنجون.
زیر شاخه ها: زن دایی: یک زن چاق و شاد که خیلی کدبانو است و جلوی مادر قپی می آید. پسردایی،دختردایی: همبازی دوران کودکی که در بزرگسالی مثل یک همرزم ساپورتتان می کنند.
چهره های معروف: علی دایی، دایی جان ناپلئون.
سعی کنید حتمن حداقل یک دایی داشته باشید. 
 

4- عمو
معنای لغوی: برادر پدر
معنای استعاره ای: هر مردی که با پدر رابطه ی گرم و صمیمی داشته باشد.
نقش سمبلیک: یکی از مردانی که شما همیشه باید بهش بوس بدهید و بعد بروید کارتون ببینید تا او با پدر حرفهای جدی بزند. یکی از مردانی که مادر به مناسبت آمدنش قرمه سبزی می پزد و همیشه وقتی می رود پدر ساکت شده، به فکر فرو می رود.
غذای مورد علاقه: قرمه سبزی، آبگوشت.
زیر شاخه ها: زن عمو: یک زن خوشگل که زیاد به شما توجه نمی کند و خودش را برای مادر می گیرد، دخترعمو،پسرعمو: همبازی دوران کودکی که اگر تا هجده-بیست سالگی دوام آورده باهاش ازدواج نکنید خطر را از سر گذرانده اید.
مشاغل کاذب: بازی در قصه های ایرانی-اسلامی.
چهره های معروف: عمو زنجیرباف، عمو یادگار، عمو پورنگ.
داشتن یک عمو ی پولدار خیلی خوب است.


سه شنبه 87 تیر 25 , ساعت 11:1 صبح
شنبه 87 تیر 22 , ساعت 11:35 صبح

 

ماه خال دار

گویند که در ازمنه ای نه چندان قدیم روزی پسری به خانه آمد و به مادر گفت: ای مادر عزیزتر از جون ! مرا دریاب که الان در حال حضرم . پس مادر آنچنان که رسم مادران است به سینه بکوفت که چه شده ای گل پسرکم !

پسر نگاهی به مادر بکرد و گفت که اگر چه حیا دارم ولی به تو بگویم که امروز در محله مان چشمم برای اولین بار به این  دختر همسایه خورد و نگاه همان و عشق همان ! پس اینک از تو مادر بزرگوار خواهم که به خانه آنها روی و او را به نکاح (عقد )من در آری که دیگر تاب دوری او را بیش از این درمن نیست !!!

مادر نگاهی از سر دلسوزی به پسر بیانداخت و گفت : دلبرکم من حرفی ندارم و بسی خوشحالم که تو از همان ابتدای راه به جای الاف شدن در خیابان و ولنگاری راه حیا در پیش گرفتی و ازدواج کردن  

اما بهتر است که لختی درنگ نمایی که اینگونه عاشق شدن ناگهانی را  رسم ازدواج نشاید و اگر هم بشاید دیری نپاید!

پس پسر نگاهی زجمورانه به مادر بیانداخت و گفت مادرجان یا حال برو یا دیگر زن نخواهم که این ماه تابان ازدست من برود و عشق او وجودم را بسوزاند .

پس مادر که پسر خود را دوست همی داشت به سرعت چارقد خویش به سر کرد و به خانه همسایه رفت . در آنجا چشمش به سه دختر خورد یکی از یکی زیبا تر پس اس ام اس ( همان پیام ک ) بزد که یا بنی ! دراین منطقه که تو ما را فرستادی نه یک ماه که سه ماه در پشت ابرند و یکی از یکی ماه تر بگو که کدام ماه چشم تو را برگرفته !

پس پسر نیز اس ام اسی بزد که یا مادر ! آن ماهی که خالی در گونه چپش بدارد ! مادر نیم نگاهی به ماه ها بنمود و دوباره اس ام اس زد که ای پسر این ماهان همه خال دارند .

 پس دوباره پسر اس ام اس بزد که آن ماه من خالش کمی بزرگتر باشد از باقیه ماهان !

مادر لختی درنگ بکرد و دوباره اس ام اس بزد که من چشمهایم خوب نبیند که خال کدام بزرگتر است .

پسر اس ام اسی دگر بزد که مادرکم همان ماهی که مویش قهوه ای باشد !

مادر نگاهی بکرد و اس ام اس زد  که این ماهان مویشان نیز یکرنگ است !

پسر با عصبانیت اس ام اس بزد که مادر! آن دو ماه کوفتی دیگر موهایشان مشکی است و این دگر قهوه ای است!!! آخر مادر جان تو که چشمهایت نمی بیند عینکی برای خود ابتیاع کن !!! حالا عیبی ندارد مادر عزیز! نشان دیگر به تو دهم ببین روی بازوی کدام ماه گرفتگی دارد ماه من همان است !!!

مادر اس ام اس زد که آخر دراین معرکه من بازوی دختر مردم را چگونه ببینم ؟!

پسر اس ام اس کرد که مادر جان تو که مرا کشتی ! خب ببین اگه لباس نازک دارد روی سینه چپش نیز خالی باشد و به خدا که آن دو ماه دیگر این خال را  ندارند !!!

مادر کمی دقت بفرمود و با خوشحالی فریادی زد و اس ام اس زد که احسنت بر تو شیر پا ک خورده ! یافتم ماه تو را که همان جور که بفرمودی است !!

هنوز پسر اس ام اسی نفرستاده بود که مادر لختی درنگ بنمود و سپس سریع شماره پسر را بگرفت که :

لندهور کثافت ! خاک بر سر بی حیایت کنند! شیرم را حرامت می کنم (البته شیر خشکهایی را که بر حلق کوفتی ات ریختم ) خجالت نکشیدی ؟ فلان فلان شده بی حیا ............ ....

و البته ما در این داستان قصدمان این بود که پسران امروز حیا بیاموزند از پسران دیروز که به قصدمان هم رسیدیم

 


چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 10:43 صبح
خانوم ها! عجیب ترین موجودات روی زمین



اگر او را ببوسید ، شما یک آقا نیستید

اگر او را نبوسید ، اصلاً مرد نیستید

اگر از او تعریف کنید ، او فکر می کند دروغ می گوئید و قصد فریب دادن او را دارید

اگر او را ستایش نکنید ، شما پس برای چه خوبید ؟

اگر همیشه با او موافق باشید ، یک زن ذلیل هستید

اگر موافق نباشید ، شما او را درک نمی کنید

اگر زیاد او را ملاقات کنید ، خیلی عجول هستید

اگر او را زیاد ملاقات نکنید ، او شما را متهم به خیانت می کند

اگر خوب لباس بپوشید ، بچه سوسول هستید

اگر نپوشید ، یک پسر کودن هستید

اگر کوشش کنید تا رابطه ای دراماتیک بسازید ، او می گوید قدر او را نمی دانید

اگر کوشش نکنید ، او فکر می کند دوستش ندارید

اگر یک دقیقه تأخیر کنید ، او غر خواهد زد که منتظر بودن سخت است

اگر او تأخیر کند ، خواهد گفت که این یک روش زنانه است

اگر مرد دیگری را ملاقات کنید ، شما از وقتتان خوب استفاده نکرده اید

اگر او را با خانوم دیگری ملاقات کنید ، خوب این کاملاً طبیعی است آنها زن هستند

اگر فقط گاهی او را ببوسید ، او ادعا خواهد کرد که شما کاملاً سرد هستید

اگر زیاد او را ببوسید ، او فریاد خواهد زد که دارید از او سوء استفاده می کنید

اگر به زن دیگری خیره شوید ، شما را به چشم چرانی متهم می کند

اگر او به مرد دیگری خیره شود ، خواهد گفت که : آنها فقط خوش تیپ هستند

اگر صحبت کنید ، آنها می خواهند که شنونده باشید

اگر شنونده باشید ، آنها می خواهند شما صحبت کنید


چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 10:29 صبح

نکاتی برای یک ازدواج موفق
____________ _________ _________ ____

 

مهم‌ترین نکته این‌که

با هم زیاد صحبت کنین و سعی کنین هیچ حرف نگفته‌ای باقی نمونه.

 

____________ _________ _________ ____

شبهه و سؤال تو دلتون انباشته نکنین





____________ _________ _________ ____

به پدر و مادرتون احترام بذارین تا همسرتونم احترام اونا رو نگه داره.





____________ _________ _________ ____

در مورد آرزوها و عقایدتون خیلی صحبت کنین.





____________ _________ _________ ____

سعی کنین جایی که برای صحبت قرار می‌ذارین، هر دفعه متنوع باشه.






____________ _________ _________ ____

شماها عقل کل نیستین، پس مشورت و مطالعه رو فراموش نکنین.





____________ _________ _________ ____

پدر و مادرها به‌جای این‌که روابط بچه‌ها رو محدود کنن، سعی کنن اونا رو روشن کنن...





____________ _________ _________ ____

حواستون به تمام نیازهای همسرتون باشه. چه روحی، چه مادی.





____________ _________ _________ ____
آلبوم خانوادگی‌تون رو به هم نشون بدین.





____________ _________ _________ __

کاری کنین که احساس کنه علاقه‌مندین که توی علم و دانش پیشرفت کنه.



 


____________ _________ _________ ____
دنبال تحمیل نظرات خودتون نباشین، هدفتون رسیدن به تفاهم باشه.






____________ _________ _________ ____

برای درک بهتر همسرتون خودتون رو جای اون بذارین.





____________ _________ _________ ____

اگه گذشت می‌کنین، حواستون باشه! شما قراره یه عمر با هم زندگی کنین...






____________ _________ _________ ____

کشف کنین چه چیزی اونو سورپرایز می‌کنه!





____________ _________ _________ ____

جاهای دنج و خلوت رو برای صحبت انتخاب کنین.





____________ _________ _________ ____

ضعف‌ها و عیب‌هاشو به رخش نیار.







____________ _________ _________ ____

موقع صحبت حواستون پرت نباشه و با تمام وجود بهش توجه کنین.





____________ _________ _________ ____

سعی کنین برای مراسم عروسی برنامه‌ریزی و جدول زمان‌بندی دقیقی داشته باشین.





____________ _________ _________ ____

تا جایی که می‌تونین از سنت‌های درست حمایت کنین و با غلطاش مبارزه کنین.

گفتم تا جایی که می‌تونین!





____________ _________ _________ ____

سعی کنین با بزرگ‌ترها در مورد برنامه‌ریزی عروسی مشورت کنین.





____________ _________ _________ ____

تعداد مهمونا رو تا جایی که می‌شه دقیق مشخص کنین.






____________ _________ _________ ____

خیلی تو فکر ست شدن رنگ جهاز نباشین.



 


____________ _________ _________ ____

بزرگترها هم موقع خرید باید به سلیقه‌ی جوونا اهمیت بدن و هواشونو داشته باشن




 


____________ _________ _________ ____


لباس عروس فقط یه بار مصرف می‌شه. به نظر شما کرایه بهتره یا خرید؟

____________ _________ _________ ____


چهارشنبه 87 تیر 19 , ساعت 10:6 صبح

یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود ...

 


روزی روزگاری یه قورباغه نشسته بود روی برگ و داشت برای خودش آواز های قشنگ قشنگ (البته به نظر مامانش) میخوند. همینطور که داشت قور قور میکرد و خوش بود یه دفعه چشمش افتاد به یه گاو که اومده بود لب برکه تا آب بخوره. هیبت گاوه چنان گرفتش که آرزو کرد کاشکی اندازه اون باشه، برای همین خودش رو باد کرد و باد کرد.

 

 خواهرش که نشسته بود روی یه برگ دیگه (و احتمالا داشت به شوهر آیندش که سوار بر یه گل نیلوفر سفید آخرین سیستم و با سه تا کلید خونه و ماشین و مغازه به طرفش میومد فکر میکرد) یه دفعه چشمش به برادرش افتاد و بهش گفت: وا تو داری چی کار میکنی؟

 

 دادشش بهش گفت میخوام اندازه اون گاوه بشم. بعد با انگشت به طرف گاوه اشاره کرد. بعد از خواهرش پرسید: نظرت چیه الآن اندازش شدم؟

 خواهرش گفت: نه هنوز.

 قورباغه باز هم خودش رو باد کرد. به خواهرش گفت: حالا چطور؟

 خواهرش بازم گفت: نه.

 و این ماجرا اینقدر ادامه یافت و قورباغه انقدر خودش رو باد کرد و باد کرد و باد کرد و باد کرد و باد کرد ........ تا بالاخره ترکید.

 


با خوندن این قصه میشه نتیجه های زیر رو گرفت:

 


1- تقلید کور کورانه کار کاملا اشتباهیه. خدا به آدم عقل داده تا خودش فکر کنه و خوب و بد امور رو بفهمه، نه اینکه چشماش به دهن آدم ها باشه تا ببینه اونا چی میگن و چی میخوان، صرفا همونا رو انجام بده.

 


2- خواهران عزیز توجه داشته باشن که تموم زندگی پول و ماشین و 3 تا کلید نیست و این نیست که باعث خوشبختی میشه چیز های دیگه هم تو زندگی مهمند. البته برادران عزیز هم توجه داشته باشن که شما که عرضه ندارین یه لقمه نون بخور و نمیر دربیارین خیلی بیجا میکنین دختر مردم رو بدبخت کنین.

 


4- اشاره کردن با انگشت به مردم کار بسیار بسیار زشتیه.

 


5- یک نکته منکراتی: نویسنده داستان هیچ اشاره ای نکرده که قورباغه داشته آهنگ مجاز میخونده یا غیر مجاز.

 


7- ما همینطور از این قصه نتیجه میگیریم که اگر به گسی گفتن: "هیکل مثل گاوتو ببر کنار!" لزوما بهش فحش ندادن، شاید ازش تعریف کردن و قصد تمجیدش رو داشتن.

 


8- میگن پشت سر هر مرد موفقی یه زن هست. مطمئنا اگه این قورباغه ی قصه ما نترکیده بود با تشویق های متمادی خواهرش بالاخره میتونس اندازه گاوه بشه.

 


9- دیگه نتیجه آخر رو هم که خودتون میدونین. هستی ما از وجود پدر و مادرامون به ودیعه گرفته شده. احترام گذاشتن به اونها کوچکترین کاریه که ما میتونیم براشون و به پاس زحمتاشون انجام بدیم.


دوشنبه 87 تیر 17 , ساعت 10:52 صبح

یک روز زن و مردی ماشینشون با هم تصادف بدی می کنه ، بطوری که ماشین هردوشون بشدت آسیب میبینه ، ولی هردوشون بطرز معجزه آسایی جون سالم بدر می برند ...


وقتی که هر دو از ماشینشون که حالا تبدیل به آهن قراضه شده بیرون اومدند ، خانم رو به طرف مقابل کرد و گفت : آه چه جالب شما مرد هستید !


ببینید چه به روز ماشینهامون اومده ؟! همه چیز داغون شده ولی ما سالم هستیم ! این باید یک نشونه از طرف خدا باشه که اینطوری با هم ملاقات کنیم و زندگی مشترکی رو با صلح و صفا آغاز کنیم ...!


مرد هم با هیجان پاسخ داد : بله کاملا با شما موافقم ، این باید نشونه ای از طرف خدا باشه !


بعد اون زن ادامه داد و گفت : وای خدای من ! اینجا رو ببین یک معجزه دیگه ! ماشین من کاملا داغون شده ولی این شیشه مشروب سالم موندهمطمئنا خدا خواسته که این شیشه مشروب سالم بمونه تا ما این تصادف خوش یمن رو جشن بگیریم !


زن مشروب رو به مرد داد و مرد سرش رو به علامت تصدیق تکان داد ، در بطری رو باز کرد و نصف شیشه رو با ولع سر کشید ! بعد بطری رو برگردوند به زن که او هم بنوشه ...


اما زن در بطری رو بست و شیشه رو با خونسردی برگردوند به مرد !


مرد با تعجب گفت : شما نمی نوشید؟!


و زن در جواب گفت : نه ، فکر می کنم باید منتظر پلیس بشم !!!


 


یکشنبه 87 تیر 16 , ساعت 10:30 صبح
یک روز مسوول فروش ، منشی دفتر و مدیر شرکت برای ناهار به سمت سفره خانه ای قدم می زدند… ییهو یه چراغ جادو (آلادین) رو زمین پیدا می کنن و روی اون رو مالش میدن و غول چراغ ظاهر میشه… غوله میگه: من برا هر کودوم اِز شوما یه آرزو برآورده می کونم.(حتما متوجه شدید که غوله اصفهانی بوده!)

منشی با کله می پره جلو و میگه : « اول من ، اول من ، اول من!…  من می خوام که توی کیش باشم ، سوار یه قایق بادبانی شیک ، هیچ نگرانی و غمی از دنیا نداشته باشم و یک کارت سوخت روزی ???? لیتری داشته باشم »… شپرق ! غیب میشه ! منشی رفت واسه کیش ..

بعد مسوول فروش می پره جلو و میگه: « حالا من ، حالا من! … من می خوام توی خزرشهر کنار ساحل لم بدم ، یه دلاک شخصی و یه منبع بی انتهای آب زرشک داشته باشم و تمام عمرم حال کنم »… شپترق ! غیب میشه ! مسوول فروش هم ناپدید میشه…

 بعد غول به مدیر میگه : حالا نوبتی توءس … مدیر میگه : « من می خوام که اون دو تا هر دوشون بعد از ناهار توی شرکت باشن

نتیجه گیری اخلاقی: همیشه اجازه بده اول رئیست صحبت کنه

 


یکشنبه 87 تیر 16 , ساعت 9:47 صبح

دخترها از1230 تا 1400 (ه.ش)

سال 1230
 (مرد):دختره خیر ندیده من تا نکشمت راحت نمیشم....
زن:آقا حالح یه غلطی کرد شما ببخشید!نا محرم که خونمون نبود.حالا این بنده خدا یه بار بلند خندیده...!!
مرد: بلند خندیده؟ این اگه الان جلوشو نگیرم لابد پس فردا می خواد بره بقالی ماست بخره. نخیر نمی شه باید بکشمش...
بالاخره با صحبتهای زن ، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه.

سال 1280
مرد: واسه من می خوای بری درس بخونی؟ می کشمت تا برات درس عبرت بشه. یه بار که مُردی دیگه جرات نمی کنی از این حرفا بزنی. تو غلط می کنی. تقصیر من بود که گذاشتم این ضعیفه بهت قرآن خوندن یاد بده. حالا واسه من میخای درس بخونی؟؟؟
زن: آقا ، آروم باشین. یه وقت قلبتون خدای نکرده می گیره ها! شکر خورد. دیگه از این مارک شکر نمی خوره. قول میده...
مرد( با نعره حمله می کنه طرف دخترش ): من باید بکشمت. تا نکشمت آروم نمی شم. خودت بیای خودتو تسلیم کنی بدونه درد می کشمت...
-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

سال1330
مرد: چی؟ دانشسرا (همون دانشگاه خودمون)؟ حالا می خوای بری دانشسرا؟ می خوای سر منو زیر ننگ بوکونی؟ فاسد شدی برا من؟؟ شیکمتو سورفه (سفره) می کونم...
زن: آقا، ترو خدا خودتونو کنترل کنین. خدا نکرده یه وخ (وقت) سکته می کنین آ...
مرد: چی می گی ززززززن؟؟ من اگه اینو امشب نکوشم (نکشم) دیگه فردا نمی تونم جلوی این فسادو بیگیرم. یه دانشسرایی نشونت بدم که خودت کیف کونی...
-- بالاخره با صحبتهای زن، مرد خونه از خر شیطون پیاده می شه و دختر گناهکارشو می بخشه

سال1380
مرد: کجا؟ می خوای با تکپوش (از این مانتو خیلی آستین کوتاها که نیم مترم پارچه نبردن و وقتی می پوشیشون مث جلیقه نجات پستی بلندی پیدا می کنن) و شلوارک (از این شلوار خیلی برموداها) بری بیرون؟ می کشمت. من... تو رو... می کشم...
زن: ای آقا. خودتو ناراحت نکن بابا. الان دیگه همه همینطورین (شما بخونید اکثرا).
مرد: من... اینطوری نیستم. دختر لااقل یه کم اون شلوارو پائین تر بکش که تا زانوتو بپوشونه. نه... نه... نمی خواد. بدتر شد. همون بالا ببندیش بهتره...

سال1400
زن: دخترم. حالا بابات یه غلطی کرد. تو اعصاب خودتو خراب نکن. لاک ناخنت می پره. آروم باش عزیزم. رنگ موهات یه وقت کدر می شه آ مامی. باباتم قول می ده دیگه از این حرفا نزنه...
-- بالاخره با صحبتهای زن، دخترخونه از خر شیطون پیاده می شه و بابای گناهکارشو می بخشه !!

 


   1   2   3   4      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ