سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 87 خرداد 11 , ساعت 10:37 صبح

تقریبا هیچ کدام از دوستانم از زندگی شان راضی نیستند. یکی در ایران است و شهرت و پول دارد اما معتقد است زندگی آنجا برایش جز جنگ اعصاب و ناراحتی چیزی نیست. ماشین، خانه، یخچال و دوستان دل انگیزی -به نظر من- دارد.
دوست دیگرم که حدود ده سال پیش با هم یک شرکت کارهای کامپیوتری راه انداختیم و رویایش سفر به آمریکا بود، دیروز بعد از مدت ها پیغام داده که دو ماه است به آمریکا آمده، خیلی کوتاه نوشته "احساس می کنم خیلی دیر شده و پیر شدم، هنوز تصمیم به ماندن نگرفتم" سی ساله است و پدرش یک جور معدن بی پایان پول

.
اگر بخواهم مثال ها را ادامه دهم کار به جاهای باریک می کشد! خلاصه اش این که ظاهرا هیچ کس از جا و موقعیتش راضی نیست. جالب است برایم که دو تا از دوستانم که هر دو گاهی برایم درد دل می کنند، حسرت موقعیت و زندگی و روحیه آن یکی دیگر را می خورند و از خودشان ناراضی اند! دو سه بار خیز برداشته ام که جفت شان را جایی غافلگیر و رو در رو کنم تا خودشان هم بفهمند که الکی حسرت زندگی آن دیگری را می خورند، بلکه این طوری از خودشان و زندگی شان حال عالم را ببرند.
فکر کنم بتوانم بفهمم که حال زندگی فقط به موقعیت های مادی نیست و مثلا دوست داشتن و دوست داشته شدن-گاهی- بیشتر از خانه، یخچال و دوستان دل انگیز، فاز می دهد؛

 اما خواستم عکس های را از "کلوچه های خاکی" که در هاییتی، غذای روزانه مردم فقیر است به خودم و این دوستانم نشان دهم.(اگر تا حالا ندیده اند
 با گران شدن قیمت غذا و کمبود آن در هاییتی مردم کلوچه خاکی که با خاک، نمک و کمی روغن درست شده را به جای غذا

می خورند


 

 


 پسر بچه یازده ساله، بعد از خوردن کلوچه خاکی زبانش را نشان می دهد. قیمت صد کلوچه خاکی پنج دلار است.


?


خواهش میکنم نگین اونا که نفت ندارن ..اونا که مث ایران این همه نعمت ندارن ..بله این هم از شانسمون بوده که این هارو داریم ..ولی واسه استفاده از شانس هامون چی کردیم تا حالا!!!

 به جز دست روی دست گذاشتن و نظاره گر بودن



لیست کل یادداشت های این وبلاگ