سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 89 دی 20 , ساعت 10:38 عصر

هر وقت دلم می گیره و از همه چیز و همه کس خسته می شم، هر وقت به تنگ میام از این همه رفتن و نرسیدن، هر وقت این دنیا برام عذاب می شه و سیر میشم ازش ، هر وقت دلم می خواد شروع کنم به شکوه و گلایه، هر وقت همه بدی های عالم صف می کشن جلوی چشمام، این شعر یا نمی دونم ترانه خیلی به دلم می شینه، یه کم آروم می شم انگاری، تقریبا همه جا هم این شعرو گذاشتم، از بس دوسش می دارم.

 

به نابودی کشوندیم تا بدونم

همه بود و نبود من تو بودی

 

بدونم هر چی باشم، بی تو هیچم

بدونم فرصت بودن تو بودی

 

همه دنیا بخواد و تو بگی نه

نخواد و تو بگی آره، تمومه

 

همین که اول و آخر تو هستی

به محتاج تو محتاجی حرومه

 

پریشون چه چیزا که نبودم

دیگه می خوام پریشون تو باشم

 

تویی که زندگی و آبرومی

باید هر لحظه مدیون تو باشم

 

فقط تو می تونی کاری کنی که

دلم از این همه حسرت جدا شه

 

به تنهاییت قسم، تنهای تنهام

اگه دستم تو دست تو نباشه

 

تو همیشه هستی اما

این منم که از تو دورم

 

من که بی خورشید چشمات

مثل ماه سوت و کورم

 

نمی خوام وقتی تو هستی

آدم آدمکا شم

 

چرا عادتم تو باشی؟

می خوام عاشق تو باشم

 

تازه فهمیدم به جز تو

 حرف هیچکی خوندنی نیست

 

آدما میان و می رن

هیچکی جز تو موندنی نیست

 

منو از خودم رها کن

تا دوباره جون بگیرم

 

خسته از این ،عقل ِ خسته

من می خوام جنون بگیرم

دکتر افشین یدالهی



لیست کل یادداشت های این وبلاگ