یکشنبه 87 آذر 17 , ساعت 9:54 صبح

در خاطر منی

امروز صبح اتفاقی عجیب و غیر منتظره منو به یاد دوستی قدیمی انداخت .دوستی که دیگر در کنارم نیست و بی پروا و رها خیلی زود دست از زندگی زمینی کشید و پرکشید به سوی آسمانها. چند سال پیش کتابی به من هدیه کرد و اول کتاب با خط زیبائی برام شعر    ای رفته از برم به دیاران دور دست را نوشته بود .شعر خیلی به دلم چسبید .بهش گفتم عجب شعر قشنگی ؟!!!خندید و گفت می دونستم خوشت میاد.

جوان بود و پر از شوق و هیجان .اما چه راحت دست از زندگی مادی شست و به فرشتگان پناه برد. افسوس که زود رفت .

روحش شاد .

امروز این اتفاق باعث شد یاد این شعر بیفتم و بذارمش تو وبلاگ .



لیست کل یادداشت های این وبلاگ