سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
سه شنبه 87 خرداد 7 , ساعت 2:1 عصر

عکسهای دیدنی از فیلم سوپر استار 246
تسلط کامل پسربچه 8 ساله به زبان فرانسوی 129
تصاویری از داخل ضریح حرم امام رضا (ع) 379
تصاویر دیدنی: خداحافظ مجلس هفتم 674
هفت‌تیر، هدیه به خریداران خودرو ! 592
آزاد سازی خرمشهر پس از 575 روز اشغال 201
مصاحبه با دختر اتریشی “خانه وحشت” 3187
عکس و گفتگو با کیوان محمودنژاد و همسرش 3462
عکس : ازدواج برخی افراد معروف ! 5520
عکس و گفتگو با رضا رشیدپور و همسرش 3823
عکس های جالب تبلیغات مبارزه با بدحجابی 4130
مدلهای مختلف دختر 5822
عکس : شخصیت شناسی دست و ناخن 3251
خرید و فروش موی سر ! 620
عکس : آرایش طبیعی جانوران ! 2169
عکس : تولد نوزاد عجیب الخلقه در تبریز 7084
عکس : این ماشین عروس یا دفتر نقاشی ؟! 3631
فروش یک زن در اینترنت ! 6847
تصاویردیدنی دیدار پرسپولیس و سپاهان 3429
عکس : سرمربی پرسپولیس و همسرش 7538
ازدحام جمعیت و بی‌هوشی استیلی ! 2749
عکس :عادل فردوسی پور بعد از بازی ! 6597
مرگبارترین حوادث جهان در 40 سال اخیر 1806
غمگینی و افسردگی خداحافظ ! 2232
خانه مجردی و انواع آن 3717


سه شنبه 87 خرداد 7 , ساعت 2:0 عصر
سه شنبه 87 خرداد 7 , ساعت 12:31 عصر

یک مردِ روحانی، روزی با خداوند مکالمه ای داشت: "خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟"

خداوند آن مرد روحانی را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد؛ مرد نگاهی به داخل انداخت. درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود؛ و آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد.!

 

 

افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند. به نظر قحطی زده می آمدند. آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پُر کنند. اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند..

مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد. خداوند گفت: "تو جهنم را دیدی!"

 

آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد. آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود. یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن، که دهان مرد را آب انداخت!

افرادِ دور میز، مثل جای قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و تپل بوده، می گفتند و می خندیدند. مرد روحانی گفت: "نمی فهمم!"

 

خداوند جواب داد: "ساده است! فقط احتیاج به یک مهارت دارد! می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به همدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار تنها به خودشان فکر می کنند!"

 


سه شنبه 87 خرداد 7 , ساعت 12:8 عصر

10 جهنم دره به روایت رویترز

فهرستهای ده تایی در ادبیات و ژورنالیسم دنیای مدرن،نماد لیستی از بهترینها و برترینها است و کمتر پیش آمده که به بدترین بپردازد،از جمله فهرست جدید رویترز برای 10 نقطه از عالم که شما را از رفتن به آنجا نهی می کند!!.

 


مقام اول متعلق است به بندر مورثبی در گینه نو ،که به طور متوسط 115 مورد جدید از ابتلا به ایدز را ماهیانه گزارش می کند!، بیکاری،دزدی و آدم ربایی در پایتخت گینه نو بیداد می کند!.



مقام دوم به شهر لینفن در چین میرسد با بیشترین آلودگی هوا، در جوار صنایع غیر اصولی و معادن بزرگ ذغال سنگ که ابری از غبار مسموم کک و آلاینده های هوا آسمانش را همیشه تیره نگاه داشته است!.



مقام سوم به شهر بوجمبورا درجمهوری برونئی؟! در شرق آفریقا تعلق دارد،که فساد و وضع نابسامان اقتصادی آن،پایین ترین نرخ رشد اقتصادی جهان را برایش به ارمغان آورده است و شهره به نسل کشی و کشتارهای دسته جمعی است!.



مقام چهارم متعلق است به یکی از رئوس محور شرارت!،پیونگ یانگ در کره شمالی بعنوان شهری که علیرغم ظاهرش در باطن رژیم مدیریتی و حکومتی استبدادی داشته و فقط یک شبکه رادیو و تلوزیون تحت مراقبتهای شدید حکومتی دارد و حتی دوچرخه سواری نیز در این شهر به دلایل سیاسی !ممنوع است!.



مقام پنجم در کمال ناباوری متعلق است به اوکلاهما در ایلات متحده! و به خاطر بیشترین مخاطرات بلایای طبیعی!،این شهر در کریدور معروفی که بیشترین گردبادهای موسمی در آن می وزد، در ماههای مارس تا آگوست بیشترین ریسک مسافرت را دارد!.



شهر چرنوبیل در اوکراین هنوز تبعات آلودگیهای رادیواکتیویته در دهه نود قرن بیستم را به دوش می کشد و با مناطق خالی از سکنه و رودخانه ها و دریاچه های آلوده اش مقام ششم را به خود اختصاص داده است.



موگادیشو در سومالی بعنوان بی قانونترین شهر هرت جهان!،پس از فروپاشی قدرت مرکزی در دهه پایانی هزاره دوم،و استقرار واحدهای حافظ صلح مدتهای مدیدی است که در رتبه هفتم، از همه برشورهای توریستی و مسافرتی حذف شده است.



یاکوتسک در روسیه با طبیعتی سرد و منجمد کننده و فاصله ای بعید با مسکو(شش قاچ ساعتی در معیار ساعت جهانی) در تمامی طول سال با دمایی در حدود 32 درجه زیر صفر!! به درستی سردترین منطقه مسکونی جهان لقب گرفته و در مقام هشتم،فقط در صورت افت دما به کمتر از میزان یاد شده کودکانش مجاز به تعطیل مدارس هستند!!.



داکا در بنگلادش گرفتار تبعات جنگهای داخلی،عدم ثبات سیاسی و بلایای طبیعی بوده است ولی فقط به خاطر حد بالای آلایندگی هوا و محیط زیست در اثر توسعه نابسنده صنعتی مقام نهم را به خود اختصاص داده است!.



بغداد، پایتختی در همسایگی که روزی مثل آبادی و امارت نشینی بود،اکنون در آتش تعارضات قومی-مذهبی-قبیله ای می سوزد،پس از جنگ خلیج و به زانو درآمدن دیکتاتور معروفش این شهر به بالاترین آمار سرقت،آدم ربایی و تجاوز به عنف دست یافته است و در این لیست نیز مقام آخر و دهم را پیدا کرده است.



سه شنبه 87 خرداد 7 , ساعت 12:6 عصر
یک آزمایش
 
روزی جهت انجام آزمایش 10 میمون را درون یک قفس بزرگ می اندازند که امکان بالا رفتن از دیواره برای هیچ یک از آنها مهیا نبود و در سقف موزهایی قرار داشت و تنها راه ارتباطی به سقف یک نردبان بود . میمون ها در بدو ورود ابتدا هیجان زده به اطراف می رفتند ولی بعد از مدتی که آرام شدند متوجه موزها شدند و همه به سمت نردبان یورش بردند و از آن بالا رفتند غافل از اینکه روی پله پنجم این نردبان سیستم به خصوصی کار گذاشته شده بود که با فشار روی آن از سقف آب سرد پائین می ریخت . بدین ترتیب به محض اینکه پای اولین میمون به پله پنجم رسید آب بسیار سرد بر روی میمونها ریخت و میمونها وحشت زده به این طرف و آن طرف می دویدند زیرا نمی دانستند چه شده است . پس از مدتی که دوباره آرام شدند به سمت نردبان یورش بردند و دوباره همان داستان آب سرد و وحشت میمونها.

 
برای دفعه بعد 2 تا از میمونها دیگر بالا نرفتند بدون اینکه بدانند چرا آب سرد پائین می ریزد . برداشت آنها فقط این بود که نباید نزدیک نردبان شوند . در این دفعه فقط 8 میمون بالا
 می روند ولی باز هم همین داستان پیش می آید . برای بار بعد فقط 2 میمون تصمیم به بالا رفتن می گیرند ولی این بار با مخالفت 8 میمون دیگر مواجه می شوند و آنها اجازه بالا رفتن به آنها نمی دهند زیرا آنها به خاطر اینکه سرد نشوند از خیر موزها گذشته بودند و گرسنگی پیشه کرده بودند به هر حال به آنجا می رسد که میمونهای گرسنه در پایین قفس و موزها در بالای سقف بودند ولی هیچ میمونی به خود اجازه بالا رفتن نمی داد.

 
بعد از گذشت مدت زمانی یک میمون را خارج می کنند و یک میمون جدید را وارد قفس می کنند این میمون جدید نیز در بدو ورود هیجان زده به اطراف می رفت و جیغ می زد ولی بعد از گذشت مدت زمانی آرام شد در این زمان بود که موزها را دید و به سمت نردبان رفت که ناگهان 9 میمون دیگر به سمت او یورش بردند و میمون بیچاره بدون اینکه بداند چرا فقط مورد حمله قرار گرفته بود تا اینکه از بالا رفتن و خوردن موز منصرف شد . بعد از چندی یکی از میمونها را بیرون آوردند و میمون دیگری را وارد قفس کردند و این بار زمانی که این میمون به سمت نردبان می رفت به جای آنکه 8 میمونی که تجربه آب سرد را داشتند به سمت او حمله کنند با کمال تعجب ملاحظه شد که 9 میمون به سمت او یورش بردند یعنی میمون نهم هم که تجربه آب سرد را نداشت به او حمله کرد بدون اینکه بداند چرا فقط حمله کرد ؟!
این آزمایش بارها تکرار شد وهمچنان به میمون تازه وارد اجازه بالا رفتن از نردبان داده نشد و در نهایت میمونها در پائین و موزها در بالا ولی همچنان همه میمونها در عین گرسنگی به خود اجازه بالا رفتن از نردبان را نمیداند ولی نکته در اینجاست :

از آزمایش پنجم به بعد پروسه حساس به فشار پله پنجم نردبان حذف شده بود .
 
آری فقط نیاز به یک حرکت از طرف آنها بود تا بتوانند به آنچه آرزوییشان بود برسند اما دریغ از شجاعت حرکت در خلاف مسیری که قبلا طی شده بود .
 
 
با تشکر از مهندس امیر فتوحی و مهندس مهدی فلاح


سه شنبه 87 خرداد 7 , ساعت 12:5 عصر
پادشاهی جایزهء بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند. نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
  آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
  پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.
اولی ، تصویر دریاچهء آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود. در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید ، و اگر دقیق نگاه می کردند ، در گوشه ء چپ دریاچه ، خانه ء کوچکی قرار داشت  ، پنجره اش باز بود ، دود از دودکش آن بر می خواست ، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
  تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد . اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود. آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود ، و ابرها آبستن آذرخش ، تگرگ و باران سیل آسا بود.
  این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند ، هماهنگی نداشت. اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ، در بریدگی صخره ای شوم ، جوجهء پرنده ای را می دید . آنجا ، در میان غرش وحشیانه ء طوفان ، جوجه ء گنجشکی ، آرام نشسته بود.
  پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ء جایزه ء بهترین تصویر آرامش ، تابلو دوم است.بعد توضیح داد :
  " آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، بمانی و آرام باشی ."
روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید . روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاض و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز موفقیت است .... لبخند بزنید!

سه آمریکایی و سه ایرانی
این داستان طنز زیبا که نشان از کمال هوشمندی و ابتکار و خلاقیت و نبوغ هموطنان ایرانی بخصوص در مورد استفاده از وسایل حمل و نقل عمومی دارد، را دوست عزیز بهزاد حیدری برای من ای میل کرده بود. این داستان توسط شهرزاد سامانی ترجمه شده است.
 
سه نفر آمریکایی و سه نفر ایرانی با همدیگر برای شرکت در یک کنفرانس می رفتند. در ایستگاه قطار سه آمریکایی هر کدام یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که ایرانی ها سه نفرشان یک بلیط خریده اند. یکی از آمریکایی ها گفت: چطور است که شما سه نفری با یک بلیط مسافرت می کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهیم.
 
همه سوار قطار شدند. آمریکایی ها روی صندلی های تعیین شده نشستند، اما ایرانی ها سه نفری رفتند توی یک توالت و در را روی خودشان قفل کردند. بعد، مامور کنترل قطار آمد و بلیط ها را کنترل کرد. بعد، در توالت را زد و گفت: بلیط، لطفا! بعد، در توالت باز شد و از لای در یک بلیط آمد بیرون، مامور قطار آن بلیط را نگاه کرد و به راهش ادامه داد. آمریکایی ها که این را دیدند، به این نتیجه رسیدند که چقدر ابتکار هوشمندانه ای بوده است.
 
بعد از کنفرانس آمریکایی ها تصمیم گرفتند در بازگشت همان کار ایرانی ها را انجام دهند تا از این طریق مقداری پول هم برای خودشان پس انداز کنند. وقتی به ایستگاه رسیدند، سه نفر آمریکایی یک بلیط خریدند، اما در کمال تعجب دیدند که آن سه ایرانی هیچ بلیطی نخریدند. یکی از آمریکایی ها پرسید: چطور می خواهید بدون بلیط سفر کنید؟ یکی از ایرانی ها گفت: صبر کن تا نشانت بدهم.
 
سه آمریکایی و سه ایرانی سوار قطار شدند، سه آمریکایی رفتند توی یک توالت و سه ایرانی هم رفتند توی توالت بغلی آمریکایی ها و قطار حرکت کرد. چند لحظه بعد از حرکت قطار یکی از ایرانی ها از توالت بیرون آمد و رفت جلوی توالت آمریکایی ها و گفت: بلیط، لطفا!
چهار تا دوست که 30 سال بود همدیگه رو ندیده بودند توی یه مهمونی همدیگه رو می‌بینند و شروع می‌کنند در مورد زندگی‌هاشون برای همدیگه تعریف کردن. بعد از یه مدت یکی از اونا بلند میشه میره دستشویی. سه تای دیگه صحبت رو می‌کشونند به تعریف از فرزندانشون...

اولی: پسر من باعث افتخار و خوشحالی منه. اون توی یه کار عالی وارد شد و خیلی سریع پیشرفت کرد. پسرم درس اقتصاد خوند و توی یه شرکت بزرگ استخدام شد و پله‌های ترقی رو سریع بالا رفت و حالا شده معاون رئیس شرکت. پسرم آنقدر پولدار شده که حتی برای تولد بهترین دوستش یه مرسدس بنز بهش هدیه داد.

دومی: جالبه. پسر من هم مایه افتخار و سرافرازی منه. توی یک شرکت هواپیمایی مشغول به کار شد و بعد دوره خلبانی گذروند و سهامدار شرکت شد و الان اکثر سهام اون شرکت رو تصاحب کرده. پسرم اونقدر پولدار شد که برای تولد صمیمی‌ترین دوستش یه هواپیمای خصوصی بهش هدیه داد.

سومی: خیلی خوبه. پسر من هم باعث افتخار من شده. اون توی بهترین دانشگاههای جهان درس خوند و یه مهندس فوق‌العاده شد. الان یه شرکت ساختمانی بزرگ برای خودش تاسیس کرده و میلیونر شده. پسرم اونقدر وضعش خوبه که برای تولد بهترین دوستش یه ویلای 300 متری بهش هدیه داد.

هر سه تا دوست داشتند به همدیگه تبریک می‌گفتند که دوست چهارم برگشت سر میز و پرسید این تبریکات به خاطر چیه؟ سه تای دیگه گفتند: ما در مورد پسرهامون که باعث غرور و سربلندی ما شدن صحبت می‌کردیم. راستی تو در مورد پسرت چی داری تعریف کنی؟

چهارمی گفت: پسر من همجنس‌باز شده و شبها با دوستاش توی یه کلوپ مخصوص همجنس‌بازها کار می‌کنه. سه تای دیگه گفتند: اوه! مایه خجالته! چه افتضاحی! دوست چهارم گفت: نه. من ازش ناراضی نیستم. اون پسر منه و من دوستش دارم. در ضمن زندگی بدی هم نداره. اتفاقا همین دو هفته پیش به مناسبت تولدش از سه تا از صمیمی‌ترین دوست‌پسراش یه مرسدس‌بنز و یه هواپیمای خصوصی و یه ویلای 300 متری هدریه گرفت!

نتیجه اخلاقی: هیچ‌وقت به چیزی که کاملا در موردش مطمئن نیستی افتخار نکن!
آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم نیستند
عمده آدمها. حضورشان مبتنی به فیزیک است. تنها با لمس ابعاد جسمانی آنهاست که قابل فهم می‌شوند. بنابراین اینان تنها هویت جسمی دارند.

 

آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هم نیستند
مردگانی متحرک در جهان. خود فروختگانی که هویتشان را به ازای چیزی فانی واگذاشته‌اند. بی شخصیت‌اند و بی اعتبار. هرگز به چشم نمی‌آیند. مرده و زنده‌اشان یکی است.

 

آنانی که وقتی هستند هستند وقتی که نیستند هم هستند
آدمهای معتبر و با شخصیت. کسانی که در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودنشان هم تاثیرشان را می گذارند. کسانی که هماره به خاطر ما می‌مانند. دوستشان داریم و برایشان ارزش و احترام قائلیم.

 

آنانی که وقتی هستند نیستند وقتی که نیستند هستند
شگفت انگیز ترین آدمها. در زمان بودشان چنان قدرتمند و با شکوه اند که ما نمی‌توانیم حضورشان را دریابیم. اما وقتی که از پیش ما میروند نرم نرم آهسته آهسته درک می‌کنیم. باز می‌شناسیم. می فهمیم که آنان چه بودند. چه می گفتند و چه می خواستند. ما همیشه عاشق این آدمها هستیم . هزار حرف داریم برایشان. اما وقتی در برابرشان قرار می‌گیریم قفل بر زبانمان می‌زنند. اختیار از ما سلب می‌شود. سکوت می‌کنیم و غرقه در حضور آنان مست می‌شویم و درست در زمانی که می‌روند یادمان می آید که چه حرفها داشتیم و نگفتیم. شاید تعداد اینها در زندگی هر کدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.

زنان چند شوهره !

polyandryتا این زمان تبت تنها کشوری است که در آنجا بعضی از زنان چند شوهر قانونی دارند و این کار را به اصطلاح علمی Polyandry می نامند از آنجا که اطمینان داشتیم هیچ چیز در جهان بی دلیل نیست مانند همیشه دست به دامن تحقیق زدیم تا واقعیت این کار را درک کنیم ، پس از تحقیق طولانی متوجه شدیم تنها دلیل این کار مشکلات اقتصادی است و دو دلیل برایمان آوردند : دلیل اول : پدری که چهار فرزند دارد ، یکباره یک دختر را به عقد چهار پسرش در می آورد و البته طبق قراردادی که دارند زن مذبور هر شب یا هر هفته را با یکی از برادران بسر می برد ، با این کار اولا پدر اجازه نمی دهد که اساس خانواده اش گسیخته شود بلکه بالعکس وجود زن واحد سبب اتحاد آنان می گردد و همه پروانه سان دور یک چراغ پرواز می کنند ، ثانیا ثروت پدر که از همه مهمتر است پراکنده نمی شود و به هدر نمی رود ! دلیل دوم : اگر همان پدر در مدت یکسال چهار دختر را برای چهار فرزندش عقد کند و زنان مذبور جداگانه باردار شوند ، در مدت یکسال یک خانواده چهار نفری ، دوازده نفر خواهد شد . اما چون زمین تبت زیاد حاصلخیز نیست و مواد غذایی محدود است ، می کوشند که از تولید نسل تا جائیکه مقدور می باشد جلوگیری کنند و با این کار جمعیت تبت را همیشه به همان اندازه ای که هست حفظ کنند . ما پس از شنیدن این دلایل به مردم تبت لقب مناسبی دادیم ، لقبی که از هر جهت در خور آنهاست(اکونومیست های متفکر) ! و در آخر این سئوال برایمان پیش آمد که این جا چه بلایی به سر فرزندان می آورند و فرزندی که از یک زن واحد بوجود می آید مال کدام برادر است ؟ معلوم شد که اولاد اول به برادر بزرگتر تعلق خواهد داشت و به همین قیاس فرزندان بعدی به برادران کوچکتر خواهد رسید . خیلی میل داشتیم بفهمیم که در شب اول عروسی میان برادران نزاعی در می گیرد یا نه ؟ اما چون این سئوال خیلی فنی بود از پرسش صرف نظر کردیم .


دوشنبه 87 خرداد 6 , ساعت 3:47 عصر
ژورنال لباس
بازی و تم برنامه و کلیپ برای دانلود [5]
شوخی با جرج بوش و ادم های مهم [3]
دبی بدون خرج کردن
جدیدترین اهنگ های ایرانی و خارجی
فقط اس ام اس های جدید [5]
عکس ادم های مشهور
این عکس هارو نگاه کن بخند [2]
ورزشی
توضیح در باره فیلم ها ی برتر [5]
نقاشی
مسایل شرعی و اموزنده [10]
سیننما و بازیگر
برای کسایی که عاشقند [2]
معرفی بازی های کامپیوتری و موبایل [2]
با این عکس ها از خنده روده بر میشی [3]
مد لباس عروس
کشتی کج
ماشین [2]
بزرگترین حفره دنیا درروسیه
عکس بازیگران و خوانندگان قدیمی
دسته گل عروس
دندون عقل
اس ام اس sms [2]
عکس های منتشر شده بچه های 2 قلو جنیفر لوپز
عکس های گرانترین هواپیما
کنسرت گوگوش
بازی و برنامه و کلیپ برای دانلود
بازی و برنامه و کلیپ برای دانلود [2]
بازیگران هالیوود
10 کلید برای تقویت روحیه
طالع بینی انواع خواب
افزایش قد
تصاویری از به دنیا آمدن یک اسب
قمه زنی در عاشورا
عکس عاشقونه
10 دروغ زنان به مردان
دانلود موزیک های داغ روز برای شما
شگفت انگیز بودن ریاضی
تصاویری از امواج یخ زده
کاملترین ژورنال معماری داخلی خانه Interior Architecture
دوشنبه 87 خرداد 6 , ساعت 2:7 عصر
چرا حلقه ازدواج باید در انگشت دوم قرار
گیرد؟
1-ابتدا کف دو دستتان را روبروی هم قرار
دهید و دو انگشت میانی دست های چپ و
راستتان را پشت به پشت هم بچسبانید.
2-چهار انگشت باقی مانده را از نوک آنها به
هم متصل کنید .
3- به این ترتیب تمامی پنج انگشت به قرینه
شان در دست دیگر متصل هستند .
4-سعی کنید انگشتان شصت را از هم جدا کنید.
انگشت شصت نمایانگر والدین است. انگشت های
شصت می توانند از هم جدا شوند زیرا تمام
انسان ها روزی می میرند. به این صورت
والدین ما روزی ما را ترک خواهند کرد.
5-لطفا مجددا انگشت های شصت را به هم متصل
کنید. سپس سعی کنید انگشت های دوم را از هم
جدا نمائید. انگشت دوم (انگشت اشاره)
نمایانگر خواهران و برادران هستند. آنها
هم برای خودشان همسر و فرزندانی دارند. این
هم دلیلی است که انها ما را ترک کنند.
6 -اکنون انگشت های اشاره را روی هم بگذارید
و انگشت های کوچک را از هم جدا کنید. انگشت
کوچک نماد فرزندان شما است. دیر یا زود
آنها ما را ترک می کنند تا به دنبال زندگی
خودشان بروند.
7-انگشت های کوچک را هم به روی هم بگذارید.
سعی کنید انگشت های چهارم (همان ها که در آن
حلقه ازدواج را قرار می دهیم) را از هم باز
کنید. احتمالا متعجب خواهید شد که می بینید
به هیچ عنوان نمی توانید آنها را از هم باز
کنید. به این دلیل که آنها نماد زن و شوهری
هستند که برای تمام عمر به هم متصل باقی می
مانند. عشق های واقعی همیشه و همه جا به هم
متصل باقی می مانند. شصت نشانه والدین است
انگشت دوم خواهر و برادر انگشت وسط خود شما
انگشت چهارم همسر شما و انگشت آخر هم نماد
فرزندان شما است.
(برگرفته از اساطیر چینی)



دوشنبه 87 خرداد 6 , ساعت 2:5 عصر

یک روز سه زن که سر یک چیز پیش پا افتاده دعوایشان شده بود در کلانتری با صدای بلند داد و بیداد راه انداخته بودند.  طوری که کم مانده بود شیشه ها ترک بردارند. ظاهرا قصد ساکت شدن هم نداشتند. اما وقتی مامور پلیس به آنها گفت که اول کسی که بزرگ تر از دو نفر دیگر است، حرفش را بزند، همه آنها ساکت شدند!

احتمالا این آقای پلیس زرنگ لطیفه بعدی را که برای شما می گوییم شنیده بود.
مردی تعریف می کرد که با دو دوستش به جنگل های آمازون رفته بود
 و در آنجا گرفتار قبیله زنان وحشی شدند و آنها دو دوستش را کشتند.
 وقتی از او پرسیدند چرا تو زنده ماندی،
گفت: زن های وحشی آمازون از هر یک از ما خواستند چیزی را از آنها بخواهیم که نتوانند انجام بدهند.
 خواسته های دو دوستم را انجام دادند و آنها را کشتند.
 وقتی نوبت به من رسید به آنها گفتم: لطفا زشت ترین شما مرا بکشد!


دوشنبه 87 خرداد 6 , ساعت 1:54 عصر

طریقه درس خواندن در دانشگاه های

.........

 

f3su4o

شروع ترم

2vuc754

یک هفته بعد از شروع ترم

2anww4

دو هفته بعد از شروع ترم

2q8rivq

قبل از میان ترم

143fjty

در طول امتحان میان ترم

20959mr

بعد از امتحان میان ترم

344cd5l

قبل از امتحان پایان ترم

ehesxt

اطلاع از برنامه پایان ترم

9r3q8i

7 روز قبل از پایان ترم

122osw6

6 روز قبل از پایان ترم

ogjree

5 روز قبل از پایان ترم
iy0hkz

4 روز قبل از پایان ترم

167429v

2 روز قبل از پایان ترم

2lj6nna

1 روز قبل از پایان ترم

xm1xe8

شب قبل از امتحان
iwrdwy

1 ساعت قبل از امتحان

69j7yx

در طول امتحان

4hqjar

هنگام خروج از سالن امتحان

20959mr

بعد از امتحان

 

این است دانشگاه های ما!!!


<   <<   6   7   8   9      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ