بن بست
گاهی مسیر جاده به بن بست می رود گاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند در راهِ هوشیاری خود مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست وقتی که قلبِ خون شده بشکست می رود
اول اگر چه با سخن از عشق آمده آخر خلاف آنچه که گفته ست می رود
گاهی کسی نشسته که غوغا به پا کند وقتی غبارِ معرکه بنشست می رود
اینجا کسی برایِ خودش حکم می دهد آن دیگری همیشه به پیوست می رود
وای از غرورِ تازه به دوران رسیده ای وقتی میانِ طایفه ای پست می رود
هرچند مضحک است و پر از خنده های تلخ بر ما هر آنچه لایقمان هست می رود
این لحظه ها که قیمتِ قدِ کمان ِ ماست تیری ست بی نشانه که از شصت می رود
بیراهه ها به مقصد ِ خود ساده می رسند اما مسیرِ جاده به بن بست می رود
شروعی دوباره
و عجب عمر گرانمایه به شتاب گام بر میدارد
شبهای قدر امسال هم آمد
تا با قدوم مبارکش خانه ی دلم روشن شود
تا منتش کشم و بهره گیرم از فضیلتش
ماهها و روزهای چند ماهِ گذشته برای من اندرز های بسیار داشت
در هر روزش بصیرتی؛
به من آموخت حقیقتی را
کسی که وابسته به صداقت و سادگی هایش هستم
هر روز مرا به تغییر و دگرگونی دعوت می کند
از ماندن و مرداب شدن می ترساند
و به سمت شگفتی های عالم سوق میدهد
با من از عشق ؛ محبت ، وفا و امیدواری میگوید
و تکرار می کند با هم بودن را تا مرز مرگ؛
تا همیشه
کسی که واژه های زندگی را به من آموخت
من را به صبر وا میدارد
به من انگیزه برای جنگیدن می دهد
و از عقب گرد می رهاند
شکر خدارا را یادآوری ام می کند
و با لبخند می گوید
اونی که صبر می کنه به مطلبش می رسه
کسی که اندوه پنهانش در مرمر نگاهش هویداست
و از عمق وجود درکش می کنم
و دوست دارم نگاه غمگینش را ،
میگوید :
دنیا بی وفاست
دنیا بی حیاست
دنیا بی معناست
و در آخر دنیا بی فرداست!!!!
اما نه
دنیا بی وفا نیست
بی حیا نیست
بی معنا نیست
بی فردا هم نیست
دنیا ، دنیاست
این همون معنای دنیاست
درسته بی وفایی تازه مد شده
و بی حیایی عجب بورسی پیدا کرده
آره حیا خیلی کم شده
اصلا حیا رفته گم و گور شده
ولی بازم آدم با حیا پیدا میشه
پس امیدی هست که فردایی هم باشد
بله فردایی هست
تا
ببینیم
بشنویم
بخوانیم
لمس کنیم
و
استشمام کنیم
حقیقت ها را ؛
دوستی ها و دشمنی ها را؛
بودها و نبود ها را ؛
زشت ها و زیبا ها را ؛
و در نهایت تمام هستها و نیست ها را
و اما ؛ زندگی چیست؟
پاسخش را اینچنین می یابم
زندگی آب روانیست که از دیده ی من می گذرد
و من از اوج نگاهم به موّاج رهایش نگاه می ریزم
پشت هر خاطره ی آن سبدی عشق نهان است
که با بوسه و دست نوازش ، عیان است
زندگی برگ گل نسترن است
برگ سبزیست که با لطف خدا در دست ماست
زندگی پیچک همسایه ی ماست که کشیده روی دیوار نقش ماه
بله زندگی همون خیال آدماست
زندگی نشونه ی عشق و وفاست!!!
گیرنده: خدای بنده نواز
نشانی گیرنده: درگاه حضرت حق تعالی
تاریخ: شبهای قدر
بگذار خود را معرفی کنم. من مخلوق خالق یکتا و مملوک مالک بی همتا وعبد معبودم هستم که از بندگی تنها نام آن را به دوش میکشد. من همان مرزوق روزی دهنده بخشنده وکریمی هستم که نمک می خورد ونمکدان می شکند.
من سائلی هستم که دست نیاز به سوی خداوند رحمن ورحیم درازکرده و ضعیفی هستم که به خانه قویترین آمده است. ای عزیز توحکیمی و سزاوار نیست که من ذلیل را رها کنی. تو غافری و من خطاکار، پس جزخانه تو به کدامین سو باید بروم ؟
مگر نه اینکه فرمودهای بر زیر دستانمان سخت نگیریم پس ای بردبار و دانا، برمن عجول وجاهل آسان بگیر روزی که ریز و درشت اعمالم را نمایان خواهی کرد. من، مضطرب و پریشانی مبتلا به کبر و عجب و ریا هستم که بیماری غیبت یقهام راگرفته است. حرص و طمع آسایشم رابرهم زده است وازهمه بدتراینکه دروغگویی بابی بسوی بدیها برمن گشوده است ومن به تنهایی توان جداشدن ازاین همه بلاها را ندارم. گرچه زنجیره گناهانم به اینجا ختم نمیشود واین رشته سردراز دارد. من آنقدر از دردهای مختلف به خود میپیچم که برخی شان را فراموش کردهام. پناه می برم به خدا از اینکه صبر او وگذشت زمان گناهانم را از یادم ببرد و آنچنان آسوده سر بر بالین بگذارم که گویی هیچ خطایی ازمن سرنزده است. خدایا من دراین لحظه واین ساعت به اشتباهاتم اعتراف می کنم چه آنهایی که به یاد دارم و از بیان آنها شرم دارم و چه آنهایی که یادشان از ذهنم پرکشیده است .
«وان کان قددنا اجلی ولم یدنینی منک عملی فقد جعلت الاقرار بالذنب إلیک وسیلتی»
«واگراجلم نزدیک شد وعمل صالحم مرا به تونزدیک نکرد من هم اقراربه گناهانم راوسیله عفوت قرارمی دهم.»
فرازی ازمناجات معصومین علیهم السلام درماه شعبان
جز تو چه کسی میتواند مرا یاری دهد؟ آیا نباید انتظار دستگیری و کمک از چون تو خدایی داشته باشم که طلب حاجت به پیشگاه مقدست نه تنها خواری به دنبال ندارد بلکه سراسر عزت وبزرگی به بارمی آورد و دراین صورت دست نیازبه سوی غیرتو دراز کردن کمال بلاهت است. زیرا که توهمه چیزهستی، منبع تمام فیوضات وخیر محض.پس دیگری درذهنم نمیتواند معنایی داشته باشد چرا باید به سراغ سراب بروم درحالی که درمشتم آب دارم . اگرآب رانمیبینم یا چشمانم بسته است ویا به سبب گناهان حس دستانم را ازدست دادهام وگرنه هرجاکه می روم تویی که درکنارم هستی وپابه پا از این طفل نوپا مراقبت میکنی .
بارالها این شبها ، شبهای قدراست و من تصمیم دارم این شبها را زنده نگه دارم وبا رعایت آداب احیاء ، با کسی گفتوگو کنم که مرا ، بیشتر از هرکسی دوست می دارد و متأسفانه من چه کم یادش میکنم. شکر خدا برایام الله، شکربر رمضان و شکر برشبهای قدر برای ایجاد فرصتهایش.
بغض سنگینی درگلویم حبس شده است میخواهم بافریاد آن را ازعمق جان خارج سازم. ای کاش اینجا بیابانی بود تا براحتی صدایم را آزاد میکردم. به اعمال زشت و ناراحت کننده و بدیها و پستیهایم اعتراف میکردم. به همان کارهایی که با انجامش قلب نازنین مولایم امام زمان (عج) را آزردم. آن وقت تا خود صبح خدا خدا می کردم، صدایش می?زدم ومی گفتم محبوب من همانا تو قاضی پرونده سیاهی هستی که من درطول عمرم آن را به ثمرنشاندهام. ای قاضی القضات به دیده منت بر من مبادا که میزان وحساب را بر پایه عدلت قراردهی. بلکه آنچنان که تاکنون برمن ترحم کردهای و بلکه بیشتر و بیشتر از آن رحمتت راشامل حالم کن و خطاهایم را نادیده بگیر و بنابر کرمت براعمال من قضاوت کن.
نمیخواهم نالههایم قطع شود. بغض گرانی دارد این گلوی من که با شیون وزاری هم رهایم نمی سازد شکرخدا که گرچه بدم ولیکن خدا آه و نالههای توبه کننده رادوست دارد.اشکهایش راچون درّ و مروارید قیمتی میداند و صدایش او را نمیآزارد. مگرنه اینکه حکمت این ایام الله افتادن دردامان خدا است. بارخدایا جواب این نامه را دردل زنگار زدهام القا بفرما تارنگ خدایی به خود بگیرم. بگوکه مرا میبخشی.
خدایا چقدرباید بگریم تامهر«العفو» برسینه ام بکوبی. حمد وثنایت می گویم از اینکه کمی ازخواب غفلت بیدارم کردی و مرا توبه کنان و پشیمان به درگاهت فراخواندی. این میهمانی مایه آرامش من است.ازتومی خواهم یقین راچاشنی غذایم قراردهی تا سکینهای راکه به مؤمنین عطا میفرمایی شامل حال من نیز بشود. حال تنها چیزی که آرامشم رابرهم می زند،ترس ازاین است که مبادا جزو زیانکاران این ماه باشم و بخشوده نشوم ولی ناامید نیستم زیرا که ناامیدی بزرگترین گناه است.
اگرقرار نبود که غفار الذنوب با بخشندگی ازعبد فراریاش پذیرایی کند، هیچگاه او را دعوت نمیکرد. شنیدهام اگر چهل روز اعمالمان راخالص برای خدا انجام دهیم درهای حکمت به رویمان گشوده خواهد شد حال مگرنه اینکه امشب، شب قدر است و بهتر از هزار شب. پس ای محبوب من پس از آنکه توبه خالصانه مرادراین شب زیبا پذیرفتی، دریچهای ازحکمتت به روی من بنما. بارالهی به خداوندیت قسم دراین شب ، دست من فتاده برزمین را بگیر و مرا از پستی به بلندای کمال برسان. من روسیاهم واعمالم بس قلیل. ازخود بیزارم. بی جهت نیست که چشمانم به جمال زیبای حضرت مهدی (عج) منورنمیشود. ایشان خود فرمودهاند اگراعمالتان رااصلاح کنید من خود به دیدارتان خواهم آمد.
پروردگارا دست گداییام را به درخانهات دراز میکنم با این امید که میدانم بی جوابم نخواهی گذاشت. مگر میشود که ارحم الراحمین مرا ناامید سازد هیهات ما هکذا الظن بک ولا المعروف من فضلک.
من با تمام بی خبریها و غفلتهایم دراین شب و در این ساعت خودم را به دامانت انداختهام و پناه میبرم به تو از اینکه عمرکوتاهم را در بطالت، پوچی و مستی و سستی هدر دهم.