چهارشنبه 92 مرداد 2 , ساعت 7:18 عصر
خبرم رسید امشب که نگار خواهی آمد
سر من فدای راهی که سوار خواهی آمد
به لبم رسیده جانم، تو بیا که زنده مانم
پس از آنکه من نمانم، بهچه کار خواهی آمد
غم و قصه فراقت بکشد چنان که دائم
اگرم چو بخت روزی بهکنار خواهی آمد
منم و دلی و آهی، ره تو درون این دل
مرو ایمن اندر این ره که فگار خواهی آمد
همه آهوان صحرا سر خود گرفته بر کف
بهامید آنکه روزی به شکار خواهی آمد
کششی که عشق دارد، نگذاردت بدینسان
بهجنازه گر نیایی، به مزار خواهی آمد!
بهیک آمدن ربودی، دل و دین و جان خسرو
چه شود اگر بدینسان دو سه بار خواهی آمد
امیر خسرو دهلوی
پ ن :
کششی که عشق دارد، نگذاردت بدینسان
بهجنازه گر نیایی، به مزار خواهی آمد!
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [3 نظر]