دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:40 عصر

 

شب که آرام تر از پلک تو را می بندم

 

 

 تا تو هستی و غزل هست دلم تنها نیست
 
محرمی چون تو هنوزم به چنین دنیا نیست
از تو تا ما سخن عشق همان است که رفت
 
که در این وصف زبان دگری گویا نیست
بعد تو قول و غزل هاست جهان را اما
 
غزل توست که در قولی از آن ما نیست
تو چه رازی که بهر شیوه تو را می جویم
تازه می یابم و بازت اثری پیدا نیست
 
شب که آرام تر از پلک تو را می بندم
در دلم طاقت دیدار تو تا فردا نیست
این که پیوست به هر رود که دریا باشد
 
از تو گر موج نگیرد به خدا دریا نیست
 
من نه آنم که به توصیف خطا بنشینم
این تو هستی که سزاوار تو باز اینها نیست


دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:38 عصر

گلایه
 
برای گفتن من ، شعر هم به گل مانده
 
نمانده عمری و صد ها سخن به دل مانده
 
صدا که مرهم فریاد بود زخم مرا
 
به پیش زخم عظیم دلم خجل مانده
 
از دست عزیزان چه بگویم گله ای نیست
 
گر هم گله ای هست دگر حوصله ای نیست
 
سر گرم به خود زخم زدن در همه عمرم
 
هر لحظه ، هر لحظه جز این دست مرا مشغله ای نیست
  
دیریست که از خانه خرابان جهانم
 
بر سقف فرو ریخته ام چلچله ای نیست چلچله ای نیست
 
در حسرت دیدار تو آواره ترینم
 
هر چند که تا منزل تو ، فاصله ای نیست
 
فاصله ای نیست
 
روبروی تو کی ام من یه اسیر سر سپرده
 
چهره ی تکیده ای که تو غبار آینه مرده
 
من برای تو چی هستم ؟ کوه تنهای تحمل
 
بین ما پل عذابه ، من خسته پایه ی پل
 
ای که نزدیکی مثل من ،‌ به من اما خیلی دوری
 
خوب نگاه کن تا ببینی ، چهره ی درد و صبوری
 
کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم
 
از تو بیش از همه دنیا از خودم بیش از توخسته ام
 
ببین که خسته ام ،‌ غرور سنگم اما شکسته ام
 
کاشکی از عصای دستم یا که از پشت شکسته ام
 
تو بخونی تو بدونی از خودم بیش از تو خسته ام
 
ببین که خسته ام تنها غروره عصای دستم
 
از عذاب با تو بودن در سکوت خود خرابم
 
نه صبورم و نه عاشق ، من تجسم عذابم
 
تو سراپا بی خیالی ، من همه تحمل درد
 
تو نفهمیدی چه دردی ، زانوی خستمو تا کرد
 
زیر بار با تو بودن یه ستون نیمه جونم
 
این که اسمش زندگی نیست
 
جون به لب هام می رسونم
 
هیچی جز شعر شکستن ، قصه ی فردای من نیست
 
این ترانه ی زواله ، این صدا صدای من نیست
 
ببین که خسته ام ، تنها غروره عصای دستم
 
کاشکی می شد تو بدونی من برای تو چی هستم
 
از تو بیش از همه دنیا از خودم بیش از توخسته ام
 
ببین که خسته ام ،‌ غرور سنگم اما شکسته ام
 
از عذاب با تو بودن یه ستون نیمه جونم
 
این که اسمش زندگی نیست
 
جون به لب هام می رسونم
 
تو سراپا بی خیالی ، من همه تحمل درد
 
تو نفهمیدی چه دردی ،‌ زانوی خستمو تا کرد

 


دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:31 عصر

 

طعنه

 خسته تر از صدایِ من، گریه ی بی صدایِ تو

 حیف که مانده پیشِ من خاطره ات به جایِ تو

یکسره فتح می شوم با تو اگر خطر کنم

سایه ی عشق می شوم با تو اگر سفر کنم

شب شکن صد آینه ! با شبِ من چه می کنی؟

 این همه نور داری و صحبت سایه می کنی؟

وقت غروبِ‌ آرزو بُهتِ مرا نظاره کن

با تو طلوع می کنم، ولوله ای دوباره کن

با تو چه فرق می کند، زنده و مرده بودنم

کاش خجل نباشم از زخم نخورده بودنم

رفتی و آشنای تو، بی تو غریب ماند و بس

قلب شکسته اش ولی پاک و نجیب ماند و بس

دکتر افشین یدالهی


دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:28 عصر

تو بیا

اگر از ظلمت ره می ترسی
چل چراغ نگهم را به تو خواهم بخشید
روشنائیهای تنم را که نشان سحرند
به تو خواهم بخشید
اگر از دوری ره می ترسی،
دستهایم را که پلی بر روی زمان می بندند
به تو خواهم بخشید
اگر از تنگی چشم دگران
اگر از حرف کسان می ترسی
من جدا  از دگران به تو خواهم پیوست،
خویشتن را در تو گم خواهم کرد
و اگر
ترس تو از خویشتن است
من تو را در رگ و هستی خویش و در همه ی ذرات وجودم
_
که پر از خواهش توست _
من وفا و تمامی دل عاشق خود را بی بهانه به تو خواهم بخشید
تا تو از من باشی
تو بیا
تو بیا که اگر آمدنت دیر شود
و اگر آمدنت قصه ی پوچی باشد
من تو را ای همه خوبی!
تا دم مرگ نخواهم بخشید


دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:27 عصر

شکیبایی با دیگران، عشق است؛*

شکیبایی با خود، امید است؛

شکیبایی با خدا، ایمان است           پروردگارا من همچنان صبورم و خواهان تو!میدانم که مرا به آرزوهای درونم می رسانی !ایمان و اعتقادم به تو در روح و قلبم خانه کرده  جز تو از کسی انتظار کمک ندارم و جز تو با کسی آرزوها و خواسته هایم را نگفته و نمی گویم پس بدان که همچنان شکیبایم و در آرزوی رسیدن به آرزوهایم


دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:22 عصر

بعضی از بزرگترین هدایای خداوند ، دعاهای بی جواب است*

زندگی هدیه خداست به تو. طرز زندگی کردن تو، هدیه ی توست به خدا*

 


دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:20 عصر

در شبان غم تنهایی خویش
عابد چشم سخنگوی توام
من در این تاریکی
من در این تیره شب جانفرسا
زائر ظلمت گیسوی توام
گیسوان تو پریشانتر از اندیشه ی من
گیسوان تو شب بی پایان
جنگل عطرآلود
شکن گیسوی تو
موج دریای خیال
کاش با زورق اندیشه شبی
از شط گیسوی مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر می کردم
کاش بر این شط مواج سیاه
همه ی عمر سفر می کردم
من هنوز از اثر عطر نفسهای تو سرشار سرور
گیسوان تو در اندیشه ی من
گرم رقصی موزون
کاشکی پنجه ی من
در شب گیسوی پر پیچ تو راهی می جست
چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود

مرحوم دکتر حمید مصدق


دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:17 عصر

 

 

زندگی دفتری از خاطرهاست ... یک نفر در دل شب

، یک نفر در دل خاک ... یک نفر همدم خوشبختی هاست ، یک نفر همسفر سختیهاست ،چشم تا باز کنیم عمرمان می گذرد... ما همه همسفریم

 


دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 12:15 عصر

 

خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیاندیشم، می‌توانم همه چیز را در یک روز به‌دست آورم.

 

عشق فرمان داده که به تو فکر کنم              روز و شب زیر لبم اسم تو را ذکر کنم

دوستم داشته باش دوستم داشته باش

من به آن می ارزم که به من تکیه کنی         گل ِ اطمینان را تو به من هدیه کنی

من به آن می ارزم که در این قربانگاه تو به دادم برسی  تو نجاتم بدهی از غمِ بی هم نفسی

تو به آن می ارزی که گریه بارانم را به تو تقدیم کنم

تو به آن می ارزی که اسیر تو شوم        و به یُمن نَفَسَت آنقدر زنده بمانم تا که پیر تو شوم

تو به آن می ارزی که گریه بارانم را به تو تقدیم کنم

عشق فرمان داده که به تو فکر کنم              روز و شب زیر لبم اسم تو را ذکر کنم


چهارشنبه 87 آبان 1 , ساعت 12:26 عصر

چگونه یک ازدواج دانشجویی موفق بکنیم ؟! 

همان‌طور که می‌دانید ازدواج بر سه قسم است: ازدواج موقت، ازدواج دائم و ازدواج دانشجویی!!

در این نوشتار می‌خواهیم  راه‌های یک ازدواج موفق دانشجویی را مورد بررسی قرار دهیم. 


 ازدواج دانشجویی از سه کلمه‌ی ازدواج + دانشجو + یی تشکیل شده است!! 
 

در لغت‌نامه این کلمات این گونه تفسیر شده است:
 ازدواج= 2 تا شدن، قاطی مرغ‌ها رفتن، از دست رفتن! از پا افتادن! کاری است خوب که من آن را خیلی دوست می‌دارم!

 
دانشجو= نام چیزی است که این روز ها همه هستند! ، بلاتشبیه به تلفن همراه که همه دارند. انسان علاف از نوع با کلاسش  را گویند!!


 یی= چنین کلمه ای هنوز کشف نشده است !  


اولین و آسان‌ترین راه برای ازدواج دانشجویی مایه‌دار بودن است. اگر خودتان مایه‌دار نیستید لااقل سعی کنید پدرتان مایه‌دار باشد . اصولا اگر مایه دارید دیگر لازم نیست ادامه این مطلب را بخوانید . پاشید برید ازدواج دانشجووییتوونو بکنید! در این موارد بهتر است اول مزدوج شده و سپس دانشجوو شوید تا مدرکی که می خواهید بگیرید (بخرید!) مطابق میل دوشیزه عروس خانم باشد !!
 

اگر هم مایه دار نیستید خب چه کارتون کنم بشینید صبح تا شب درس بخونید تا کنکور قبول شده و نمونه  یک انسان موفق شوید تا به شما هم  بگویند چه پیامی برای هم سن و سال های خودت  داری!!؟ 

 

برای توفیق در امر ازدواج دانشجویی بهتر است سعی کنید در دانشگاه آزاد قبول شوید  تا وقت بیشتری برای انجام این کار های فوق برنامه !! و غیر درسی داشته باشید !!


قبولی در دانشگاه شریف  به هیچ عنوان توصیه نمی شود !قبولی در این دانشگاه به هر انگیزه ای غیر از درس شما را به یک جوان ناکام تبدیل خواهد نمود!


بله همکارانم به من اشاره می کنند لحظاتی قبل  کلنگ احداث شش تا دانشگاه آزاد دیگر به زمین زده شد تا شما جوانان عزیز راحت تر ازدواج دانشجویی نموده و مدارج علمی را ترقی نمایید!! (تو همین فاصله شد دوازده تا !!)  


سعی کنید در انتخاب رشته به رشته هایی علاقمند باشید که بیشتر ظرفیت آن را جنس مخالفتان تشکیل می دهند!(مثلا" نسبت 59 به یک از ضریب اطمینان بالایی برخوردار است!!) در غیر این صورت نگران نباشید  انواع و اقسام انجمن ها ی علمی و کانون هاو تشکل هاو هلال احمر و گروه سرود ! و ... شما را به سر منزل مقصودتان می رساند!

 

 نکته مهم : خدا پدر و مادر گوتنبرگ را قرین رحمت نماید!!  


 اصلا"از ایجاد آشنایی نترسید و  همیشه سعی کنید برای شروع  آشنایی دنبال یک بهانه خوب باشید. خجالت نکشید ، برید جلو و با شهامت حرفتون رو بزنید.


 پسر:سلام خانم ! ببخشید می شه با من از دواج کنید!
بووووووووووووووومب!!

 

بلوتوث خود را همیشه در محیط کلاس روشن بگذارید!


سر جلسه امتحان از هرگونه کمک  فکری به غیر هم جنسان خود دریغ نکنید ! البته به شرطی که نیتتان خیر باشد در غیر این صورت بنده هیچ مسئولیتی را به عهده نمی گیرم.  

فراموش نکنید نشستن در راهرو های دانشگاه  آن هم به سبک سنتی ، به شما انگیزه های زیادی برای ازدواج های!! دانشجویی خواهد داد !  


به هر حال  اگر از آن دسته از دانشجو هایی هستید که ازدواج دانشجویی کرده اید ، بهتون تسلیت می گم !  اگر هم هنووز مجردید برید ازدواج دانشجویی کنید دیر می شه ها !!


 کات آقا ! کات ! پسره ی اوشکول من گفتم ایجاد آشنایی! نگفتم زرت بری بگی ازدواج که!! 

خب می گفتیم... 


اگر دخترید سعی کنید جزوه های درسی تان را خوش خط و خوانا بنویسید ! ا
گر هم پسرید که اصلا" لازم نیست جزوه بنویسید ! چون همان طور که می دانید خوبیت ندارد یک دختر از یک پسر جزوه بگیرد !! مردم چی می گن؟ مثل خواستگاری دختر از پسر که عرف نیست !!

 


<   <<   101   102   103   104   105   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ