شنبه 89 فروردین 7 , ساعت 12:35 عصر
گوشیِ احساس<\/h3>
میوه ای از شاخه ات چیدم که خیلی کال بود
بی تو شعری هم اگر گفتم پر از اشکال بود
کار من با تو کمی لبخند بود و آشتی
کار تو با من ولی انبوهی از جنجال بود
جنگ رؤیای من و تو نابرابر بود و سخت
چشم من در اوج عشق و چشم تو بی حال بود
یک نفر با دلهره پرسیده بود آیا فقط
مهربانی های تو با ما همین امسال بود؟
تو مقصر نیستی من مطمئنم نازنین
کودک احساس تو کور و کبود و لال بود
من تماس آخرم را هم گرفتم با دلت
حیف اما گوشی احساس تو اشغال بود
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]