شنبه 89 فروردین 7 , ساعت 11:56 عصر
چه زبانی صادقتر و زلال تر از زبانی که کلماتش نه لفظ است ونه خط و هر عبارتش نامه ای،ضجه ای، دردی، فریاد عاشقانه ی شوقی. مگر نه اشک زیباترین شعر، و بی تابترین عشق و گدازترین ایمان و داغترین اشتیاق و تب دارترین احساس و خالصانه ترین گفتن و لطیف ترین دوست داشتن است؟
که همه در کوره ی یک دل ، بهم آمیخته و ذوب شده اند و قطره ای گرم شرم شده اند نامش اشک.
اشک که می بارد و ناله که برمی آید و گریه که اندک اندک در دل می رود و ناگهان در گلو می گیرد و راه نفس را می بندد و ناچار منفجر می شود.
این زبان صادق و طبیعی واندوه و درد و عشق یک انسان است.
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]