یکشنبه 89 فروردین 8 , ساعت 8:36 صبح
مرد تنها
?
جاده تنها،مرد تنها بود
مرد اما راه می پیمود
?
در نگاهش موجی از آتش
در صدایش حالتی از دود
?
بر مدار شب تن خورشید
رفته رفته سرد می فرسود
?
در زد اما کس به روی او
یک دریچه آسمان نگشود
?
شب کنار آتش خاموش
خسته و غمگین و وهم آلود
?
خیره شد فریاد زد ناگاه
!سهم من از زندگی این بود؟
?
جاده های ممتد تا هیچ
!کوچه های سنگی محدود؟
?
!آه ای دنیای بی مفهوم
آه ای دنیا! تورا بدرود
?
?
شعر:نورمحمد ناصری?
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]