چهارشنبه 89 فروردین 11 , ساعت 11:28 صبح
یه ترانه تلخ و غمگین
یه ترانه تند و تب دار
یه ترانه زخمی ار تو
یه ترانه سرد و بیمار
یه ترانه برا بودن
یه ترانه واسه آغاز
یه ترانه تا پریدن
یه ترانه بال پرواز
یه ترانه تا نهایت
یه ترانه با صداقت
یه ترانه عطر دوری
یه ترانه رنگ عادت
یه ترانه یه ترانه یه ترانه
عاشقانه عاشقانه عاشقانه
بی بهانه با بهانه پر بهانه
خسته از این دوره و دست زمانه
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]
|
بانوی مهتاب اینجا من هستم؛ ، سکوتی شکسته و درهم بخاطر هر روز ندیدن تو اینجا من هستم ؛ تهی از زندگی و درگیرباروزمر‌گی ، خالی‌تر از همیشه؛ با کلافی درهم و پیچ در پیچ. معنی سکوتم را با چشمانم برایت بارها فرستاده‌ام اینجا من هستم با آوازی که هرگز نشنیدی من هستم و سازی مبهم اینجا من مانده‌ا م تنها در پس اندوه صدای کهنه سازم.من هستم و گلی پرپر شده از عشقی کور من هستم و یکرنگی شکسته‌ام.اینجا در شهری دور من مانده‌ام به انتظار هر لحظه که میآیی،در شهری خاک گرفته و غروبی تنگ،که سینه‌ام را هر آن می‌درد اینجا من مانده‌ام و سرمایی که استخوانم را داغان کرده است من هستم و سیمایی شکسته‌تر از همیشه اینجا من هستم و خیال همیشگی چشمان تو، حتی کلمات هم دگر از نوشتن دردهایم عاجزند..... |