شنبه 89 فروردین 14 , ساعت 12:17 صبح
تو گفتی-تشن? شعر منی-شرمنده ام کردی
ببخشایم اگر زین پیش میگفتم که بی دردی
تو رفتی دستهایت را برای من تکان دادی
ولی من شرم می کردم بگویم:کاش بر گردی
دلم نذر نگاهت باد زان شهر غبارآلود
بگو در کوله بار خود برای من چه آوردی
زبان لحظه هایت را کسی چون ما نمی فهمد
مگو دیگر ز زخم دوستی یا زخم نامردی
زمانی کوچه ها سرشار از عطر حضورت بود
بهارِ روزگارِ من! چرا مثل خزان زردی
اگر چه لحظ? دیدارمان کوتاه بود آن روز
ولی آخر مرا با مهربانی آشنا کردی
عبدالحسین رحمتی
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]