شنبه 89 فروردین 14 , ساعت 12:25 صبح
به دنبال تو می آیم غزال تشن? صحرا
نگاهت را دگر پنهان مکن از چشمهای ما
دلم را میکشانی پابه پای موجها،اما
هنوز از دیدن تو شرم دارم بانوی دریا
جنون تازه ای دارم تمام شهر میدانند
گره خورده ست نام تو به آغاز جنون ما
عبور ساده ات را کاشکی هرگز نمی دیدم
چه خواهی کرد با من ای طلوع اولین رؤیا
کجایی ای سفر کرده دل من بیقرار توست
کدامین روز می آیی!بگو امروز یا فردا؟
کسی مثل تو-سبز گندمی-پیدا نخواهد شد
نجیب و سر به زیری نیست در این کوچه ها حتی
دگر امروز بی تردید می آیم به دیدارت
رهایت می کنم از آن همه-اما،چرا،آیا
بگو با من چه راز سر به مُهری مانده مابینِ
ضریح چشمهای تو و پرواز کبوترها
پس از این در تمام لحظه های زندگی آری
به دنبال تو می آیم غزال تشن? صحرا
عبدالحسین رحمتی
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]