جمعه 89 اردیبهشت 10 , ساعت 11:4 عصر
نگو به چشمهای من که با دلم یگانه ای
به دستهای من نگو که مملو از بهانه ای
نگو که آشنای هر غم ِ نهفته در منی
در این سیاهی ِ امید ، نگو که صبح روشنی
نگو به روح خسته ام که زنده از نگاهمی
که تو همیشه با منی ، پناه و تکیه گاهمی
نگو که گریه های من برای تو مقدسند
گمان مبر دروغها به گوش دل نمی رسند
نگو هزار آرزو برای من خریده ای
نگو نگو به غربت نگاه من رسیده ای
نگو که در درون تو به غیر من بهانه نیست
نگو که جز نگاه تو ، نگاه عاشقانه نیست
هنوز نمی شناسی ام ، نگو که همدل منی
نگو به فکر کشتن هراس باطل منی
نگو، دروغهای تو بسان روز روشنند
نیازهای تو هنوز مرا صدا نمی زنند
هنوز نه عاشق منی ، نه مبتلای درد من
نه در مصاف لحظه ها ، رفیق و همنبرد من
هنوز راه من و تو ، دو جاده موازی اند
و چشمهای تو هنوز به فکر حیله سازی اند
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]