سلام بر تو که گذران زندگی فقط بهانه ای است برای آرزوی دیدار تو
حتی خورشید هم به امید زیارت جمال توست که هر روز درآسمان
هویدا است .می دانم که خوب میدانی چرایی بی قراری زبانه
شعله های شفق بر بیکرانه آسمان را .
تو بگو چه کنم با این همه
رسوب غم غروب غریبانه که هر غروب بیشتر بر دلم سنگینی
می کند . به خدا که دگر اشک هم یارای زدودن آن را ندارد .
ای درخشان ترین ستاره آسمان شبهای تار ر من ، دگر این بغض
خسته هم بعد از این همه صبر، طاقتش طاق شده و دیری است
که قطره های اشک بی قراری نوازشگر گونه هایم است .
چه کنم که اشک قشنگ ترین بهانه است برای گفتن از بی تو
بودن ، برای بیان دلتنگی و برای بیان غربت . خوب می دانی
که فقط یک نیم نگاهت ، دوباره خواهد رویاند شقایق پرپر شده
باغ دل رسوایم را، و می دانم که می بینی اظطراب ندیدن را در
چشمان بی قرارم و می شنوی حسرت نبودنت را از سکوت
خاکستری نگاهم و باز رخ نمی نمایی . معنی باران !
چگونه التماست کنم که بیایی و حجم انبوه تنهایی ام را سیراب کنی ؟!