یکشنبه 89 اردیبهشت 26 , ساعت 11:54 عصر
از یاد نمی برم، ھرگز تو را و عشق زیبای تو را،
لحظه قشنگ دوست داشتن و به اوج رسیدن را،
خواستنی و تمام نشدنی
حالا اینجا کنار این ھمه خاطره بارانی،
تنھا به تو می گویم، دوستت دارم، که می خواھم بمانی، بمانم،
نه در لحظه ھا و ثانیه ھا ، نه، که در تمام نفسھا ،
بی دریغ تر از ھمیشه
حضور معطر تو ، بودن ، درست ھمان زمان که نیستی
و لحظه ھا با بوی خاطره ھا جان می گیرند
می مانند، می مانند
برای من، فقط یک نگاه تو
ھمینقدر که بدانم ھستی، کافی است،
حالا ھمینجا و ھرجا، که نباشی و باشم ، یک حس آشنا مرا با خود میبرد
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]