سه شنبه 89 تیر 8 , ساعت 11:31 صبح
صادقانه ترین عشقی که قلب همواره
در ژرفنای برافروخته خود حس کرده
هستی را با اهنگی پرشتاب
در رگها جاری می ساخت.
آمدنش امید هر روزه من بود
و جدائی از او رنج هر روزه ام
بخت که از شتاب گامهای او می کاست
راه را برجریان هستی در رگهایم بسته بود
در خواب دیدم که عاشقی و معشوق بودن
سعادتی ناگفتنی است
پس بی پروا و مشتاق
آن را مقصد حیات خود گرفتم.
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]