دوشنبه 89 مرداد 18 , ساعت 1:46 عصر
تو خسته ای ز بودنم ، تو مایلی به رفتنم
روزی این سرای ما که لانه غم است
جای صحبت و نگاه عاشقانه بود
زیر سقف این اتاق کینه آفرین
جایگاه خلوت بهترین ترانه بود
تو خسته ای زبودنم ، تو مایلی به رفتنم
من و تو با دلِ جدا ،چه آرزو ،چه صحبتی!
چه کوششی ،چه رغبتی به زندگی ،چه رغبتی !!!
تو خسته ای زبودنم تو مایلی به رفتنم
ای که خسته کردی مرا ز لحظه ها
بعد از این قفس ، به یک بهانه می روم
ای که جانِ خسته را به لب رسانده ای
تو بمان که من دگر زخانه می روم
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]