سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 89 بهمن 2 , ساعت 11:27 عصر

من هنوز چیزی نگفتم

که تو طاقتت تموم شد 

باقیشو بگم می بینی

گریه هات کلی حروم شد

 من که آسمون نبودم

 اما عشق تو یه ماهه

سرزنش نکن دلم رو

به خدا اون بی گناهه

باز که ابری شد نگاهت

بُغضتم واسه عزیزه

اما اشکاتو نگه دار

نذار این جوری بریزه

حال من خیلی عجیبه

دوست دارم پیشم بشینی

من نگاهت بکنم تا

تو چشمام عشقو ببینی

بد جوری دیوونتم من

فکر نکن این اعتراضه

همیشه نبودن تو

کرده این دلو کلافه

می دونم فرقی نداره

واست عاشق بودن من

می دونم واست یکی شد

بودن و نبودن من

اولش گفتم یه حسه

یا یه احترام ساده

اما بعد دیدم یه عشقه

آخه اندازش زیاده !!!!

بیا و مثل گذشته

جز به من به همه شک کن

من بدون تو می میرم

بیا و بهم کمک کن

............................................................................................................

 چیز هایی است برای نگفتن ، که هرگز سر به ابتذالِ گفتن فرود نمی آورند و ارزش هر کسی به چیز هایی است که برای نگفتن دارد .

و این مرموز بودن هم به این خاطر است به گمانم .

 

تو نمی دانی چه سخت است پوچ شدن و زبر شدن !

  

امشب این آهنگ مهستی هزار بار تکرار شد با این  فکر بهم ریخته من، به خاطر نزدیک شدن به سال دوست مهربونم مژگان و یادآوری خاطرات خوب باهم بودن(وای که چقدر دلم میخواد براش بنویسم اما عجیب  ذهنم یخ زده . گرچه خودش میدونه به یادشم ،،، به خاطر حرفهای تکون دهنده یه نفر که چند روزه گذشته منو تو غریبی گیجم کرد و قدرت فکر و تصمیمو ازم گرفته.شوکه شدم.کاش یکی بود کمکم میکرد

 

 

 

بیا و بهم کمک کن



لیست کل یادداشت های این وبلاگ