وقتی گرمای نگاه تو نیست
این میشود حال و روز زمستونی من :
سرماخوردگیهای پی در پی،
تب و لرز های بی پایان!
خمودی و کسلی های ممتد!!!
بد اخلاقی و بیحوصلگی و غرولند های زیاد از حد و بی دلیل من .....
مریضم و کم حوصله.دلتنگم و بی تاب. بیماری همه توانو ازم گرفته . دلم میخواد بخوابم ساعتهای طولانی بدون هیچ فکری .
بیچاره اونائی که این روزا منو تحمل میکنن یا شاید یه عمری تحمل کردن و به روی خودشون نیاوردن .این روزا اما بدترم .آدم بد عنق و ساکت و خیلی بداخلاق ، که تحملش کار هرکسی نیست .
خدائیش صبوری هم حدی داره ، گاهی فکر میکنم خسته کردم همه رو با این رویه ای که پیش گرفتم .همین روزاست که دوباره اعتراضا بالا بگیره و بازم من بمونم با لبای بسته و نداشتن جواب منطقی برای آدمائی که از من منطق میخوان و استدلال .
منِ بی منطق ، من ِ بی عقل منِ بی دلیل .
گفته بودم ، گفته بودم همه اینا رو......