ترادرگاه ودر بی گاه خواندم
ترا درراه ودر بی راه خواندم
نیامد از تو آوازی،مبادا
که من این قصه راگمراه خواندم
*
ترا در بندودرپرواز خواندم
ترا در آخروآغازخواندم
نیامد از تو آوازی،مبادا
که من بیهوده این را باز خواندم؟
*
تو هستی! دید ه اندت در صحاری
میان عطر گلهای بهاری
تو هستی ! گر چه درپاسخ به سوزم
به من نه گفته باشی ،یا که آری
*
من اینجا گم شدم فانوس من باش
رهی طی کرده ام طاووس من باش
دراین امواج سخت پرتلاطم
چراغ راه اقیانوس من باش
*
مجالم ده که بال وپر بگیرم
مرام عاشقی از سر بگیرم
زمانم اندک ووقت است جاری
نمی خواهم رهی دیگر بگیرم
*
چه حاصل باغ را آبی نباشد
شبی باشد ومهتابی نباشد
پرنده پر زند زین سو به آن سو
ولی دردشت تالابی نباشد
*
چه حاصل ، خیز از آهو بگیری
پر پرواز از تیهو بگیری
نشانی بلبلی را بین گلها
ولی آواز را از او بگیری
*
چه بی تو بر فراز کوه باشم
چه در اعماق یک اندوه باشم
چه فرقی می کند وقتی نباشی
که تنها،یا که در انبوه باشم
*
من اینجا آتشستم دود با تو
سکوتم.نغمهء داوود با تو
من از گلهای داودی سرودم
ولیکن قصهء نمرود با تو
*
____________ _________ ______
بزن باران وبارانی ترم کن
به آن آبی که میدانی ترم کن
من از شب تا سپیده راه رفتم
کم ار رفتم بیابانی ترم کن
*
بتاب و تابشت را بیشتر کن
مرا با آسمانت خویش ترکن
اگر یاران تو درویش هستند
مرا از آن همه درویش تر کن
____________ _________ ______
عمید رضا مشایخی
اسفند86