یکشنبه 87 خرداد 19 , ساعت 9:22 صبح
وای بر من گر، تو آن گم کرده ام باشی
چه بس دور است، بین ما
که این سو ،که این سو
پیرمردی با سپیدی های مو
و
هزاران بار مردن، رنج بردن
با خمی در قامت، از این راه دشوار
که این سو دست ها خشکیده
دل مرده
به ظاهر خنده ای بر لب
و
گاهی
حرف های پیچ در پیچ ، و هم هیچ
و گه گاهی
و گه گاهی دو خط شعری که گویای همه چیز است
و
خود ناچیز
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
که آن سو
که آن سو نازنینی غنچه شاداب
و
صدها آرزو بر دل
دلی گهواره ی عشقی
که چندی بیش نیست شاید
و از بازیچه بودن سخت بیزار است
.....
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
چه بس دور است بین ما
و عاشق گشتن
و
عاشق نمودن
سخت دشوار است
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]