سه شنبه 87 تیر 18 , ساعت 11:0 صبح
هوای بوسه ها شرجی
زمین بوسه ها سوزان
و ما از یکدگر سرشار –
چه بی پروا جواب بوسه را با بوسه می دادیم!که لذت ترس را می کشت،
و بوسه ساز تو بر صدها جهنّم باز می ارزید،
و وقتی رنگ زیبای گناهان را به تن دادیم چه دلمرده شد رنگ عصمت دلها،
زمان کم بود و ذره ذره ،به دست آوردنت دشوار
تو را من ناگهان باید درون خویش می دیدم
و هرگز هم نفهمیدم
کدامین ورد باعث شد
تو را در صبح آن روز طلایی رنگ پاییزی
برای خویش بردارم؟!
کدامین نیمه شب دست دعایم را
خدا پراستجابت بر زمین آورد؟!
کدامین روز ایمان نگاهم بر تو کامل شد؟!
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]