سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 87 آبان 13 , ساعت 3:43 عصر

    مسافر

ای مسافر !  ای جدا ناشدنی ! گامت را آرام تر بردار ! از برم آرام تر بگذر ! تا به کام دل ببینمت بگذار از اشک سرخ گذرگاهت را چراغان کنم..
آه ! که نمیدانی ... سفرت روح مرا به دو نیم می کند ... و شگفتا که زیستن با نیمی از روح تن را می فرساید...
بگذار بدرقه کنم واپسین لبخندت را و آخرین نگاه فریبنده ات را...
مسافر من ! آنگاه که می روی کمی هم واپس نگر باش با من سخنی بگو . مگذار یکباره از پا در افتم ... فراق صاعقه وار را بر نمی تابم...
جدایی را لحظه لحظه به من بیاموز...    آرام تر بگذر...
وداع طوفان می آفریند... اگر فریاد رعد را در طوفان وداع نمی شنوی ؟! باران هنگام طوفان را که می بینی  ...!!! آری باران اشک بی طاقتم را که می نگری ... !
من چه کنم ؟ تو پرواز می کنی و من پایم به زمین بسته است...
ای پرنده ! دست خدا به همراهت...
دست خدا به همراهت



لیست کل یادداشت های این وبلاگ