سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
چهارشنبه 87 آذر 6 , ساعت 9:59 صبح

دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌دوستت‌دارم‌
و در پاسخ به این تردید

و در حالی که لبها بی صدا بودند

تنم با حالتی واضحتر از هر جمله پاسخ داد:

« آری ... دوستت می دارم! »

و من با جنبش شهوانی خون در رگم ، آنروز

پیام بوسه ها را درک می کردم

و آیا « دوستت می دارم؟ »

همین احساس را در خویش می گنجاند؟!

-        یقیناً پاسخش منفی است

که سهم کوچکی از حس من نسبت به تو در « دوستت دارم » بود

و « خواهم داشت » شاید بیشتر ... شاید ! »

و تا امروزکلامی نیست کز تندیس این حس پرده بردارد!

و شاید... « بی تو نتوان بود » ... شاید  این سخن بهترین باشد. –

و اینک در فرود شعر « دلتنگم برایت »  جمله ای زیباست.

هنوز از گرمی آغوش تو سرشارِ سرشارم

وگرچه بوی تو روی تنم مانده است

و گرچه در سکوت کوچه می بینم تو را ، آرام در رفتن



لیست کل یادداشت های این وبلاگ