سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 88 بهمن 15 , ساعت 11:32 صبح
از غم بپرس! گریه ی من بی بهانه نیست

 


حالا که انتظار تو پژمرد در دلم

در باغ خشک خاطره دیگر جوانه نیست

پروانه ها که بی تو به وجدم نمی کشند

حتی بهار عاطفه هم پُر ترانه نیست




می خواستم بدون تو دریا شود دلم

مرداب گونه ای شد و نیلوفرم شدی

دریا که حسّ و حال حقیقت شدن نداشت

فهمیده ام که مثل دلت بیکرانه نیست




آنجا برای ثانیه ها شعر می شوی ؟

مانند زخم ِ حسّ غریبی که در من است ؟

من تا ابد خیالِ تو را زندگی کنم ؟

اینجا که بی خیال تو ، شبْ شاعرانه نیست




دلتنگ بوسه های توأم مثل این غزل

می بارمت به قافیه همواره در خودم

با شعری از تو فاصله را گریه می کنم

از غم بپرس! گریه ی من بی بهانه نیست




برگرد ، ای شکوفه! به باغم جوانه کن

برگرد و صادقانه به عشقم گواه باش

بر روی غصه با قلمت خط ردّ بکش

اینگونه شعرِ فاصله ها عاشقانه نیست




رفتی و من به دست غمت قبر می شوم

این مرده باز ، مانده به چشم انتظاری ات

شمعی خودت برای مزارم بیاوری

جز نور « چلچراغ نگاهت » شبانه نیست



لیست کل یادداشت های این وبلاگ