یکشنبه 88 بهمن 18 , ساعت 10:38 صبح
شوریده وشیدایم من مست و خراب امشب
داغ از دل رسوایم من مست و خراب امشب
از دوری او مهجور از شادی او مسرور
بی خود زمی ام امشب من مست وخراب امشب
بی داد از این سردی فریاد از این برزخ
من بی تو چنان هستم من مست وخراب امشب
بیماری و مهجوری دور از تو چنانم کرد !
جامی بده بر دستم من مست و خراب امشب
دوش از گره زلفت با باد صبا گفتم
او نیز برا شفت و من مست و خراب امشب
تا کی غم پنهانم در سوزوگداز دل
جاری شود و ساری من مست و خراب امشب
یارب مددم کن تو گمگشته خزان من
با یاد بهاری خوش وارسته چو خواب امشب ؟
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]