سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 88 اسفند 1 , ساعت 3:32 عصر

بازهم مثل همیشه نزدیک غروب ،  زن  کنار پنجره نشست و شروع به نوشتن کرد....

این بار می خواست تمام دلش را روی کاغذ بریزد،می خواست تمام دلتنگی اش را برای این دفتر و پنجره و غروب زمزمه کند، واژه ها در دهانم به سکوتی ژرف تبدیل می شوند....

 حس می کنم که تو راهی برای سخن گفتن من نگذاشته ای و یا احساس می کنم که تو می خواهی آن ریسمان غریب را که باعث پیوندم با تو شده است قطع کنی.....

 حس می کنم که تو نمی توانی واژه هایم رابفهمی!!!!ولی نه، خودم هم می دانم که تو چقدر خوب حرفهای پنهان در هاله سکوت من را می فهمی.

به خود می گویم پس چرا روحم تنهاست؟ دلم می خواهد صدایت را بشنوم که می گویی: تو تنها نیستی! ما دو نفریم.

ولی چیزی مانع از گفتن این واژه ها می شود!!!!!.نمی دانم چیست؟شاید ترس یا شرم یا غروریا ......

کاش می شد مثل دو کودک به سادگی با هم حرف می زدیم....

چرا باید غرق در هاله ی ابهام باشیم؟چرا همیشه باید پیچیده باشیم؟من فقط می خواهم ساده باشیم. می خواهم باورم کنی می خواهم به من اعتماد کنی ،باز هم دلم تنگ می شود ، باز هم می خواهم تنها باشم ، این خودخواهی نیست....

 تو چی؟! تو خودخواه نیستی؟! تو با این همه سکوت! تو با این همه تنهایی !باز هم خسته ام...

می دانم اینگونه هیچ فایده ای ندارد،می دانم تو باید خودت بخواهی،می دانم نباید عشق را به اجبار در زندگی کسی دیکته کرد.

چون معنی آن دیگر عشق نیست.عشق را باید با هم در زندگی دیکته کرد.این را می دانم که نمی توان کسی را وادار کرد تا به ما عشق بورزد. تنها کاری که می توانیم انجام بدهیم این است که اجازه دهیم خود مورد عشق ورزیدن واقع شویم. می دانم همه جا میگویند:اینکه تمام عشقت رو به کسی بدی تضمینی بر این نیست که اون هم همین کارو بکنه پس انتظار عشق متقابل نداشته باش، فقط منتظر باش تا اینکه عشق ، آروم آروم تو قلبش رشد کنه و اگه اینطور نشد خوشحال باش که توی دل تو رشد کرده و  ....

من همه این ها را می دانم.

ولی آن حقیقتی که در دلم نهفته است اینها نیست
باز هم اشکهایم باریدن گرفت......

فقط می دانم دلم بهانه تو را می گیرد. نه ، این عشق یا عادت یا هوس نیست. با این همه غبار و مه که من و تو بین خود می افکنیم مثل اینکه باز هم باید بروم و در آخرین هاله کمرنگ و غمگین تنهایی ام محو شوم ، گم شوم....

اما ، اما پیش از رفتنم آخرین کلام را می گویم :

من تو را فقط به معنای حقیقی دوست داشتن می خواهم و نه هیچ چیز دیگر

بدرود.



لیست کل یادداشت های این وبلاگ