چهارشنبه 88 اسفند 5 , ساعت 3:56 عصر
عشق است و آتش و خون
داغ است و درد دوری
کی میتوان نگفتن
کی میتوان صبوری
کی میتوان نرفتن
گیرم پَری نمانده
گیرم که سوختیم و خاکستری نمانده
با دوست عشق زیباست
با یار بی قراری
از دوست درد ماند و
از یار یادگاری......
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]