دوشنبه 88 اسفند 10 , ساعت 11:54 صبح
ای سپیدار قشنگ
دیشب از یاد تو با او سخنی می گفتم
سخن از پای امید تو که گامی ننهاد
در ره روشن فردای سپید
سخن از دست ظریف تو که هرگز نفشرد
دست امید مرا
سخن از قلب بزرگ تو که هرگز نتپید
ز نگاهم که هزاران سخن گویا داشت
ای سپیدار قشنگ
دیشب از یاد تو با او سخنی می گفتم
سخن از چشم قشنگت که مرا شاعر کرد
***
لیک او دیده به چشمانم دوخت
گفت:
ای شاعر فردای سپید
آن سپیدار تو مُرد
آن سپیدار به مرداب تباهی خشکید
***
و من امروز به سوگ تو سپیدار فرو رفته به مرداب گناه
شعرها خواهم گفت...
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]