سه شنبه 88 اسفند 11 , ساعت 1:27 صبح
حس داشتنت یه آن بود
عمر یک لحظه کوتاه
عمر کوتاه یه لبخند
فرصت یک نفس و آه
اگه صد سال تورو داشتم
برام انگار یه نفس بود
با تو آسمونو داشتم
اگه خونه ام یه قفس بود
لحظه های موندن تو
اگه زود بود یا اگه دیر
معنی یه لحظه می داد
لحظه عبور یک تیر
بودنت شروع یک زخم
از عبور لحظه ها بود
زخم دوست داشتنی من
واسه مرگ بی صدا بود
حس از دست دادن تو
حس از دست رفتنم بود
لحظه سوزش این زخم
سردی مرگ تو تنم بود
وقت ِ خوب داشتن تو
هر چی بود زیاد یا کم بود
عمر من بود که تموم شد
یه نفس بود و یه دم بود
عمر من از تو تموم شد
یه نفس بود و یه دم بود
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]