پنج شنبه 89 فروردین 5 , ساعت 3:34 صبح
قفسم را مشکن
تو مکن آزادم
گر رهایم سازی ، به خدا خواهم مرد
من به زنجیر تو عادت کردم
بارها در پی این فکر که در قلب توام
با تو احساس سعادت کردم
تو محبت کن و بگذار تا عمری هست
من بمانم چو اسیری به حریم قفست !!
نوشته شده توسط بانوی مهتاب | نظرات دیگران [ نظر]