سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
جمعه 89 فروردین 6 , ساعت 1:23 عصر

هیچ حرف دگری نیست که با تو بزنم،
تو نمیفهمی اندوه مرا،
چه بگویم به تو ای رفته ز دست،
شده ام از مستی چشمان تو مست،
شده ام سنگ پرست،
مرگ بر آن که دلش را،
به دل سنگ تو بست،
تو نمیفهمی اندوه مرا،

اولین نگاه تو، آخرین شادی من
تو عبور لحظه هام باز دوباره گم شدن
توی بازی های هم کودکانه گم شدیم
حالا موندنی شدن، همه حرفهات واسه من
نفرین من به تو باد ای همه ی رنگ و ریا
خواب ناز لحظه هات پر کشید از سر ما
من نمیبخشم تو را وقتی خندیدی به من
من نمیبخشم تو را توی این عذاب تن
بادبادک ساختی از من عمرم رو دادی به باد
نخ نام من پاره شد، قصه میمونه به یاد
دیگه فکر رفتنم تو میمونی توی باد
توی پائیز دلم مونده خنده هات به یاد
نفرین من به تو باد ای همه ی رنگ و ریا
خواب ناز خنده هات پر کشید از سر ما
من نمیبخشم تو را وقتی خندیدی به من
من نمیبخشم تو را توی این عذاب تن
من نمیبخشم تو را، من نمیبخشم تو را

ماه من!
      ماه من!
            ماه من!



لیست کل یادداشت های این وبلاگ