ای مهربانتر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره، در چشم جویباران
* * *
آیینه نگاهت، پیوند صبح و ساحل
لبخند گاهگاهت، صبح ستاره باران
* * *
بازآ که در هوایت خاموشی جنونم
فریادها برانگیخت از سنگ کوهساران
* * *
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از دست دادند بی شماران
* * *
گفتی: به روزگاری مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
* * *
بیگانگی ز حد رفت، ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سر خیل شرمساران
* * *
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
* * *
وین نغمه محبت، بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی است آواز باد و باران
...ای توبه ام شکسته ، از تو کجا گریزم؟
ای در دلم نشسته، از تو کجا گریزم ؟
ای نور هر دو دیده ،بی تو چگونه بینم؟
وی گردنم ببسته ، از تو کجا گریزم ؟
ای شش جهت زنورت چون آینه است شش رو
وی روی تو خجسته ، از تو کجا گریزم ؟
دل بود از تو خسته ،جان بود از تو رسته
جان نیز گشت خسته ، از تو کجا گریزم ؟
گر بندم این بصررا ، ور بگسلم نظر را
از دل نه ی گسسته ،از تو کجا گریزم ؟
اگر از دریاهای دور
به جزیره تنهائی من
بازآیی
ساعت و قطب نما را
در پایت
خواهم شکست
و زورق نمناک ترا
با هیزم پاروها
به آتش خواهم کشید
و فارغ از نگاه حسود ماهی ها
تنت را
با شیر گرم
شست و شو خواهم داد
ای نیمی از زن
و نیمی از ماهی
ای که فلس های تنت
لطیف تر از آواز زنبق هاست
وقتی که آبشار نقره یی گیسوان تو
بر عریانی پیکرت فر و می ریزد
و چشمان مرطوب تو
یاد علف های باران خورده ماه اردیبهشت را
در خاطرم زنده می کند
با تو
خواهم گفت
عشق چیزی ست به عظمت ستاره
در سال های پیش از نجوم
(کیومرث منشی زاده)