وای بر من گر، تو آن گم کرده ام باشی
چه بس دور است، بین ما
که این سو ،که این سو
پیرمردی با سپیدی های مو
و
هزاران بار مردن، رنج بردن
با خمی در قامت، از این راه دشوار
که این سو دست ها خشکیده
دل مرده
به ظاهر خنده ای بر لب
و
گاهی
حرف های پیچ در پیچ ، و هم هیچ
و گه گاهی
و گه گاهی دو خط شعری که گویای همه چیز است
و
خود ناچیز
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
که بس دور است بین ما
که آن سو
که آن سو نازنینی غنچه شاداب
و
صدها آرزو بر دل
دلی گهواره ی عشقی
که چندی بیش نیست شاید
و از بازیچه بودن سخت بیزار است
.....
وای بر من گر تو آن گم کرده ام باشی
چه بس دور است بین ما
و عاشق گشتن
و
عاشق نمودن
سخت دشوار است
درب سوزان جهنم در ازبکستان |
||||
|
|

من عاشق هیچ کس نیستم.
من عاشق غروبم.
عاشق نشستن و خیره شدن به غروب.
من عاشق ابرم که هرچه شبنم از اوست.
عاشق سنگ انداختن توی آب و گوش کردن به صدای دلنشین موج.
من عاشق نشستن با دوستان پاک و عاشقم هستم.
عاشق گوش کردن به دلاشان.
عاشق خنده هاشان و دیوانگی هاشان.
من عاشق چرخ و فلکم.
عاشق نان و پنیر و سبزی... آه که چه حالی دارد.
میتونم عاشق بشم وقتی باران می بارد.
عاشق دلباختن با یک نگاهم.
من عاشقم.
عاشق بغض های خفته ام.
عاشق بوسیدنم.
عاشق گریستن در حضور دوستم.
عاشق سکوت مرموز دل های شکسته ام.
عاشق نگاه خیره به دیوارم.
عاشق گم شدن و به اوج رسیدن در خیال هستم.
من عاشق سادگی شعرهای سهرابم و عاشق غنای حافظ.
من عاشق صدای مادرم هستم.
عاشق آرامشی که به من می بخشد.
عاشق موسیقی ام.
من عاشق نواختن هم هستم.
و روزی من خواهم نواخت.
غم های دلم را خواهم نواخت و شکستنش را به تار خوام کشید.
من عاشق لحظات غروبم و عاشق برگ زرد خزان.
عاشق خش خش برگ ها زیر پای یک عاشق دل شکسته ام.
شاید این برگ ها هم تابع دل اوست!....
در آخر اینکه من همراه غروب عاشق می شوم و همه طول شب را عاشق می مانم.
به سرزمین خیال می روم و از عشق می نویسم.
از احساس خوب عاشق بودن.
من عاشق همین احساسم همین
بعضی از بزرگترین هدایای خداوند ، دعاهای بی جواب است*
زندگی هدیه خداست به تو. طرز زندگی کردن تو، هدیه ی توست به خدا*
شکیبایی با دیگران، عشق است؛*
شکیبایی با خود، امید است؛
.شکیبایی با خدا، ایمان است
همیشه سعی کن چیزی را که دوست داری به دست بیاوری وگرنه مجبوری چیزی را که به دست آورده ای دوست داشته باشی.»
مشتاق گل از سرزنش خار نترسد جویای رخ یار ز اغیار نترسد آنکس که چو منصور زند لاف انالحق از طعنه ی نامحرم اسرار نترسد |
![]() |
قطعه ای شوانگیز از دونوازی تار و تنبک اساتید لطفی و فرهنگ فر در باغ ارم شیراز:
شهناز، شهنواز موسیقی ایران
جلیل شهناز
اول خرداد ماه مصادف است با تولد منسوبی جلیل شهناز، نوازنده ای که بیش از نیم قرن افتخار و سرآمد هنر تارنوازی ایران بوده است.
جلیل شهناز هنرآموخته مکتب خانوادگی اش و رشد یافته در محیط هنرپرور اصفهان است. هنر موسیقی شهناز معنی کلاسیک موسیقیست، شهناز هنرمندیست از تبار مطربان قدیم ایران زمین.
تارنوازی و نواسازی شهناز دو مقوله است که می توان بطور جداگانه در مورد آن صحبت کرد و با اینکه ساخته های او (که اکثرا" بداهه نوازی بوده) آمیخته با سبک تارنوازی اوست، ولی گاهی اجرای آنها با تنظیم ارکستری ( به گواه آثار انگشت شمار تنظیم شده او) دل انگیز بوده.
بداهه نوازی های شهناز در تاریخ موسیقی ایران بی نظیر و همواره زبانزد بوده است. این پختگی و تسلط او روی حالتها و فضاهای موسیقی ایرانی را حتی می توان در اجراهای دوره جوانی او دید که نشاندهنده نبوغ اوست. از مشخصه های مهم جلیل شهناز شناخت بالای او روی ساز تار است؛ شهناز تار را رام شده در دست دارد و به هر سو که خواهد می برد( نکته ای که بسیاری از تارنوازان جدید در آن ضعف بسیار دارند
سه گاه جلیل شهناز
در دست راست، فشار روی مضراب و خرک، زاویه مضراب نسبت به سیم، سرعت برخورد آن با سیم، فاصله محل برخورد مضراب با سیم نسبت به خرک و نوع قرار گرفتن مضراب در دست، همه و همه در جمله جمله موسیقی او با دقت و ظرافت مورد بررسی قرار گرفته و با مهارت نواخته می شود.
ریزهای او نسبت به نوع موسیقی گاهی سریع، گاهی شمرده و شفاف است. این ریزها در جملات مختلف موسیقی نسبت به اقتضای قطعه استفاده می شود و در موارد بسیاری، قطعات، حتی بدون ریز و فقط با مضرابهای متنوع تک اجرا می شود و گاهی با کندکاری دست چپ ...
قسمتی از کنسرت جلیل شهناز
|
جلیل شهناز سالها چه در محفل های موسیقی چه کنسرتهای رادیو و یا زنده، موسیقیدانان بزرگی را همراهی کرده که از ادیب خوانساری، سید جلال تاج اصفهانی، حسین قوامی، غلامحسین بنان، محمدرضاشجریان، جواد معروفی، علی اصغر بهاری، علی تجویدی، همایون خرم، حبیب ا... بدیعی، علی اکبر خان شهنازی، حسن کسائی، فرامرز پایور، حسین تهرانی، جهانگیر ملک، محمد اسماعیلی، امیر ناصر افتتاح می توان نام برد تا جوانترهایی مثل فرهنگفر، فروهری ، فرهمند و ... که همگی برنامه هایی با وی داشته اند.
|
اما مهمترین گروهنوازی های او نوازندگیش در گروه اساتید موسیقی ایرانی به سرپرستی فرامرز پایور است. شهناز سالها در گروه اساتید تشکیل شده از فرامرز پایور(سنتور) علی اصغر بهاری (کمانچه) محمد موسوی و حسن ناهید (نی) حسین تهرانی و محمد اسماعیلی (تمبک) به هنرنمائی پرداخت. تار نوازی او حتی در گروه هم زیبا و جذاب بود، نوازندگی او در گروهنوازی هایی که با گروه اساتید داشته،
نمونه خوبیست برای رد این عقیده که " گروهنوازی نوازندگی را بی روح می کند" تار شهناز در گروهنوازی غیر به لطف کار گروهی افزوده.
|
در استیل نوازندگی شهناز هیچگونه انقباضی دیده نمی شود و همواره عضلاتش لخت و نرم است. در این نوشته قصد نداریم به نواسازی شهنازی بپردازیم، ولی باید اشاره کنیم که نوازندگی شهناز با تغییر مقامها تا اندازه ای تغییر سبک می دهد؛ نیز با تغییر سازهای همنواز ... دقیقا" این اتفاق در ساز احمد عبادی دیده می شود. با این حال عده ای سه تار نوازی احمدعبادی را فقط با تک سیم و مضرابهای شمرده و چپهای قوی می شناسند در صورتی که عبادی هم با سه تارهای گوناگون در دستگاههای مختلف با ارکسترهای متفاوت اجراهای متفاوت داشته. این از مشخصه های هنرمندان قدیمی بود که موسیقی را با احساس و نه ماشینی می نواختند و بدون تعصب به نتیجه صدای همنوازی یا تکنوازیشان توجه می کردند.
و در آخر، شادباش می گویم تولد این هنرمند بزرگ را که به لطف پیشرفت تکنولوژی در عصری زیسته که توان ضبط آثارش را داشتیم هرچند کم تعداد ولی آنقدر بوده تا حسودان و تلخ نوازان قدرت انکار او را نداشته باشند و هنر او را افسانه نخوانند!
عمرش دراز و سازش شهناز باد ...
چپهای قوی می شناسند در صورتی که عبادی هم با سه تارهای گوناگون در دستگاههای مختلف با ارکسترهای متفاوت اجراهای متفاوت داشته. این از مشخصه های هنرمندان قدیمی بود که موسیقی را با احساس و نه ماشینی می نواختند و بدون تعصب به نتیجه صدای همنوازی یا تکنوازیشان توجه می کردند.
و در آخر، شادباش می گویم تولد این هنرمند بزرگ را که به لطف پیشرفت تکنولوژی در عصری زیسته که توان ضبط آثارش را داشتیم هرچند کم تعداد ولی آنقدر بوده تا حسودان و تلخ نوازان قدرت انکار او را نداشته باشند و هنر او را افسانه نخوانند!
عمرش دراز و سازش شهناز باد ...
برگرفته از : گفتگوی هامونیک
وبلاگ گلها نیز در این زمینه مطلبی و قطعاتی برای دانلود قرار داده است.
در این قسمت مجموعه ای را از آثار استاد بیگجه خانی از برترین نوازندگان تار در تاریخ موسیقی ایران می توانید دریافت کنید:
دانلود یکجا: Download |
دانلود قطعه به قطعه: |
موسیقی اسلامی در جمهوری اسلامی
موسیقی مذهبی، یک اصطلاح خیلی کلی است. چون فوری به ذهن متبادر می شود کدام مذهب؟ در نتیجه عبارت هایی مانند موسیقی کلیسایی، کنیسه ای، بودایی، اسلامی و غیره معنی دقیق تری می یابند. تازه خود موسیقی اسلامی هم صدها اما و اگر دارد. یک میلیارد و چند صد میلیون نفر واژه مسلمانی را یدک می کشند و هر چند میلیون نفرشان از نژاد و فرهنگی متفاوت هستند. خروجی کار چه می شود، خدا می داند. پس ترکیب موسیقی اسلامی هم چندان گویا نیست. زیرا می پرسند کدام اسلامی؟ حرف، حرف حسابی است و بنابراین توضیح دقیق تر می خواهد. در نتیجه ناچاریم بگوییم موسیقی اسلامی از نوع جمهوری اسلامی و البته در ایران، نه افغانستان، سودان و یا پاکستان. چون آنجا هم جمهوری اسلامی است! بگذریم ...
پرده اول: به بهانه اینکه ما انقلاب کردیم و باید همه چیزمان انقلابی و اسلامی باشد، موسیقی مذهبی در قالب سنتی خود، مورد تهاجم قرار گرفت و کم کم الگوهای جدید اسلامی و انقلابی رشد و نمو کرد. در ابتدا این نمونه های جدید، از عناصر سنتی به مقدار خیلی زیادی بهره می بردند و فاصله کمی با ارزش های موسیقایی این دیار داشتند. فقط کمی اسانس انقلابی به آنها اضافه شده بود و در کل نوید اتفاقات ناگوار را نمی داد. کم کم با تثبیت انقلاب، روز به روز گونه های عجیب و غریب و البته با لطف و عنایت مستقیم رادیو و تلویزیون پا گرفت و صداها و نواهای ابی و اندی و دیگر دوستان رانده شده، با لباسی آغشته به انواع واژه های حسن و حسین و زهرا و غیره سر برآورد. مداحان جدید در یک رویکرد کاملاً انقلابی! رودرروی خنیاگران سنتی موسیقی مذهبی که زبانی بسیار رسمی داشتند، ایستادند و به طرفة العینی با امام حسن و امام حسین پسر خاله از آب درآمدند. واژه ها و ترکیباتی مانند علی جون و حسین جون و زهرا جون، گر چه در آغاز با گوش های سنتی مردم بیگانگی می کرد ولی با تزریق مداوم مداحان انقلابی و حمایت های بی دریغ اصحاب قدرت، در گوش مردم لانه کرد. در این رویکرد، دیالوگ های کودکانه ای برای ائمه و معصومین ساخته و پرداخته شد تا احتمالاً کودکان ما هم با زبان جدید مذهبی بتوانند ارادتی بنمایند و سعادتی ببرند! و این شد مسابقه ای بین مداحان امروزی صرفاً برای تقرب بیشتر و شاید هم درآمد بیشتر!!
برگرفته از : موسیقی ما
قطعاتی از آلبوم رها اثر پیام جهانمانی
ایشان از شاگردان استاد علیزاده هستند که تار و سه تار را به سبک جدید می نوازند
دریافت یکجا:
روز جمعه، لورنزو در 30 سالگی و به خاطر پیشرفت بیماری ذاتالریه ( به طور دقیق پنومونی آسپیراسیون) در گذشت، اما بیشک نام او را صدها بیماری که روزانه از روغن جادوییاش استفاده میکنند، برای همیشه به یاد خواهد داشتند و تلاشهای پدر و مادر او را فراموش نخواهند کرد.
مختصری درباره بیماری آدرنولکو دیستروفی Adrenoleukodystroph y
آدرنولوکو دیستروفی ALD که بیماری شیلدر هم خوانده میشود، یک بیماری ارثی نادر است که منجر به آسیب پیشرونده مغز، نارسایی غده فوق کلیه و در نهایت مرگ میشود.
ALD در گروه بیماریهای موسوم به لوکودیستروفی قرار دارد. در بیماری ALD ، غلاف میلین به صورت پیشرونده، دچار آسیب میشود. میلین، بافتی از جنس چربی است که اعصاب سیستم عصبی مرکزی و محیطی را پوشش میدهد. بدون میلین، اعصاب نمیتوانند تکانههای عصبی را منتقل کنند.
در مبتلایان به ALD یک پروتئین ضروری انتقالدهنده، وجود ندارد. فقدان این پروتئین، انتقال آنزیمی را که مسئولیتش، تجزیه اسیدهای چرب با زنجیره دراز است، مختل میکند. (activated acyl coenzyme A) در نتیجه مقدار این اسیدهای چرب با زنجیره دراز، در بدن افزایش مییابد و منجر به آسیب مغز و غده فوق کلیه میشود.
ALD بیشتر به صورت وابسته به کروموزوم X منتقل میشود. بنابراین مبتلایان فرم شدید ALD ، همیشه مرد هستند.
ALD با دیگر بیماریهایی که در آنها غلاف میلین آسیب میبینند، تفاوت دارد، مثلا این بیماری با MSکه در آن یک روند ایمنی باعث تخریب غلاف میلین میشود، تفاوت دارد.
علایم بالینی ALD ، تا حد زیادی وابسته به سن شروع بیماری هستند. شدیدترین شکل بیماری، شکلی است که مغز را در دوران کودکی مبتلا میکند، این شکل بیماری بین سنین 4 تا 10 سالگی رخ میدهد و علایم آن عبارتند از نقایص تکاملی، تشنج، ناهماهنگی در حرکت (ataxia)، نارسایی غده فوق کلیه، اختلال عملکرد بینایی و شنوایی. این شکل از بیماری میتواند در دوره نوجوانی هم ظهور پیدا کند، اما در بالغین، نادر است.
شکل دیگر ALD، بیشتر مردان جوان را مبتلا میکند و در آن بیشتر اختلالات نخاعی، برجسته هستند و به همین خاطر به آدرنو میلو نورپاتی adrenomyeloneuropat hy یا اختصارا AMN موسوم است. علایم آن بیشتر به صورت ضعف و کرختی اندامها و اختلالات دفع ادرار و مدفوع است. باز هم بیشتر مبتلایان این شکل بیماری، مرد هستند.
شکلی از بیماری که بالغین و شیرخواران را درگیر کند، بسیار نادر است. این شکل از بیماری در هر دو جنس مرد و زن رخ میدهد و انتقال به صورت اتوزوم مغلوب است.
تشخیص بیماری به یاری علایم بالینی آن و همچنین پیدا کردن سطوح بالای اسیدهای چرب با زنجیره دراز در خون، امکانپذیر میشود. در MRI، اختلال ماده سفید مشهود است. از لحاظ یافتههای پرتونگاری، این بیماری شبیه MS است.
در بعضی از مراکز تستهای ژنتیکی برای پیدا کردن ژن معیوب و غربالگری و جود دارد.
درمان: در حال حاضر درمان قطعی برای این بیماری وجود ندارد. ولی استفاده از بعضی رژیمهای غذایی خاص قبل از بروز علایم، موفقیت محدودی در به تذخیر انداختن علایم این بیماری داشتهاند.
روغن لورنزو Lorenzo"s oil، یکی از این رژیمهاست. روغن لونزو با مخلوط کردن glyceryl trioleate و glyceryl trierucate با نسبت چهار به یک (همان اولئیک اسید و اروسیک اسید) ساخته میشود. رژیم غذایی این بیماران باید اسید چرب با زنجیره دراز کمی داشته باشد.
پیوند مغز استخوان در بیمارانی که هنوز علایم را بروز نداندهاند یا علایم خفیفی دارند، میتواند مفید باشد.
لوواستاتین که یک داروی پایینآورنده کلسترول است، هم در این بیماران مفید است. اما محققان هنوز به نحوه عملکرد این دارو پی نبردهاند.
تحقیقاتی هم به منظور استفاده از بتا اینترفرون و تالیدومید یا پیوند سلولهای بنیادی جهت درمان این بیماری، در حال انجام است.
پیشآگهی این بیماری بسیار ضعیف است و مبتلایان بدون درمان، غالبا یک تا ده سال بعد از شروع علایم فوت میکنند.
منابع: واشنگتن پست، بیبیسی، studyarea
The use of the movie "Lorenzo"s Oil" as a Teaching Tool
neurology.org
و ویکیپدیا
از آن زمان تا کنون، والدین لونزو از پا ننشستهاند،آنها به کمک محققان دیگر، پروژهای به نام پروژه ملین را بنا نهادهاند که هدف از آن بازسازی و تولید دوباره میلین در بیمارانی است که دچار تخریب غلاف میلین میشوند.(پایین را بخوانید)
مایکلا و سوزان ساراندون
فیل کالینز، خواننده مشهور غربی با آگاهی از داستا لورنزو در یکی از آلبومهایش به نام Dance Into The Light که در سال 1996، منتشر شد، ترانه ای اجرا کرد به نام «لونزو»، ترانهای که شعرش را پدر و مادر لونزو ساخته بودند. متن ترانه به زندگی پسریچهای اشاره دارد که زندگی شادی را به همراه پدر و مادرش با سفر در شرق آفریقا و دیدن حیوانات سپری میکند که ناگهان بیماری آدرنو لوکو دیستروفی بر زندگیاش سایه میافکند. در ترانه دقیقا به بیماری و واژه آدرنو لوکو دستروفی اشاره میشود.
این ترانه را از اینجا دانلود کنید و گوش کنید.
متن ترانه:
Once upon a time I made a lion roar -
he was sleeping in the sunbeams on the old zoo floor.
I had gone to see the park where my papa used to play,
it"s called Villa Borghese and it"s on the way
to East Africa.
Down on Grand Comoro Island, where I grew past four,
I could swim and fish and snorkel on the ocean floor,
and the wind laughed, and the wind laughed through the trees as if to say,
here"s a child who"ll want the world to go his way
in East Africa, in East Africa.
Suddenly for me the world turned upside down -
far from my friends the lions and the dolphins came this awful sound.
Dark shadows, sounds of thunder raging over me,
came this monster called "A-dre-no-leu- ko-dys-tro- phy"
Where"s my East Africa?
Well they said, they said, they said (the ones who know it all)
they said from now on for you there will be no more standing tall,
so I took my parents" hands, I lifted my head to say
I"ll just have to be a hero, there"s no other way!
Back to East Africa
Back to East Africa
Back to East Africa
Come with me I"m going back, going back to East Africa.
به راستی چرا با اینکه لورنزو، در ابتدا غذایی بدون اسیدهای چرب زنجیره بلند اشباع نشده، میخورد، باز مقدار این اسیدهای چرب در خون او بالا بود؟
دلیلش روشن است، برای اینکه سطح مادهای در بدن انسان بالا برود، تنها میتوان سه دلیل مطرح کرد: یا ورودیاش زیاد باشد، یا تجزیهاش کم باشد و یا اینکه در بدن تولید شود.
پس میتوان گفت با وجود اینکه لورنزو غذایی بدون اسید چرب با زنجیره بلند می خورد، باز هم به خاطر اینکه آنزیمهایی در بدنش، این ماده را تولید میکردند، مقدار این ماده در بدنش بالا میرفت.
اما چرا اولئیک اسید، مقدار اسید چرب با زنجیره بلند را در بدن لورنرو کم میکرد؟
کارگری را در نظر بگیرید که چند کار در آن واحد به او محول شده باشد، طبیعی است که اگر حجم یکی از کارهای او را زیاد کنیم، او از انجام دادن کارهای دیگرش بازمیماند.
آنزیمی که در بدن مسئول تولید اسید چرب با زنجیره بلند است، در واقع یک کارگر چند کاره است. پس اکر بتوان کاری کرد که این آنزیم با کارهای غیرمضرش مشغول شود، میتوانیم از حجم کارهای مضر او کم کنیم. هر چقدر بتوانیم این آنزیم را در اعمال غیرمضر، بیشتر مشغول کنیم، موفقتر خواهیم بود.
زیاد کردن اولئیک اسید که یک اسید چرب با 18 اتم کربنه است، تا حدی این آنزیم را سرگرم میکند، حالا اگر یک اسید چرب دیگر هم به این آنزیم تحمیل کنیم، میتوانیم، بیشتر موفق باشیم. این مطلب همان چیزی بود که به ذهن آگوستو رسید. او دریافت کرد که تغذیه با یک اسید چرب 22 کربنه اشباع ، میتواند بیشتر سر این آنزیم را گرم کند، چرا که این آنزیم را مشغول ساختن اسید چرب بلند اشباع شده میکند که برای بدن مضر نیستند و در نتیجه کمتر اسید چرب اسباع نشده خواهد ساخت. به چنین کار در بیوشیمی اصطلاحا competitive inhibition یا بازدارندگی رقابتی گفته میشود.
اسید چرب 22 کربنه مورد نظر، اروسیک اسید erucic acid نام داشت. اما پیدا کردن اوروسیک اسید خوراکی به صورت خالص، کار سادهای نبود و پدر و مادر لورنزو، تلاش زیادی برای پیدا کردن آن، انجام دادند. آنها با حدود 100 شرکت مختلف تماس پیدا کردند، بلکه بتوانند به اروسیک اسید، دست پیدا کنند.
گرچه اروسیک اسید در بعضی از روغنهای گیاهی وجود دارد، اما این روغنها در عین حال حاوی شکل مضر اسیدهای چرب بلند هستند. بنابراین نخست باید این روغن را با اعمال شیمیایی خالص کرد. این کار را فقط یک شرکت در انگلستان انجام میداد.