سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
یکشنبه 88 اسفند 23 , ساعت 4:10 عصر

گفتم که رفتنت یه روز ، قاب دلم رو می شکنه
گفتی که این بخت تو بود ، تقدیر تو شکستنه


هر وقت که بارون میزنه تو رو کنارم می بینم
حس می کنم پیش منی،هنوزم عاشق ترینم

گفتم بمون اونروز میاد، غصه هامون تموم می شه
گفتی اگه با هم باشیم ،لحظه هامون حروم می شه

وقتی رفتی همه دنیا روسرم ،انگاری خراب شد ودلم شکست
قلب من زانوی غم بغل گرفت

از وقتی رفتی هیچکسی ،همدرد وهمرازم نشد
هیچکسی حتی یه دفعه ،هم غصه سازم نشد


رفتی ولی بدون هنوز ،عاشقتم تا پای جون
دل بهاریم عاشقه ،چه تو بهار چه تو خزون


هر وقت که بارون میزنه تو رو کنارم می بینم
حس می کنم پیش منی هنوزم عاشق ترینم


یکشنبه 88 اسفند 23 , ساعت 3:25 عصر
با تو

با توام ای که نگاهت
منو با عشق آشنا کرد

تو دلم حرم نفسهات
فصل سرما رو فنا کرد

تویی اونکه تو وجودت
نیمی از خودم رو دیدم

با حضور عاشقونت
به خود خودم رسیدم

با تو شادم باتو مستم
دستتو بذار تو دستم

بی تو جون میدم به ظلمت
با تو عشقو می پرستم

گم شدم تو شب چشمات
تو شدی فانوس راهم

تو شدی ماه و ستاره
تو شب سرد و سیاهم

با حضورت میشه حس کرد
یه نفس بوی بهارو

میشه از لبای تو چید
عطر باغ قصه هارو

با تو شادم باتو مستم
دستتو بذار تو دستم

بی تو جون میدم به ظلمت
با تو عشقو می پرستم

من مسافری غریبم
توی جاده ی نگاهت

که چشام مثله قدمهات
تا ابد مونده به راهت

باورم کن که فقط تو
تویی معنای وجودم

تو بیا تا غم دوریت
نره توی تار و پودم

شنبه 88 اسفند 22 , ساعت 2:43 عصر

اگرتو بازنگردی

قناریان قفس ،‌ قاریان غمگین را

که آب خواهد داد؟

که دانه خواهد داد ؟

اگر تو بازنگردی

بهار رفته ،

     - در این دشت برنمی گردد

به روی شاخه گل ، غنچه ای نمی خندد

و آن درخت خزان دیده تور سبزش را

                                     به سر نمی بندد

 

اگر تو بازنگردی

کبوتران محبت ، کبوتران جوان را

شهاب ثاقب دستان مرگ خواهد زد

شکوفه های درختان باغ حیران را

تگرگ خواهد زد

اگر تو بازنگردی

به طفل ساده خواهر

     که نام خوب ترا

زنام مادر خود بیشتر صدا زده است

چگونه با چه زبانی به او توانم گفت

که برنمی گردی

و او که روی تو هرگز ندیده در عمرش ،

و نام خوب تو در ذهن کودک معصوم

تصوری است همیشه ،

     - همیشه بی تصویر

     - همیشه بی تعبیر

اگر تو بازنگردی

نهال های جوان اسیر گلدان را

کدام دست نوازشگر آب خواهد داد

چه کس به جای تو آن پرده های توری را

به پشت پنجره ها پیچ و تاب خواهد داد

اگر تو بازنگردی

امید آمدنت را به گور خواهم برد

و کس نمی داند

که در فراق تو دیگر

چگونه خواهم زیست

چگونه خواهم مرد!!!!

 

                                                                                                                      دکتر حمید مصدق


شنبه 88 اسفند 22 , ساعت 2:38 عصر

افق روشن

روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت.

 

روزی که کمترین سرود

                      بوسه است

و هر انسان

 برای هر انسان

برادری ست .

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند

قفل افسانه ایست

و قلب

برای زندگی بس است.

 

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است

تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی . 

روزی که آهنگ هر حرف ، زندگی ست

تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم. 

روزی که هر حرف ترانه ایست

تا کمترین سرود بوسه باشد .

  

روزی که تو بیایی ، برای همیشه بیایی

و مهربانی با زیبایی یکسان شود .

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...

 

و من آنروز را انتظار می کشم

حتی روزی

که دیگر

نباشم .

 

                                                                                                                   احمد شاملو

 


شنبه 88 اسفند 22 , ساعت 2:34 عصر

                                                                           چه کسی کشت مرا ؟

 

   

همه با آینه گفتم ، آری

همه با آینه گفتم ، که خموشانه مرا می پایید ،

گفتم ای آینه با من تو بگو

چه کسی بال خیالم را چید ؟

چه کسی صندوق جادویی اندیشه من غارت کرد؟

چه کسی خرمن رویایی گل های مرا داد به باد؟

سر انگشت بر آیینه نهادم پرسان :

چه کس آخر ،  چه کسی کُشت مرا ؟

که نه دستی به مدد از سوی یاری برخاست

نه کسی را خبری شد ، نه هیاهویی در شهر افتاد ؟!

آینه

اشک بر دیده به تاریکی آغاز غروب

بی صدا بر دلم انگشت نهاد.

 

 

سیاوش کسرائی

 

 

 


شنبه 88 اسفند 22 , ساعت 2:11 عصر

اگر که دل سوخته ای با توغریبه نیستم
که با تو بغض عشق را غزل غزل گریستم


مرا به خاطر بسپار ، لحظه به لحظه ، خط به خط
درستی مرا ببین ، در این زمانه ی غلط
حقیقت مرا ببین،  در این زمانه ی غلط


خوب مرا نگاه کن ، تو ای تمام دیدنم
خوبم اگر یا که بدم،  دروغ نیستم ، منم


مرا که پشت پا زدم به راه و رسم روزگار
اگر که عاشقی و یار مرا به خاطر بسپار

 

اگر که دل سوخته ای با توغریبه نیستم
که با تو بغض عشق را غزل غزل گریستم

 

مرا به خاطر بسپار لحظه به لحظه خط به خط
درستی مرا ببین در این زمانه ی غلط
حقیقت مرا ببین در این زمانه ی غلط


در آستانه ی سفر ، پشت نگاه بدرقه
گریه نکن ، نگاه کن ، مرا به خاطر بسپار


سر همان کوچه ی سبز که می رسد به انتظار
من ایستاده ام هنوز ، مرا به خاطر بسپار

 

اگر که دل سوخته ای با توغریبه نیستم
که با تو بغض عشق را غزل غزل گریستم


مرا به خاطر بسپار لحظه به لحظه خط به خط
درستی مرا ببین در این زمانه ی غلط
حقیقت مرا ببین در این زمانه ی غلط


شنبه 88 اسفند 22 , ساعت 2:1 عصر

شکستنی

 

خیال کردم بری ، میری از یادم
تو رفتیو نرفت ، چیزی از یادم


تو رفتی تازه عاشق تر شدم من
از اونیم که بود ، بدتر شدم من


صبح تا شب این شده کارم
که واسه چشات بیدارم


تو خدای عاشقایی ، تو تموم کس وکارم
تو بداد من رسیدی ، وقتی تنهائیمو دیدی
تو نذاشتی برم از دست ، اگه چیزیم هنوزم

نازنینم ، امید شیرینم
من به جز تو ، کسی نمی بینم


از اون روزی که رفتی یه روز خوش ندیدم

به جز دستای گرمت ، پناه و پشت ندیدم


زندگیمو به پای تو دادم
اون روزا رو نمی ره ازیادم

نازنینم ، برس به فریادم


صبح تا شب این شده کارم

که واسه چشات بیدارم
تو خدای عاشقایی ، تو تموم کس وکارم
تو بداد من رسیدی ، وقتی تنهائیمو دیدی
تو نذاشتی برم از دست ، اگه چیزیم هنوزم


اگه چیزیم هنوزم


شنبه 88 اسفند 22 , ساعت 12:25 عصر

با شکستنت شکستم
عاشقم ، عاشق و خسته ام


پای تو موندم و ساختم
دل به هیچ کسی نبستم


نه به عشقت ، نه به عشقم
قسم دروغ نخوردم


بازی برده رو باختم
به تو باختم و نبردم


وقته گریه هات دلم رو
به شب و شعله کشیدم


حقم رو دادی و رفتی
من به هیچی نرسیدم

خیلی ، سخته ،  دل بریدن
خیلی ، ساده ست ، دل شکستن


سخته عاشقونه موندن
دل به هیچ کسی نبستن


چه عذابیه که امروز
تو رو دارم و ندارم


موندی تا ابد تو قلبم
اما رفتی از کنارم

 

 

به کسی که  میخواد ببره و  بره، بدون هیچ بهانه ای . من فقط میتونم دعا کنم ، دعا کنم و از خدا بخوام که کمکش کنه و کاری نکنه که  از تصمیمش  پشیمون بشه


شنبه 88 اسفند 22 , ساعت 11:49 صبح

دعا می کنم که هیچگاه چشمهای زیبای تو را

 

در انحصار قطره های اشک نبینم

 

و تو برایم دعا کن ابر چشم هایم همیشه برای تو ببارد

 

دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم

 

و تو برایم دعا کن که هر گز بی تو نخندم

 

دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد

 

همیشه از حرارت عشق گرم باشد

 

و تو برایم دعا کن دستهایم را هیچگاه در دستی بجز دست تو گره ندهم

 

من برایت دعا می کنم که گل های وجود نازنینت هیچگاه پژمرده نشوند

 

برای شاپرک های باغچه ی خانه ات دعا می کنم

 

که بال هایشان هرگز محتاج مرهم نباشند

 

من برای خورشید آسمان زندگیت دعا می کنم که هیچگاه غروب نکند

 

و بدان در آسمان زندگیم تو تنها خورشیدی


پس برایم دعا کن ، دعا کن که خورشید آسمان زندگیم هیچگاه غروب نکند

 


شنبه 88 اسفند 22 , ساعت 11:48 صبح

تنهاییم عالمی داره..

 

به خصوص وقتی که همه دورت هستن .اما باز تو تنهایی...

 

چقدر جالبه که ما آدما از همه کسانی که درو و برمونن چشم امیدمون فقط به چند نفر یا شایدم یه نفره...

 

چند نفر(یا نفری)که بودنشون واسه ما مثل داشتن همه دنیاست و نبودنشون پایان زندگی و همه آرزوها...

 

با این وضع واقعا تنهایی یعنی چی؟؟ به چی میگن تنهایی و به کی میگن تنها؟؟؟

 

ما که هیچ کدوم تنها نیستیم و همیشه اطرافمون شلوغه اما همیشه تو دلمون تنهائیم...

 

توی درونمون دنبال کی و چی هستیم که با وجود حضور خیلی ها باز احساس تنهایی میکنیم؟؟

 

این احساس گنگ تنها بودن از کجا میاد؟

 

به تو تقدیم میکنم تمام احساسات دورنم را که مشتاقانه تو را طلب میکنند.

 

 

به تو تقدیم میکنم لحظه لحظه های دلتنگی ام را که به وسعت تمام روزهایی

 

 

است که بی تو سرکردم.

 

 

وبه تو تقدیم میکنم عشق را که در طپشهای قلبم و دراشتیاق چشمان همیشه

 

 

منتظرم یافتم.

 

 

این ارزشمندترین هدیه من به توست پس گوشه ای از قلبت پناهش ده وبا

 


خورشید مهربانی ات نگهبانش باش. همیشه در خاطرم خواهی ماند.

 


<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ