ای آشناترین زیبای من
ای فراگیر ترین صدای زندگی من
ای باغ در باغ شکوفه زار
ای همرنگ و همراه و همسایه بهار
در تو چشمه های مهربانی می جوشد
ابرهای عطوفت به شوق باریدن ، گستره قلب ترا می پوشاند
طراوت و لطافت وشکنندگی دور نمای توست
قلبت آشیان عشق های بزرگ و اهورائی است
با تن پوشی از گل، چشمانی بارانی ،لبانی متبسم ،در میان بارانی از بیقراری و با ازدحام شادمانی ودست افشانی
از راه می رسی
ای رنگین کمان شادکامی،
با گلبوسه های محبت، سیال روح بهاریت ، عطشم را فرو می نشانی
افسردگی ام را دور می سازی وچشمهای مشتاقم را به نوازش و تحسین ِ زیبایی فرا می خوانی
با کلامی صمیمی روی قلبم طرح عشق ترسیم می کنی
با خوش اهنگ ترین الحان ، عطر خوشبوترین گلها را در فضای زندگیم می پراکنی
چون باران وشبنم و نسیم ، گستره دلم را به طراوت وتازگی و نشاط دعوت می کنی
ای لطافت سبزه زاران و ای شکوه وغرور استوار تمامی کوهساران ، و ای عصمت شبهای پر از مهتاب
شفافیت چشمه ساران همواره با تو باد
تولدت مبارک
درد بزرگی است که عاشق باشی,
اما معشوقی نداشته باشی و ...
رنج عظیمی است که معشوق باشی,
اما لیاقت عشق را در خود نیابی !!!!
آنقدر دوستت دارم
که هر چه بخواهی همان را بخواهم
اگر بروی شادم
اگر بمانی شادتر
تو را شاد تر می خواهم
با من یا بی من
بی من اما
شادتر اگر باشی
کمی
- فقط کمی -
ناشادم
و این همان عشق است
عشق همین تفاوت است
همین تفاوت که به مویی بسته است
و چه بهتر که به موی تو بسته باشد
خواستن تو تنها یک مرز دارد
و آن نخواستن توست
و فقط یک مرز دیگر
و آن آزادی توست
تو را آزاد می خواهم
تقدیم به تو ئی که میدانی چگونه دوستت دارم
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم
گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم
پر پروانه شکستن هنر انسان نیست ؛
گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم
یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم ؛
وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند ؛
طلب عشق زهر بی سر و پایی نکنیم ...
امشب باز چشمانم با خواب غریبه شدن ،دلم هوای نوشته های دکتر شریعتی رو کرد چند تا کتاب قدیمی ازشون دارم ،
یادگار عزیزیه که با این کتابا زندگی کرد و الان دیگه پیشم نیست .
خیلی زود ، خیلی زودتر از اون چیزی که تصورش را میکردم سبکبال و رها ، زندگی زمینی را بدرود گفت و پر کشید به آسمون آبی خدا.
به سرم زد بشینم و به یاد اون روزا و به یاد عزیز از دست رفته ام ، کتابا را ورقی بزنم ،شاید نوشته های دکتر آرومم کنه.
تو دلم غوغائیه . یه غوغای غریب. چند روز پیش که درباره تنهائی نوشتم همکارم بعد از خوندنش بهم گله کرد و گفت چرا میگی تنهام!!!
گفتم دوست من ، برای تو هم هست که بین هزاران نفر باشی و باز تنها باشی ، حتی وقتی با همیم .
من اما تنهائی را دوست دارم ، خیلی چیزها ازش یاد گرفتم .
شاید گاهی بنالم و تو نوشته هام ازش گلایه داشته باشم اما وقتی فکرشو میکنم دوستش دارم
آرامشی که توی تنهائیام بوده تو هیچ مقطعی از زندگیم نبوده بهش خو کردم به پیله تنهائی ام انس گرفته ام .
اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست
او جانشین همه نداشتنهاست
نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند
و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد
تو مهربان جاودان آسیب نا پذیر من هستی
ای پناهگاه ابدی
تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی
نوشته های دکتر شریعتی همیشه منو آروم کرده ، حتی تو بدترین شرایط . مثال ریختن آب سردیه روی آتیش سوزان و داغ زندگی که بی محابا وجود خسته ام را به بازی گرفته .
آنجا که چشمان مشتاقی برای انسانی اشک می ریزد،
زندگی به رنج کشیدنش می ارزد.
از خوندنشون نه تنها خسته نمیشم ، سیر هم نمیشم .هر بار برام تازگی عجیبی دارن .با هر بار مرورشون دلم به بودن و موندن و ادامه دادن و جنگیدن گرم میشه ، اما تا کجا نمیدونم
فهمیدن و نفهمیدن
تو هرچه می خواهی باش ، اما ... آدم باش !!!
چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها است که به این مردم،
آسایش و خوشبختی بخشیده است !!!
مگر نمی دانی بزرگ ترین دشمن آدمی فهم اوست؟
پس تا می توانی خر باش تا خوش باشی.
امروز گرسنگی فکر ، از گرسنگی نان فاجعه انگیزتر است .
برای خوشبخت بودن ، به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن !
زن عشق می کارد و کینه درو می کند...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...
می تواند تنها یک همسر داشته باشد
و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی ....
برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...
در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...
او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ...
او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی....
او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ....
او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ....
او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر ...
و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛
پیر می شود و میمیرد...
و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند
چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت،
زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند و در قدم های لرزان مردش؛
گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛
سینه ای را به یاد می اورد که تهی از دل بوده و پیری مرد رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...
و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!
و این رنج است
با همه چیز درآمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو .
که در انزوا پاک ماندن نه سخت است و نه با ارزش
دکتر علی شریعتی
اگر تنهاترین تنها شوم
باز خدا هست .
او جانشین همه نداشتنهاست .
نفرین ها و آفرین ها بی ثمر است .
اگر تمامی خلق گرگهای هار شوند و از آسمان هول و کینه بر سرم بارد
تو مهربان ِجاودانِ آسیب نا پذیر ِمن هستی .
ای پناهگاه ابدی - تو می توانی جانشین همه بی پناهی ها شوی
دکتر شریعتی
اسم من از یاد تو رفت
ای انکه در اینه ای
این چهره خسته منم
این آه سینه سوز من
دیوار سرد فاصله است
بین من و هم سخنم
فریاد من سکوت تو
لب تو باز و بی صدا
عرو سکی به شکل من
غریبه اما آشنا
نگاه مات تو به من
مثل نگاه دشمنه
جسم تو گرمی نداره
مگر تنت از آهنه
سکوت تو یه فاجعه است
برای هم صدای تو
شکسته در گلو چرا
طنین نعره های تو
تو که خود منی چرا
غریبه ای برای من
منو صدانمیکنی؟
تو قاب سرد اینه
به سوگ من نشسته ای
منو رها نمیکنی؟
شکست لحظه لحظه ام
یه عادت برای تو
پرنده نگاه من
اسیر در هوای تو
چرا تو که خود منی
سکوتتو نمی شکنی
به من بگو چه می کشی
تو قاب سرد اهنی
تو غربت نگاه تو
که با نگاهم آشناست
یه دنیا حرف گفتنی است
ولی لب تو بیصداست
چرا تو جلوه ساز این بهار من نمی شوی؟
چه بوده آن گناه من که یار من نمی شوی؟
بهار من گذشته شاید
شکوفه ی جمال تو، شکفتـــــــه در خیال من
چرا نمی کنی نظر، به زردی جمـــــــــال من؟
بهار من گذشته شاید
تو را چه حاجت، نشانه ی من
تویی که پا نمی نهی به خانه ی من
چه بهتر آنکه نشنوی ترانه ی من
نه قاصدی که از من آرد، گهی به سوی تو سلامی
نه رهگذاری از تو آرد، گهی بــــــــرای من پیامی
بهار من گذشته شاید
غمت چو کوهی، به شانه ی من
ولی تو بی غم از غم شبانه ی من
چو نشنوی فغان عاشقانه ی من
خدا ترا از من نگیرد، ندیـــدم از تو گرچه خیری!!!
به یاد عمر رفته گریم، کنون که شمع بزم غیری
بهار من گذشته شاید
خدا تو را ازمن نگیرد ، ندیدم از تو گرچه خیری