سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دوشنبه 87 تیر 17 , ساعت 3:31 عصر

طناب

داستان درباره ی یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود.اوپس از سال ها آماده سازی ماجراجویی خود را اغاز کرد.

ولی از انجا که افتخار کار را فقط برای خود می خواست تصمیم گرفت به تنهایی از کوه بالا برود.شب ،بلندی های کوه را در برگرفته بود و مرد هیچ چیز را نمی دید. همه چیز سیاه بود اصلا دید نداشت ابر روی ماه و ستاره ها را پوشانده بود

همان طور که از کوه بالا می رفت پایش لیز خورد.در حالا که به سرعت سقوط می کرداز کوه پرت شد.در حال سقوط فقط لکه های سیاهی مقابل چشمانش

می دید و احساس وحشتناک مکیده شدن به وسیله ی قوه جاذبه او را در خود

می گرفت.

همچنان سقوط می کرد ، در آن لحظات تمام رویداد های خوب و بد زندگییش به یادش آمد.اکنون فکر می کرد مرگ چقدر به وی نزدیک است.
ناگهان احساس کرد طناب دور کمرش محکم شدودر میان آسمان و زمین معلق ماند.در این لحظه چاره ای برایش نماند جز آنکه فریاد بزند

-خدایا کمکم کن

ناگهان صدای پرطنینی از آسمان شنیده شد:
چه می خواهی.
-ای خدا نجاتم بده
واقعا باور داری که می توانم نجاتت دهم
-البته که باور دارم
اگر باور داری طنابی که به دور کمرت بسته است پاره کن

یک لحظه سکوت....ومرد تصمیم گرفت با تمام نیرو طناب را بچسبد.
گروه نجات می گویند که روز بعد یک کوهنورد یخ زده را مرده پیدا کردند.بدنش از طناب آویزان بود وبادستهایش محکم طناب را گرفته بود در حالی که او فقط یک متر از زمین فاصله داشت.

 

 


دوشنبه 87 تیر 17 , ساعت 11:1 صبح
رویای صادقه


روزی مردی خواب عجیبی دید، اون دید که پیش فرشته هاست و به کارهای آنها نگاه می کند، هنگام ورود، دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هائی را که توسط پیک ها از زمین می رسند، باز می کنند، وآنها را داخل جعبه می گذارند.

 

مرد از فرشته ای پرسید، شما چکار می کنید؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را باز می کرد،‌گفت: این جا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای مردم از خداوند را تحویل می گیریم.


مرد کمی جلوتر رفت، باز تعدادی از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آن ها را توسط پیک هائی به زمین می فرستند.

 

مرد پرسید: شما ها چکار می کنید؟


یکی از فرشتگان با عجله گفت:‌این جا بخش ارسال است ، ما الطاف و رحمتهای خداوندی را برای بندگان می فرستیم


مرد کمی جلوتر رفت و دید یک فرشته ای بیکار نشسته است

مرد با تعجب از فرشته پرسید: شما چرا بیکارید؟



فرشته جواب داد: این جا بخش تصدیق جواب است . مردمی که دعاهایشان مستجاب شده، باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند زیرا دعاهایشان از راه های دیگری غیر از راه هایی که میدانستند و میخواستند مستجاب شده و فکر میکنند خودشان عامل و باعث رسیدن به خواسته خود شده اند.


مرد از فرشته پرسید: مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟

 

فرشته پاسخ داد: بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکر

 

 

 

سپاس و قدر دانی یکی از رازهای ناگفته دنیا و کارها است، همیشه سپاس گفتن باعث افزایش روزی میشود. میتوانید هر روز از تمام کسانی که خواسته یا ناخواسته در زندگی شما تاثیری گذاشته و میگذارند تشکر کنید.

 

سپاس خداوند را به خاطر بی حساب و بی اندازه بخشش او

دوشنبه 87 تیر 17 , ساعت 10:58 صبح

هر روز
شیطان لعنتی
خط های ذهن مرا
اشغال می کند
هی با شماره های غلط ، زنگ می زند،‏ آن وقت
من اشتباه می کنم و او
با اشتباه های دلم
حال می کند.
دیروز یک فرشته به من می گفت :
تو گوشی دل خود را
بد گذاشتی
آن وقت ها که خدا به تو می زد زنگ
آخر چرا جواب ندادی
چرا بر نداشتی ؟!
یادش به خیر آن روزها
مکالمه با خورشید
دفترچه های ذهن کوچک من را
سرشار خاطره می کرد
امروز پاره است
آن سیم ها
که دلم را
تا آسمان مخابره می کرد .
با من تماس بگیر ، خدایا
حتی هزار بار
وقتی که نیستم لطفا پیام خودت را
روی پیام گیر دلم بگذار  



دوشنبه 87 تیر 17 , ساعت 10:54 صبح

 


 


http://msnbcmedia3.msn.com/j/msnbc/Components/Photos/051116/051116_ants_hmed_11a.hmedium.jpg

روزی حضرت سلیمان (ع ) در کنار دریا نشسته بود ، نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه گندمی را باخود به طرف دریا حمل می کرد .سلیمان (ع) همچنان به او نگاه می کرد که دید او نزدیک آب رسید.در  همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود ، مورچه به داخل دهان او وارد شد ، و قورباغه  به درون آب رفت.


سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد  ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه  خود نداشت .


سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت او را پرسید.


مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند ار آنجا خارج شود و من  روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا درون آب دریا به سوی آن کرم حمل کرده و ببرد .


این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ."


سلیمان به مورچه گفت : (( وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری آیا سخنی از او شنیده ای ؟ ))


مورچه گفت آری او می گوید :

ای خدایی که رزق و روزی مرا درون این سنگ در قعر این دریا فراموش نمی کنی رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن
                                                                               


دوشنبه 87 تیر 17 , ساعت 10:22 صبح
بهترین راه ابراز علاقه!
این نامه را به جوانانی که نمی دانند چه طور به دختر مورد نظران اظهار علاقه کنند، شدیدا توصیه  می کنم.

 

Dream Land

 
 
نامه رییس کار گزینی یک اداره به یک کارمند خانم از همان اداره(البته این روش قابل تعمیم به افراد مختلف در هرموقعیتی میباشددددددد)
 
به: ژولیت
شماره نامه: 1238765
موضوع : درخواست عشق
خانم ژولیت عزیز،
 
بسیار خرسندم که به آگاهی شما برسانم که اینجانب از تاریخ شنبه 14 اکتبر به عشق شما گرفتار شده ام
پیرو ملاقاتی که با هم در تاریخ 13 اکتبر در ساعت 3 بعد از ظهر داشتیم... من خودم را به عنوان یک عاشق سینه چاک به شما تقدیم می نمایم.
این علاقه نخست به مدت سه ماه به طور آزمایشی خواهد بود و به شرط سازش و تفاهم به صورت عشق دائم در خواهد آمد.
البته پس از تکمیل دوره آزمایشی،. به صورت کارآموزی قابل ادامه خواهد بود و انجام و ارائه ارزیابی این طرح منوط به ترفیع مقام از عاشق بودن به همسر بودن می باشد.
تمامی هزینه های متحمل شده برای خوردن قهوه و رفتن به گردش از ابتدا به طور مساوی به عهده هر دو طرف می باشد .
لهذا بسته به حسن خلق شما، شاید من سهم بیشتری از هزینه ها را به عهده بگیرم و مسلما من به اندازه کافی بلند نظر خواهم بود که بخشی از مخارجی که به حساب شما است را تامین کنم.
بدین وسیله تقاضا می کنم ظرف مدت 30 روز از دریافت این نامه نسبت به ارسال پاسخ مقتضی اقدام فرمایید. در غیر این صورت این درخواست خود به خود و بدون اخطار لغو خواهد گردید و اینجانب شخص دیگری را مد نظر قرار خواهم داد.
بسیار مشعوف خواهم شد در صورتی که خود مایل به قبول این پیشنهاد نیستید این نامه را برای خواهر خود ارسال نمایید.
 
با بهترین آرزوها برای شما
پیشاپیش از شما سپاسگزارم
ارادتمند

رومئو، مدیر کار گزینی


دوشنبه 87 تیر 17 , ساعت 10:8 صبح

  

گزارش تصویری: دانشگاهی در شرق نیوزلند

 


یکشنبه 87 تیر 16 , ساعت 10:42 صبح

Some of the Best Moments in Life:
بهترین لحظات زندگی
* To fall in love.

عاشق شدن
* To laugh until it hurts your stomach.
انقدر بخندید که دلتون درد بگیره
* To find mails by the thousands when you return from a vacation.
بعد از اینکه از مسافرت برگشتید ببینید هزار تا ایمیل دارید
* To go for a vacation to some pretty place.
به یه حای خوشگل برید برای مسافرت
* To listen to your favorite song in the radio.
به آهنگ مورد علاقتون از رادیو گوش بدید
* To go to bed and to listen while it rains outside.
به رختخواب برید و به صدای بارش بارون گوش بدید
* To leave the! shower and find that the towel is warm.
از حموم که اومدید بیرون ببینید حو لتون گرمه !
* To clear your last exam.
آخرین امتحانتون رو پاک کنید
* To receive a call from someone, you don"t see a lot, but you want to.
یه کسی که معمولا" زیاد نمیبیننش ولی دلتون می خواد ببینید بهتون تلفن کنه

  • To find money in a pant that you haven"t used since last year .
    توی یه شلواری که تو سال گذشته ازش استفاده نمی کردید پول پیدا کنید
    * To laugh at yourself looking at mirror, making faces.:)))
    برای خودتون تو آینه شکل در بیارید و بهش بخندید
    * Calls at midnight that last for hours.:))
    تلفن نیمه شب داشته باشید که ساعتها هم طول بکشه
    * To laugh without a reason.
    بدون دلیل بخندید
    * To accidentally hear somebody say something good about you.
    بطور تصادفی بشنوید که یه نفر داره از شما تعریف می کنه
    * To wake up and realize it is still possible to sleep for a couple of
    hours.
    از خواب پاشید و ببینید که چند ساعت دیگه هم می تونید بخوابید
    * To hear a song that makes you remember a special person.
    آهنگی رو گوش کنید که شخص خاصی رو به یاد شما می یاره
    * To be part of a team.
    عضو یک تیم باشید
    * To watch the sunset from the hill top.
    از بالای تپه به غروب خورشید نگاه کنید
    * To make new friends.
    دوستای جدید پیدا کنید
    * To feel butterflies! in the stomach every time that you see that person.
     وقتی "اونو" میبینید دلتون هری بریزه پایین !
    * To pass time with your best friends.
    لحظات خوبی رو با دوستانتون سپری کنید
    * To see people that you like, feeling happy.
    کسانی رو که دوستشون دارید رو خوشحال ببینید
    * To use a sweater of the person that you like and find that it still
    smells of their perfume.
    پلیورش رو بپوشید و ببینید هنوزم بوی عطرش رو میده
    * See an old friend again and to feel that the things have not changed.
    یه دوست قدیمی رو دوباره ببینید و ببینید که فرقی نکرده
    New Roman", "serif"">* To take an evening walk along the beach.
    عصر که شد کنار ساحل قدم بزنید
    * To have somebody tell you that he/she loves you.
    یکی رو داشته باشیدکه بدونید دوستتون داره
    * To laugh .......laugh. .......and laugh ...... remembering stupid things
    done with stupid friends.
    یادتون بیاد که دوستای احمقتون چه کار های احمقانه ای کردند و بخندید و بخنید و ....... بازم بخندید
    These are the best moments of life....
    اینها بهترین لحظه های زندگی هستند
    Let us learn to cherish them.
    قدرشون رو بدونیم
    "Life is not a problem to be solved, but a gift to be enjoyed"
  • زندگی یک مشکل نیست که حلش کرد بلکه یه هدیه است که ازش لذت برد

 


دوشنبه 87 تیر 10 , ساعت 3:33 عصر

 

این مجسمه ها که خیلی شکل واقعی دارند توسط دواین هانسون مجسمه ساز آمریکایی ساخته شده اند
او به خاطر سبک واقع گرایانه اش شهرت دارد
 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


دوشنبه 87 تیر 10 , ساعت 3:22 عصر

  

وقتی که دختر هستم مردم بیشتر پول می دهند

عکس: سید امیر حسین علوی

دخترک آکاردئون می زند...جلوی سینمایی در همین مملکت... زمانی که فیلم به پایان می رسد به سمت جمعیتی می آید که بعد از دیدن فیلم قصد دارند به سمت خانه خود حرکت کنند. برخی بی توجه به او و برخی پولی به او می دهند... شاید از سر دلسوزی به خاطر اینکه راه امرار معاش یک دختر نوجوان نواختن آکاردئون در کوچه و خیابان است. از سر کنجکاوی از او در مورد زندگی اش و چرایی زندگی او به این صورت می پرسم و اینکه به عنوان یک دختر نوجوان چگونه حاضر می شود تا پاسی از شب در خیابان آکاردئون بنوازد...اما در  همین گپ و گفت است که می گوید:"مرد که از خیابان و کار کردن نمی ترسد..." و پسرک مقنعه اش را در می آورد و با لحنی جدی می گوید:"زمانی که یک دختر هستم مردم برای آکاردئون زدنم بیشتر پول می دهند..." به هر حال این مرد کوچک نان آور خانه است و درآمد بیشتر نیاز او...

عکس: سید امیرحسین علوی


دوشنبه 87 تیر 10 , ساعت 3:10 عصر
 
 
   
آبشار ویکتوریا در زیمباوه

این آبشار با ارتفاع 128 متر به استخر شیطان معروف است!
در دو ماه پایانی سال میلادی مردم می توانند
در نزدیک ترین محل به لبه آبشار شنا کنند بدون اینکه به پایین پرتاب شوند!
آیا شما هم جرات شنا کردن در استخر شیطان را دارید؟
 
Dream Land
 
Dream LandS

<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ