| ||
درختی که میوه هایش به شکل زن می باشد درختی بسیار شگفت انگیز چندی است که بحث بسیاری از سایتهای دنیا شده است. آیا این تصاویر واقعی است؟ اگر واقعی است باید نگرشی عمیقانه نسبت به این درخت داشت. چرا خدا درختی آفرید که میوه های آن به شکل زن میباشد؟ نام این درخت که در کشور تایلند میروید Nareepol است. nareee به معنی زن یا دختر و Pol به معنی درخت و گیاه میباشد. محل روئیدن این درخت در استانی واقع در 500 کیلومتری بانکوک میباشد. با توجه به اینکه خود ما نیز این درختان را از نزدیک ندیدیم بنابراین به قطع در مورد آن اظهار نظر نمیکنیم. تصاویر زیر نشانگر شکل زن گونه میوه های این درخت است. یکی از عواملی که صحت وجود این درخت را با شک و تردید همراه کرده است وجود تنها 3 یا 4 عکس از این درخت در دنیای اینترنت است.یکی از اظهار نظرات از طرف یک تایلندی است که عنوان میکند اغلب روزها از کنار این درخت عبور میکند و تضمین میدهد که این درخت واقعی است.
|
| ||||
|
|
1-هنگام ازدواج بیشتر با گوش هایت مشورت کن تا با چشم هایت.( ضرب المثل آلمانی)
2 - مردی که به خاطر " پول " زن می گیرد، به نوکری می رود. ( ضرب المثل فرانسوی )
?- لیاقت داماد ، به قدرت بازوی اوست . ( ضرب المثل چینی )
?- زنی سعادتمند است که مطیع " شوهر" باشد. ( ضرب المثل یونانی )
5- زن عاقل با داماد " بی پول " خوب می سازد. ( ضرب المثل انگلیسی )
6- زن مطیع فرمانروای قلب شوهر است. ( ضرب المثل انگلیسی )
7- زن و شوهر اگر یکدیگر را بخواهند در کلبه ی خرابه هم زندگی می کنند. ( ضرب المثل آلمانی )
8 - داماد زشت و با شخصیت به از داماد خوش صورت و بی لیاقت . ( ضرب المثل لهستانی )
9- دختر عاقل ، جوان فقیر را به پیرمرد ثروتمند ترجیح می دهد. ( ضرب المثل ایتالیایی)
10 -داماد که نشدی از یک شب شادمانی و عمری بداخلاقی محروم گشته ای .( ضرب المثل فرانسوی )
11- دو نوع زن وجود دارد؛ با یکی ثروتمند می شوی و با دیگری فقیر. ( ضرب المثل ایتالیایی )
12- در موقع خرید پارچه حاشیه آن را خوب نگاه کن و در موقع ازدواج درباره مادر عروس تحقیق کن . ( ضرب المثل آذربایجانی )
13- برا ی یافتن زن می ارزد که یک کفش بیشتر پاره کنی . ( ضرب المثل چینی )
14- تاک را از خاک خوب و دختر را از مادر خوب و اصیل انتخاب کن . ( ضرب المثل چینی )
15- اگر خواستی اختیار شوهرت را در دست بگیری اختیار شکمش را در دست بگیر. ( ضرب المثل اسپانیایی)
16- اگر زنی خواست که تو به خاطر پول همسرش شوی با او ازدواج کن اما پولت را از او دور نگه دار . ( ضرب المثل ترکی )
17- ازدواج مقدس ترین قراردادها محسوب می شود. (ماری آمپر)
18- ازدواج مثل یک هندوانه است که گاهی خوب می شود و گاهی هم بسیار بد. ( ضرب المثل اسپانیایی )
19- ازدواج ، زودش اشتباهی بزرگ و دیرش اشتباه بزرگتری است . ( ضرب المثل فرانسوی )
20- ازدواج کردن وازدواج نکردن هر دو موجب پشیمانی است . ( سقراط )
21- ازدواج مثل اجرای یک نقشه جنگی است که اگر در آن فقط یک اشتباه صورت بگیرد جبرانش غیر ممکن خواهد بود. ( بورنز )
22- ازدواجی که به خاطر پول صورت گیرد، برای پول هم از بین می رود. ( رولاند )
23- ازدواج همیشه به عشق پایان داده است . ( ناپلئون )
24- اگر کسی در انتخاب همسرش دقت نکند، دو نفر را بدبخت کرده است . ( محمد حجازی)
25- انتخاب پدر و مادر دست خود انسان نیست ، ولی می توانیم مادر شوهر و مادر زنمان را خودمان انتخاب کنیم . ( خانم پرل باک )
26- با زنی ازدواج کنید که اگر " مرد " بود ، بهترین دوست شما می شد . ( بردون)
27- با همسر خود مثل یک کتاب رفتار کنید و فصل های خسته کننده او را اصلاً نخوانید . ( سونی اسمارت)
28- برای یک زندگی سعادتمندانه ، مرد باید " کر " باشد و زن " لال " . ( سروانتس )
29- ازدواج بیشتر از رفتن به جنگ " شجاعت " می خواهد. ( کریستین )
30- تا یک سال بعد از ازدواج ، مرد و زن زشتی های یکدیگر را نمی بینند. ( اسمایلز )
|
****دوستان ما از شما خواهشمندیم نظر یادتان نره****
جواب های ممکن چپ یا راست هست
درباره اش فکر کن
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
اونا جواب دادن :
|
برگزیده ترین ایمیل سال از نظر زنان:
آقایی از رفتن روزانه به سر کار خسته شده بود در حالیکه خانمش هر روز در خانه بود.
او می خواست زنش ببیند برای او در بیرون چه می گذرد.
بنابر این دعا کرد :
خدای عزیز :من هر روز سر کار می روم و 8 ساعت بیرونم در حالیکه خانمم فقط در خانه می ماندمن می خواهم او بداند برای من چه می گذرد؟
بنابراین لطفا اجازه بدین برای یک روز هم که شده ما جای همدیگه باشیم.
خداوند با معرفت بی انتهایش آرزوی این مرد را برآورد کرد .
صبح روز بعد مرد با اعتماد کامل همچون یک زن از خواب بیدار شد و برای همسرش صبحانه آماده کرد بچه هارو بیدا کرد و لباسهای مدرسه شونو اماده کرد براشون صبحانه داد ناهارشان را تو کوله پشتی شون گذاشت و به مدرسه برد.
خانه رو جارو کرد- برای گرفتن سپرده به بانک رفت- به بقالی رفت- جای خواب )کجاوهء)گربه هارو تمیز کرد- سگ رو حمام دادو ساعت یک بعد از ظهر بود و او عجله داشت برای درست کردن رختخوابها
- به کار انداختن لباسشویی- جارو و گرد گیری
- تی کشیدن آشپز خانه- رفتن به مدرسه برای آوردن بچه ها و سرو کله زدن با آنها در راه منزل
- آماده کردن شیر و خوردنیها و گرفتن برنامهءبچه ها برای کار خانه
- اتو کشی و مرتب کردن میز غذا خوری نگاه کردن تلویزیون حین اتو کشی در ساعت 4:30 بعد از ظهر و............ ......... .....(از ذکر انجام بقیه کارها فاکتور گیری شد.(
در ساعت 9:00 او از یک کار طاقت فرسای روزانه خسته شده بود او به رختخواب رفت در حالیکه باید رضایت .........
صبح روز بعد بلافاصله قبل از بیدار شدن از خواب گفت :
خدایا :من چه فکری می کردم من سخت در اشتباه بودم برای غبطه خوردن به موندن روزانه زنم در منزل لطفا و لطفا اجازه بده من به حالت اول خود برگردم
.
خداوند با معرفت لایتناهی خود جواب داد:
پسرم من احساس می کنم تو درست را یاد گرفتی و خوشحالم که می خواهی به شرایط خودت برگردی ولی تو فقط مجبوری نُه ماه صبر کنی زیرا تو دیشب حامله شدی!!!
یک پرس غذا یا خرج یک زندگی
اژدهای بزرگ اولین چیزی است که هنگام ورود به یکی از قدیمی ترین «رستوران های چینی» در ایران، نظر مراجعان را به خود جلب می کند. معماری و نمادهای فرهنگ چین در سرار ساختمان به چشم می خورد.
دو نفر با کت و شلوار مشکی، مقابل در رستوران ایستاده اند و به مهمانان با لبخند و سلام ادای احترام می کنند و یکی از آن ها کلید اتومبیل مهمانان را برای پارک خودروی شان از آن ها می گیرد.
پشت یکی از میزهای کناری رستوران نشستم. فضا با نور ملایم و موسیقی چینی بسیار دلنشین برای سرو غذا بود. دیوار رستوران پر از رنگ های قرمز و طلایی است با نقش هایی از اژدها و درختان چینی و فضایی که کاملا تداعی کننده فرهنگی متفاوت برای مهمانان است.
منوی غذا را از پیشخدمت رستوران گرفتم؛ وقتی با پیشخدمت صحبت می کردم به قدری آرام صحبت می کرد که به سختی می شد صدای او را شیند.
خاویار، اردک و منوی اسپشیال
نگاهی به منوی غذا و قیمت ها کردم؛ خاویار ?? هزار تومان، لابستر تند و ترش (گوشت میگو یا خرچنگ) ?? هزار تومان، شان سویا (اردک سرخ شده) ?? هزار تومان و... تعداد غذاها در بخش رستوران چینی تنها بیش از ?? نوع مختلف بود و در بخش رستوران ایرانی و لبنانی نیز بیشتر از ?? نوع غذای مختلف به چشم می خورد: کباب ماهی سالمون ?? هزار تومان، چنجه ?? هزار تومان و... البته منوی سالادها و دسرها نیز کم از منوی غذاها نداشت. قیمت غذاها در دستم سنگینی می کرد. بنابراین منو را به پیش خدمت سپردم و سراغ مدیر رستوران رفتم تا از وضعیت مشتریان ثابت وغذاها بهتر آگاه شوم.
مدیر رستوران می گوید: «مشتریان هم ایرانی و هم خارجی هستند، در حدود ?? درصد مشتریان ما بازرگانان و سفیران کشورهای خارجی و مابقی مشتریان ما ایرانی های متمول هستند؛ گاهی اوقات مشتریان خارج از کشور، به هنگام سفر به ایران چند روز قبل میز رزرو می کنند و خیلی از مشتریان ایرانی ما نیز مشترک ثابت هستند و بیشتر روزها مطابق با سفارش برای آن ها غذا می فرستیم.»
گران قیمت ترین غذای رستوران برای یک نفر رقمی بیش یک صد هزار تومان می شود که شامل خاویار، سوپ مخصوص و سالاد اسپشیال است؛ البته با حدود ?? الی ?? هزار تومان نیز می توان غذایی برای سرو سفارش داد.
مدیر رستوران از مشتریان ثابتی صحبت می کرد که روزانه یک وعده غذا را در رستوران مذکور صرف می کنند و این بدان معنا است که هزینه یک وعده غذا در روز، برای یک نفر، در یک ماه رقمی نزدیک به ??? هزار تومان می شود.
از یکی از مشتریان رستوران که منتظر آماده شدن غذای خود است، می پرسم، آیا شما هر روز به این رستوران برای صرف غذا مراجعه می کنید؟ و چه مقدار هزینه برای هر وعده می پردازید؟
سرش را به نشانه تایید تکان می دهد و می گوید که «اوایل فقط گاهی اوقات می آمدم، آن هم اگر مهمان خاص یا ویژه ای داشتم اما در حدود چند ماهی می شود که اکثر روزها برای نهار به این رستوران می آیم و برای هر وعده هم چیزی در حدود ?? هزار تومان می پردازم.»
چند سانتی متر همبرگر
این بار به سراغ یکی از محله های منطقه «عبدل آباد» واقع در جنوب تهران رفتم تا ببینم مردم این منطقه چه مقدار برای یک وعده غذا هزینه می کنند.
پس از اندکی جست و جو در منطقه تجاری (بازار فروش)، رستورانی را پیدا کردم که دیگر شباهتی به رستوران های بالای شهر نداشت.
این جا دیگر خبری از موسیقی آرام و نور پردازی های دلنشین نیست؛ حتی میز و صندلی ساده هم وجود ندارد.
فروشنده مواد غذایی این محل، غذاها را در ظروف یک بار مصرف به مشتریان ارائه می کند. یک راهروی کوچک در کنار خیابان پر رفت و آمد، با سکوهایی سیمانی برای نشستن، منویی برای انتخاب غذا دیده نمی شد؛ تنها نام و قیمت چند نوع غذا که تعدادشان از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمی کرد بر روی دیوار و شیشه های رستوران چسبانده شده بود.
ین بار نیز قیمت ها متفاوت بود. مشتریان تنها با پرداخت کمتر از یک هزار تومان می توانند یک وعده غذایی را برای صرف بخرند؛ یک پیاله آش داغ ??? تومان، عدسی با کره ??? تومان، جغور بغور ??? تومان و همچنین مشتریان رستوران می توانند با پرداخت تنها ??? تومان چند سانتی متر از همبرگر متری را برای صرف بخرند.
نگاهی به شیشه رستوران می کنم که در مورد خواص غذاها از جمله عدس نوشته است : «عدس زیاد کننده نور چشم، قوت قلب و آرامش بخش، رئوف و مهربان کننده، ضد بی رحمی.»
با یک محاسبه می توان دریافت فردی که در وضعیت اقتصادی ضعیف بسر می برد برای یک وعده غذایی خود (با احتساب ??? تومان) در ماه رقمی نزدیک به ?? هزار تومان می پردازد در حالی که فرد دیگری با وضعیت اقتصادی بالا و متمول رقمی نزدیک به ??? هزار تومان برای یک وعده غذایی خود در یک ماه می پردازد (با احتساب ?? هزار تومان برای هر وعده غذایی) و این بیانگر اختلافی بالغ بر ?? برار می باشد.
از فروشنده در مورد همبرگر متری می پرسم و او می گوید : «ما همبرگر متری را از کارخانه می خریم و با قیچی آن را متناسب با نیاز خود به قطعه های کوچک تر تقسیم می کنیم اما کیفیت همبرگرهای غیر کارخانه ای که خودمان درست می کردیم خیلی بیشتر بود؛ این همبرگر های کارخانه ای فقط کار را آسان کرده اند اما طعم و مزه خوبی ندارند و وقتی آن ها را طبخ می کنیم بیشتر شبیه به نان خشک است تا همبرگر!»
ساعت، یک بعد از ظهر را نشان می دهد. آرام آرام مشتری ها بعد از چند ساعت کارکردن به این رستوران می آیند تا در حال خوردن غذا، لحظاتی را نیز استراحت کنند؛ صبر می کنم تا یکی از مشتریان که در حال خوردن غذای خود است آن را به پایان برساند تا با او صحبت کنم؛ به قدری سریع غذا می خورد که کمتر از چند دقیقه غذایش به پایان می رسد. از او می پرسم: «آیا همیشه به همین رستوران برای خوردن غذا می آیی؟»
در حال پرداختن پول صورت حساب می گوید: «این رستوران نزدیک کارگاهی است که در آن کار می کنم و غذاهای خوبی را هم به قیمت مناسب به مشتریانش می دهد به همین خاطر چند سال می شود که به این رستوران می آیم.»
وجه اشتراک مشتریان در هر دو رستوران در لبخند رضایتی بود که هنگام ترک رستوران بر لبانشان نشسته بود. نگاهی به ساعت خود می کنم، زمان چهار بعد از ظهر را نشان می دهد. کسی دیگر در رستوران نیست و من هم باید بروم.