چهارشنبه 87 تیر 5 , ساعت 1:32 عصر
تست هوش (خیلی باحاله)
 
اینو چطوری حلش می کنی؟ فقط یک سؤاله، پس وقت بذار و درباره اش فکر کن.
 
خدا وکیلی اگر به نتیجه نرسیدی جواب رو نگاه کن.
 
از بچه های پیش دبستانی این سؤال پرسیده شد :
 
« اتوبوس توی این شکل به کدوم طرف میره؟ »
 
با دقت به شکل نگاه کن .
 

Dream Land
 

می تونی جواب بدی؟

جواب های ممکن چپ یا راست هست

درباره اش فکر کن
 
هنوز نمی دونی؟
 
باشه، من بهت میگم .
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
بچه های پیش دبستانی همگی جواب دادند : «چپ»
 
وقتی ازشون پرسیدن : «چرا فکر می کنید اتوبوس داره به طرف چپ میره؟ »

اونا جواب دادن :
 
« چون تو نمی تونی در رو ببینی.»
 
الآن چه احساسی داری؟
 
دوست داری سرتو بزنی به دیوار؟
 
می دونم، منم همینطور

 


چهارشنبه 87 تیر 5 , ساعت 11:0 صبح

  

ثروتمندترین اروپایی‌ها
 

رتبه: یک


نام: اینگوار کامپارد و خانواده
دارایی خالص: 31 میلیارد دلار
شهروندی: سوئد
کامپارد در دوران نوجوانی با دوچرخه‌اش کبریت، ماهی، قلم، کارت کریسمس و چیزهای دیگر می‌فروخت.
او در سال 1947 شروع به فروش مبلمان کرد. شرکت او، آیکیا که عرضه‌کننده مبلمان با طراحی‌های ساده و مقرون به صرفه است، اکنون یکی از محبوب‌ترین خرده‌فروشی‌های جهان است. هم‌اکنون آیکیا در 40 کشور جهان فروشگاه دارد. از سالزایر فلوریدا در آمریکا گرفته تا گوآنگ‌ژو در چین. کامپارد به مانند لوازمی که در فروشگاه‌هایش عرضه می‌شود، به هیچ‌وجه تجملاتی نیست. او از پوشیدن کت و شلوار اجتناب می‌ورزد. بلیت پروازهایش را اکونومی می‌گیرد و از رستوران‌های گران‌قیمت غذا نمی‌گیرد. اما گفته شده است که تجملات زندگی او به کراوات‌های زیبا و خاویارها ماهی‌های سوئد محدود می‌شود. او می‌گوید اغلب وسایل خانه‌اش از محصولات آیکیا است. در ماه مه گذشته او به‌خاطر خدماتش به جامعه جایزه اقتصادی جهان را از دانشگاه کیل دریافت کرد.

 

 

رتبه: دو


نام: اولگ دریپاسکا
دارایی خالص: 28 میلیارد
دلار شهروندی: روسیه
این معامله‌گر فلزات توانست از جنگ‌های کانگستری صنعت آلومینیوم در زمان اتحاد جماهیر شوروی سابق جان سالم به در ببرد. شرکت او به نام بیسیک المنت، هم‌اکنون صاحب شرکت آلومینیوم روسیه (یونایتد روسال) است. به علاوه خودروسازی GAZ، هواپیماسازی ایویاکور و شرکت بیمه اینگوستراخ را نیز تحت تملک دارد. در سال 2006 شرکت‌های روسال، سوآل و گلنکور اینترنشنال از سوئیس دارایی‌های مربوط به آلومینیوم خود را با هم ادغام کردند و نام یونایتد روسال را بر آن نهادند. این شرکت هم‌اکنون بزرگترین تولید‌کننده آلومینیوم جهان است. دریپاسکا که با یکی از خویشاوندان یلتسین ازدواج کرده است، فعالیت‌های یونایتد روسال را در روسیه و خارج از آن گسترش داده است و آن‌را به تولید آلومینیوم در نیجریه و چین کشانده است. او توافق‌نامه‌هایی را برای تولید زغال‌سنگ در قزاقستان امضا کرده و در یک نیروگاه اتمی در شرق روسیه سرمایه‌گذاری کرده است. او سعی دارد بخشی از سهام شرکت بوریلسک نیکل را بخرد.

 

 

رتبه: سه


نام: کارل آلبرخت
 دارایی خالص: 27 میلیارد دلار
شهروندی: آلمان
آلبرخت ثروتمندترین آلمانی است. پس از جنگ جهانی دوم کارل و برادر کوچکش تئو اقدام به توسعه مغازه خواروبار فروشی مادرشان کردند. آنها توانستند این مغازه را به یک سوپر مارکت عظیم به نام آلدی تبدیل کنند. این سوپر مارکت بزرگ امروز بیش از 8000 فروشگاه و 67 میلیارد دلار محصولات قابل عرضه دارد. دو برادر سرانجام مالکیت و مدیریت این فروشگاه عظیم را بین خود تقسیم کردند و آن‌را به بخش شمالی و جنوبی تبدیل کردند. کارل که اکنون بازنشسته شده است، مدیریت بخش سود‌ده‌تر یعنی بخش جنوبی آلدی را در آلمان برعهده گرفت. کارل زندگی خصوصی خود را چندان فاش نساخته است. عموم مردم اطلاعات بسیار کمی درباره او دارند. تنها در بعضی از مطبوعات آمده است که او به پرورش گل‌های ارکیده علاقه‌مند است و ورزش مورد علاقه‌اش نیز گلف است.

 

 

رتبه: چهار


نام: برنارد آرنالت
دارایی خالص: 5/25 میلیارد دلار
شهروندی: فرانسه
آرنالت از شرکت ساخت‌و‌ساز متوسط خانواده‌اش 15 میلیون دلار صرف خرید شرکت کریستین دیور در سال 1985 کرد. از آن زمان به بعد او بزرگترین امپراتوری کالاهای لوکس جهان را به نام لویی ویتون موئه هنسی اداره کرد. از جمله نام‌های تجاری معروف این شرکت دوم پریگنون، فندی و تگ‌هیور است. لویی ویتون که هنوز رهبری آن‌را آرنالت عهده دارد، روزنامه مالی – اقتصادی فرانسه به نام اکو را از گروه پیرسن در ماه دسامبر گذشته خرید. پسر آرنالت به نام آنتوان که 28 سال سن دارد و دخترش دلفین که 32 ساله است در هیات‌مدیره شرکت لویی ویتون مشغول به کارند. به‌علاوه آرنالت یک صندوق سرمایه‌گذاری را با دوست صمیمی‌اش آلبرت فرره که در این فهرست جای دارد، در سال 2006 راه‌اندازی کرد. این صندوق که گروه آرنالت نام دارد، تور تعطیلات فرانسه که یک شرکت مسافرتی است و سهامی در فروشگاه‌های زنجیره‌ای کارفور فرانسه را نیز در اختیار دارد.

 

 

رتبه: پنج


نام: رومن آبراموویچ
دارایی خالص: 5/23 میلیارد دلار
شهروندی: روسیه
آبراموویچ در کودکی یتیم شد. از مقطع پیش‌دانشگاهی ترک تحصیل کرد و سپس در یک سری از معاملات بحث برانگیز نفتی در اوایل دهه 90 میلادی ثروتی به دست آورد. ثروتش در سال 1995 یعنی وقتی که به همراهی بوریس برزوفسکی مالکیت غول نفتی روسیه به نام سیب نفت را با تنها کسری از ارزش بازاری آن به‌دست آوردند، افزایش یافت. در سال 2000 برزوفسکی از روسیه گریخت تا از اتهامات فساد مالی جان سالم به در برد. سهم خود را نیز به آبراموویچ فروخت. در سال‌های 2003 و 2004 آبراموویچ سهام شرکت آلومینیوم روسیه خود را به دوست میلیاردر خود اولگ درپاسگا که رتبه نهم میلیاردرها جهان را دارد، فروخت. در سال 2005 بزگترین دارایی‌اش یعنی 6/72 درصد سهامش در سیب نفت را به غول گاز روسیه یعنی شرکت گاز پروم به مبلغ 13 میلیارد دلار فروخت. در سال 2006 او سهام بزرگترین فولادساز کشور یعنی اورازگروپ را خرید. او باشگاه فوتبال چلسی انگلستان را نیز خریده است.

 

 

رتبه: شش


نام: تئو آلبرخت
دارایی خالص: 23 میلیارد دلار
شهروندی: آلمان
پس از جنگ جهانی دوم، تئو و برادر بزرگترش کارل توانستند مغازه خواروبارفروشی کوچک مادرشان را به یک غول سوپر مارکت‌ها به نام آلدی تبدیل کنند. این سوپر مارکت بزرگ زنجیره‌ای هم‌اکنون بیش از 8000 فروشگاه و 67 میلیارد دلار محصول برای فروش دارد. دو برادر سرانجام مالکیت و مدیریت این فروشگاه را به بخش شمالی و جنوبی تقسیم کردند. تئو هنوز مدیریت زنجیره شمالی سوپر مارکت را که سود کمتر هم به بار می‌دهد، برعهده دارد. او این کار را با کمک دو پسرش انجام می‌دهد در ایالات متحده او صاحب خرده‌فروشی مواد غذایی به نام تریدر جوز و سهامی در شرکت سوپر ولیو است. او پس از آنکه به مدت 17 روز در سال 1971 دزدیده شد، سعی می‌کند از مرکز توجهات دوری کند. در مورد او اطلاعات بسیار کمی در دسترس است. در مورد آن تا این اندازه اطلاعات موجود است که او آدمی صرفه‌جو است و به جمع‌‌آوری مجموعه‌ ماشین‌های تایپ علاقمند است و بازی گلف را بسیار دوست دارد.

 

 

رتبه: هفت


نام: لیلیان بتنکورت
دارایی خالص: 9/22 میلیارد دلار
شهروندی: فرانسه
او دختر موسس شرکت اورئال یعنی اوجین شلر است. او مردی بود که در دوران جنگ رژیم نازی گذشته‌ای پرفراز و نشیب داشته است. با به ارث رسیدن ثروت اوجین شلر، لیلیان ثروتمندترین زن دنیا است و آنرا مدیون سهام با ارزش در این غول شرکت آرایشی یعنی اورئال است. در نوامبر گذشته بتنکورت این زن ثروتمند بیوه شد و همسر 88 ساله‌اش آندره بتنکورت را از دست داد. او تنها به استفاده شخصی از ثروتش مشغول نیست. موسسه بتنکورت شولر او تامین کننده خدمات پزشکی، فرهنگی و انسان‌دوستانه در فرانسه و کشورهای در حال توسعه است. لیلیان بتنکورت بیش از چهار دهه است که کل سهام شرکت اورئال را تحت اداره خود دارد و شریک دیگری ندارد. مردم سراسر جهان بانام تجاری اورئال به خوبی آشنا هستند و روزانه مقادیر زیادی از شامپوها و محصولات بهداشتی دیگر این شرکت در سرتاسر جهان مورد استفاده قرار می‌گیرد.

 

 

رتبه: هشت


نام: الکسی مورداشوف
دارایی خالص: 2/21میلیارد دلار
شهروندی: روسیه
او پسر مادر و پدری است که کارگر کارخانه بوده‌اند. الکسی در اواسط دهه 80 میلادی در رشته اقتصاد در لنینگراد مشغول به تحصیل شد. سپس به عنوان رییس امور مالی یک کارخانه فولادسازی مشغول به کار شد. وقتی مدیرکل کارخانه به او آموزش داد که چگونه سهام کارخانه را بخرد به طوری که کارخانه به دست کسانی خارج از آن مجموعه نیفتد، او توانست بخش اعظم سهام کارخانه را به تنهایی بخرد. او مدیر کل کارخانه شد و آن را تبدیل به یک مجتمع صنعتی کرد که اقدام به خرید بخش خودروسازی، شرکت‌های زغال‌سنگ و شرکت‌های ورزش و حمل‌ونقل کرد. امروز شرکت سورستال او سومین فولادساز بزرگ روسیه است و همچنان به گسترش خود ادامه می‌دهد. در مناقصه‌ای برای گسترش شرکت در سطح جهانی، او توانست شرکت صنایع روژ و تولیدکننده فولاد ایتالیا یعنی نوچینی را هم بخرد، اما در سال 2006 در رقابت برای به دست آوردن غول فولادسازی یعنی شرکت آرسلور به رقیب میلیاردر خود یعنی لاکشمی‌میتال باخت. در اواخر سال 2007 سرمایه‌گذاری در کارخانه‌ای در میسی‌سیپی را آغاز کرد.

 

 

رتبه: نه


نام: میخاییل فریدمن
دارایی خالص: 8/20میلیارد دلار
شهروندی: روسیه فریدمن دوران کودکی خود را در شهر اوکراینی لووف گذراند و در موسسه فولاد و آلیاژ در دهه 80 میلادی تحصیل کرد. او در دهه 90 میلادی به همراه دوستان دانشگاهی خود شرکت آلفاگروپ را تاسیس کرد. آن دوستان فریدمن هم‌اکنون همه میلیاردر هستند و جرمن خان و الکسی کوزمیچف نام دارند. آلفا گروپ هم‌اکنون مجتمع صنعتی بزرگی مشتمل بر فعالیت‌های نفت، خرده‌فروشی، مخابرات و بانکداری است. روابط قوی با کرملین از جمله یکی از زیردستانش که اکنون مشاور سیاسی پوتین است، به فریدمن امکانات بسیاری داده است. در سال 2003 او اقدام به ادغام شرکت نفتی خود به نام تی‌ان‌کی با غول بزرگ نفت انگلیس یعنی بریتیش پترولیوم کرد. هم‌اکنون او بر بخش مخابرات تمرکز کرده است. شرکت مخابراتی او به نام آلتیموگروپ دارایی‌هایی مربوط به بخش مخابرات در اوکراین، ترکیه، روسیه و ازبکستان دارد. در سال 2007 او توانست در رقابتی چندین میلیون دلاری برای خرید سومین شرکت داشته باشد.

 

 

رتبه: ده


نام: ولادیمیر لیسین
دارایی خالص: 3/20میلیارد دلار
شهروندی: روسیه
داستان زندگی لیسین داستان موفقیت است. اولین شغل لیسین مکانیکی در یک معدن زغال‌سنگ بود. پس از گذراندن دوران پیش‌دانشگاهی در صربستان، به عنوان کارگر فولاد مشغول به کار شد. در سال 1991 یعنی زمانی که رییس او به عنوان وزیر متالوژی منصوب شد، لیسین با او به مسکو آمد. در سال 1992 او به همراهی گروهی از معامله‌گران به نام گروه ترنسورلد مشغول شد. آنها صادرات آلومینیوم و فولاد روسیه را تحت سلطه خود داشتند. لیسین مدیریت کارخانجات را بر عهده گرفت و وقتی شرکای آن در سال 2000 از هم جدا شدند، لیسین بخش اعظم سهام شرکت بزرگ فولاد روسیه به نام نوولیپتسک را از آن خود کرد. در اوایل سال 2004 او کنترل حمل‌ونقل محصولات شرکت خود را نیز بر عهده گرفت و این کار را با خرید بندرگاهی در سن‌پترزبورگ انجام داد. به تازگی او این بندرگاه را برای حمل‌ونقل محصولات شرکت دیگر خود در نظر گرفته است.

 

 

رتبه: یازده


نام: آمانچیو اورتگا
دارایی خالص: 2/20میلیارد دلار
شهروندی: اسپانیا
آمانچینو پسر یک کارگر قطار است. او با همراهی همسر سابقش رزالیا مرا اورتگا، شروع به تولید پیراهن و لباس زیرزنانه کرد. آن دو این کار را در اتاق نشیمن منزلشان 45 سال پیش آغاز کردند. کسب و کار او به یکی از موفق‌ترین تولیدکنندگان جهان تبدیل شد و در سال 2006 ارزش سهام بازاری شرکت ایندیتکس او بالغ بر 12میلیارد دلار بود. این گروه هم‌اکنون دارای 3245 فروشگاه در 66 کشور جهان است. اورتگا مدیرکل این گروه است. او به تدریج در بخش وسایل نقلیه، گاز، توریسم، بانکداری و املاک و مستقلات سرمایه‌گذاری کرد و املاکی در مادرید، پاریس، لندن و لیسبون دارد. به علاوه یک هتل مجلل و مجتمع آپارتمانی در میامی. در ضمن او یک پیست پرش با اسب و بخشی از یک لیگ فوتبال را نیز خریده است. دخترش مارتا هم‌اکنون در ایندیتکس کار می‌کند. گفته می‌شود قرار است مارتا سرانجام جای پدر را بگیرد.

 

 

رتبه: دوازده


نام: میخاییل پورخوروف
دارایی خالص: 5/19میلیارد دلار
شهروندی: روسیه
پورخوروف به همراه میلیاردر بعد از خود یعنی ولادیمیر پوتانین، شرکت مالی اینتروس را راه‌اندازی کرد و توانست مشتریان دو بانک دوران اتحاد جماهیر شوروی سابق را در سال 1992 جذب شرکت خود کند. این گروه منافعی در بخش فلزات، مهندسی، کشاورزی و رسانه دارد. بلافاصله پس از آنکه پورخوروف در ملأ عام دستگیر شد و سپس بدون هیچ اتهامی آزاد شد، در شهر اسکی فرانسه یعنی کورشوا در اوایل سال 2007 او و پوتانین اعلام کردند دارایی‌های خود در اینتروس را تقسیم کردند. پوتانین دارایی‌های پورخوروف در شرکت نوریلسک نیکل که بزرگترین شرکت تولیدکننده نیکل و پالادیوم در جهان است را خرید. پورخوروف نیز سهام شریک خود را در شرکت پولیوس گلد که به عرضه عمومی رسیده است و بزرگترین شرکت معدنی طلای روسیه است، خرید اما این جابه‌جایی‌ها تا اوایل سال 2008 ادامه یافت. میلیاردر بعدی و غول فلزات یعنی اولگ دریپاسکا سعی دارد بخشی از نوریلسک را از پورخوروف بخرد.


چهارشنبه 87 تیر 5 , ساعت 10:57 صبح

طنز هفته :همسر آینده ام!


می توانی خوشحال باشی، چون من دختر کم توقعی هستم.

اگر می گویم باید
تحصیلکرده باشی، فقط به خاطر این است که بتوانی خیال کنی بیشتر از من می فهمی!


اگر می گویم باید
خوش قیافه باشی، فقط به خاطر این است که همه با دیدن ما بگویند"داماد سر است!" و تو اعتماد به نفست

 هی بالاتر برود!


اگر می گویم باید
ماشین بزرگ و با تجهیزات کامل داشته باشی، فقط به این خاطر است که وقتی هر سال به مسافرت دور

 ایران می رویم توی ماشین خودمان بخوابیم و بی خود پول هتل ندهیم!


اگر از تو
خانه می خواهم، به خاطر این است که خود را در خانه ای به تو بسپارم که تا آخر عمر در و دیوارآن،

 خاطره اش را برایم حفظ کنند و هرگوشه اش یادآور تو و آن شب باشد!


اگر
عروسی آن چنانی می خواهم، فقط به خاطر این است که فرصتی به تو داده باشم تا بتوانی به من نشان بدهی چقدر مرا

 دوست داری و چقدر منتظر شب عروسیمان بوده ای!


اگر دوست دارم
ویلای اختصاصی کنار دریا داشته باشی، فقط به خاطر این است که از عشق بازی کنار دریا خوشم

می آید... جلوی چشم همه هم که نمی‌شود!


اگر می گویم هرسال برویم یک
کشور را ببینیم، فقط به خاطر این است که سالها دلم می خواست جواب این سوال را بدانم که آیا واقعا "به هرکجا که روی آسمان همین رنگ است"؟! اگر تو به من کمک نکنی تا جواب سوالاتم را پیدا کنم، پس چه کسی کمکم کند؟!

اگر از تو توقع دیگری ندارم، به خاطر این است که به تو ثابت کنم چقدر برایم عزیزی!
و بالاخره...


اگر
جهیزیه چندانی با خودم نمی آورم، فقط به خاطر این است که به من ثابت شود تو مرا بدون جهیزیه سنگین هم دوست

 داری و عشقمان فارغ از رنگ و ریای مادیات است.


چهارشنبه 87 تیر 5 , ساعت 10:52 صبح

برگزیده ترین ایمیل سال از نظر زنان:

 آقایی از رفتن روزانه به سر کار خسته شده بود در حالیکه خانمش هر روز در خانه بود.
او می خواست زنش ببیند برای او در بیرون چه می گذرد.
بنابر این دعا کرد :
خدای عزیز :من هر روز سر کار می روم و 8 ساعت بیرونم در حالیکه خانمم فقط در خانه می ماندمن می خواهم او بداند برای من چه می گذرد؟
بنابراین لطفا اجازه بدین برای یک روز هم که شده ما جای همدیگه باشیم.
خداوند با معرفت بی انتهایش آرزوی این مرد را برآورد کرد .
صبح روز بعد مرد با اعتماد کامل همچون یک زن از خواب بیدار شد و برای همسرش صبحانه آماده کرد بچه هارو بیدا کرد و لباسهای مدرسه شونو اماده کرد براشون صبحانه داد ناهارشان را تو کوله پشتی شون گذاشت و به مدرسه برد.
خانه رو جارو کرد- برای گرفتن سپرده به بانک رفت- به بقالی رفت- جای خواب )کجاوهء)گربه هارو تمیز کرد- سگ رو حمام دادو ساعت یک بعد از ظهر بود و او عجله داشت برای درست کردن رختخوابها
- به کار انداختن لباسشویی- جارو و گرد گیری
- تی کشیدن آشپز خانه- رفتن به مدرسه برای آوردن بچه ها و سرو کله زدن با آنها در راه منزل
- آماده کردن شیر و خوردنیها و گرفتن برنامهءبچه ها برای کار خانه
- اتو کشی و مرتب کردن میز غذا خوری نگاه کردن تلویزیون حین اتو کشی در ساعت 4:30 بعد از ظهر و............ ......... .....(از ذکر انجام بقیه کارها فاکتور گیری شد.(
در ساعت 9:00 او از یک کار طاقت فرسای روزانه خسته شده بود او به رختخواب رفت در حالیکه باید رضایت .........
صبح روز بعد بلافاصله قبل از بیدار شدن از خواب گفت :
خدایا :من چه فکری می کردم من سخت در اشتباه بودم برای غبطه خوردن به موندن روزانه زنم در منزل لطفا و لطفا اجازه بده من به حالت اول خود برگردم
.
خداوند با معرفت لایتناهی خود جواب داد:
پسرم من احساس می کنم تو درست را یاد گرفتی و خوشحالم که می خواهی به شرایط خودت برگردی ولی تو فقط مجبوری نُه ماه صبر کنی زیرا تو دیشب حامله شدی!!!


چهارشنبه 87 تیر 5 , ساعت 10:39 صبح

هیچوقت به زنها دروغ نگوئید!

مردی باهمسرش در خانه تماس گرفت و گفت:"عزیزم ازمن خواسته شده که با رئیس و چند تا از دوستانش برای ماهیگیری به کانادا برویم"

ما به مدت یک هفته آنجا خواهیم بود.این فرصت خوبی است تا ارتقای شغلی که منتظرش بودم بگیرم بنابراین لطفا لباس های کافی برای یک هفته برایم بردار و وسایل ماهیگیری مرا هم آماده کن 

ما از اداره حرکت خواهیم کرد و من سر راه وسایلم را از خانه برخواهم داشت ، راستی اون لباس های راحتی ابریشمی آبی رنگم را هم بردار !

زن با خودش فکر کرد که این مساله یک کمی غیرطبیعی است اما بخاطر این که نشان دهد همسر خوبی است دقیقا کارهایی را که همسرش خواسته بود انجام داد.

هفته بعد مرد به خانه آمد ، یک کمی خسته به نظر می رسید اما ظاهرش خوب ومرتب بود.

همسرش به او خوش آمد گفت و از او پرسید که آیا او ماهی گرفته است یا نه ؟

مرد گفت :"بله تعداد زیادی ماهی قزل آلا،چند تایی ماهی فلس آبی و چند تا هم اره ماهی گرفتیم . اما چرا اون لباس راحتی هایی که گفته بودم برایم نگذاشتی ؟"  

جواب زن خیلی جالب بود.

زن جواب داد : لباس های راحتی رو توی جعبه وسایل ماهیگیریت گذاشته بودم ؟!؟!؟!؟!؟!؟!!؟!؟


چهارشنبه 87 تیر 5 , ساعت 10:37 صبح

یک پرس غذا یا خرج یک زندگی

رستوران چینی در تهران

اژدهای بزرگ اولین چیزی است که هنگام ورود به یکی از قدیمی ترین «رستوران های چینی» در ایران، نظر مراجعان را به خود جلب می کند. معماری و نمادهای فرهنگ چین در سرار ساختمان به چشم می خورد.

دو نفر با کت و شلوار مشکی، مقابل در رستوران ایستاده اند و به مهمانان با لبخند و سلام  ادای احترام می کنند و یکی از آن ها کلید اتومبیل مهمانان را برای پارک خودروی شان از آن ها می گیرد.

پشت یکی از میزهای کناری رستوران نشستم. فضا با نور ملایم و موسیقی چینی بسیار دلنشین برای سرو غذا بود. دیوار رستوران پر از رنگ های قرمز و طلایی است با نقش هایی از اژدها و درختان چینی و فضایی که کاملا تداعی کننده فرهنگی متفاوت برای مهمانان است.


منوی غذا را از پیشخدمت رستوران گرفتم؛ وقتی با پیشخدمت صحبت می کردم به قدری آرام صحبت می کرد که به سختی می شد صدای او را شیند.

خاویار، اردک و منوی اسپشیال

نگاهی به منوی غذا و قیمت ها کردم؛ خاویار ?? هزار تومان، لابستر تند و ترش (گوشت میگو یا خرچنگ) ?? هزار تومان، شان سویا (اردک سرخ شده) ?? هزار تومان و... تعداد غذاها در بخش رستوران چینی تنها  بیش از ?? نوع مختلف بود و در بخش رستوران ایرانی و لبنانی نیز بیشتر از ?? نوع غذای مختلف به چشم می خورد: کباب ماهی سالمون ?? هزار تومان، چنجه ?? هزار تومان و... البته منوی سالادها و دسرها نیز کم از منوی غذاها نداشت. قیمت غذاها در دستم سنگینی می کرد. بنابراین منو را به پیش خدمت سپردم و سراغ مدیر رستوران رفتم تا از وضعیت مشتریان ثابت وغذاها بهتر آگاه شوم.

مدیر رستوران می گوید: «مشتریان هم ایرانی و هم خارجی هستند، در حدود ?? درصد مشتریان ما بازرگانان و سفیران کشورهای خارجی و مابقی مشتریان ما ایرانی های متمول هستند؛ گاهی اوقات مشتریان خارج از کشور، به هنگام سفر به ایران چند روز قبل میز رزرو می کنند و خیلی  از مشتریان ایرانی ما نیز مشترک ثابت هستند و بیشتر روزها مطابق با سفارش برای آن ها غذا می فرستیم.»

گران قیمت ترین غذای رستوران برای یک نفر رقمی بیش یک صد هزار تومان می شود که شامل خاویار، سوپ مخصوص و سالاد اسپشیال است؛ البته با حدود ?? الی ?? هزار تومان نیز می توان غذایی برای سرو سفارش داد.

مدیر رستوران از مشتریان ثابتی صحبت می کرد که روزانه یک وعده غذا را در رستوران مذکور صرف می کنند و این بدان معنا است که هزینه یک وعده غذا در روز، برای یک نفر، در یک ماه رقمی نزدیک به ??? هزار تومان می شود.

از یکی از مشتریان رستوران که منتظر آماده شدن غذای خود است، می پرسم، آیا شما هر روز به این رستوران برای صرف غذا مراجعه می کنید؟ و چه مقدار هزینه برای هر وعده می پردازید؟

سرش را به نشانه تایید تکان می دهد و می گوید که «اوایل فقط گاهی اوقات می آمدم، آن هم اگر مهمان خاص یا ویژه ای داشتم اما در حدود چند ماهی می شود که اکثر روزها برای نهار به این رستوران می آیم و برای هر وعده هم چیزی در حدود ?? هزار تومان می پردازم.»

چند سانتی متر همبرگر

این بار به سراغ یکی از محله های منطقه «عبدل آباد» واقع در جنوب تهران رفتم تا ببینم مردم این منطقه چه مقدار برای یک وعده غذا هزینه می کنند.

پس از اندکی جست و جو در منطقه تجاری (بازار فروش)، رستورانی را پیدا کردم که دیگر شباهتی به رستوران های بالای شهر نداشت.

این جا دیگر خبری از موسیقی آرام و نور پردازی های دلنشین نیست؛ حتی میز و صندلی ساده هم وجود ندارد.

فروشنده مواد غذایی این محل، غذاها را در ظروف یک بار مصرف به مشتریان ارائه می کند. یک راهروی کوچک در کنار خیابان پر رفت و آمد، با سکوهایی سیمانی برای نشستن، منویی برای انتخاب غذا دیده نمی شد؛ تنها نام و قیمت چند نوع غذا که تعدادشان از تعداد انگشتان دست هم تجاوز نمی کرد بر روی دیوار و شیشه های رستوران چسبانده شده بود.

رستوران چینی در تهران

ین بار نیز قیمت ها متفاوت بود. مشتریان تنها با پرداخت کمتر از یک هزار تومان می توانند یک وعده غذایی را برای صرف بخرند؛ یک پیاله آش داغ ??? تومان، عدسی با کره ??? تومان، جغور بغور ??? تومان و همچنین مشتریان رستوران می توانند با پرداخت تنها ??? تومان چند سانتی متر از همبرگر متری را برای صرف بخرند.

نگاهی به شیشه رستوران می کنم که در مورد خواص غذاها از جمله عدس نوشته است : «عدس زیاد کننده نور چشم، قوت قلب و آرامش بخش، رئوف و مهربان کننده، ضد بی رحمی.»

با یک محاسبه می توان دریافت فردی که در وضعیت اقتصادی ضعیف بسر می برد برای یک وعده غذایی خود (با احتساب ??? تومان) در ماه رقمی نزدیک به ?? هزار تومان می پردازد در حالی که فرد دیگری با وضعیت اقتصادی بالا و متمول رقمی نزدیک به ??? هزار تومان برای یک وعده غذایی خود در یک ماه می پردازد (با احتساب ?? هزار تومان برای هر وعده غذایی) و این بیانگر اختلافی بالغ بر ?? برار می باشد.

از فروشنده در مورد همبرگر متری می پرسم و او می گوید : «ما همبرگر متری را از کارخانه می خریم و با قیچی آن را متناسب با نیاز خود به قطعه های کوچک تر تقسیم می کنیم اما کیفیت همبرگرهای غیر کارخانه ای که خودمان درست می کردیم خیلی بیشتر بود؛ این همبرگر های کارخانه ای فقط کار را آسان کرده اند اما طعم و مزه خوبی ندارند و وقتی آن ها را طبخ می کنیم بیشتر شبیه به نان خشک است تا همبرگر!»

ساعت، یک بعد از ظهر را نشان می دهد. آرام آرام مشتری ها بعد از چند ساعت کارکردن به این رستوران می آیند تا در حال خوردن غذا، لحظاتی را نیز استراحت کنند؛ صبر می کنم تا یکی از مشتریان که در حال خوردن غذای خود است آن را به پایان برساند تا با او صحبت کنم؛ به قدری سریع غذا می خورد که کمتر از چند دقیقه غذایش به پایان می رسد. از او می پرسم:‌ «آیا همیشه به همین رستوران برای خوردن غذا می آیی؟»

در حال پرداختن پول صورت حساب می گوید: «این رستوران نزدیک کارگاهی است که در آن کار می کنم و غذاهای خوبی را هم به قیمت مناسب به مشتریانش می دهد به همین خاطر چند سال می شود که به این رستوران می آیم.»

وجه اشتراک مشتریان در هر دو رستوران در لبخند رضایتی بود که هنگام ترک رستوران بر لبانشان نشسته بود. نگاهی به ساعت خود می کنم، زمان چهار بعد از ظهر را نشان می دهد. کسی دیگر در رستوران نیست و من هم باید بروم.


سه شنبه 87 تیر 4 , ساعت 4:12 عصر

جواب س‍وال امتحانی یک دانش آموز جو گیر شده!

 



 

کوری عصا کش کوری دگر!

 

 

 



 

رویارویی گربه و خرگوش

In this 4-picture combo Pippo, the tabby cat, has a close encounter ...

 



 

خریت نه تنها علف خوردن است ...

 



 

توالت عمومی از نوع واقعا عمومیش

 



 

شباهت آندو تیموریان هافبک تیم ملی ایران و جان لنون ستاره ی انگلیسی موسیقی راک

 



 

? نسل از مرسدس کلاس CL  

 



 

استفاده بهینه از حباب لامپ در قطعی برق

 

 

 



 

 

آخرین متد بیهوش کردن حیوانات خانگی!

 



 

پاولا هیتلر (خواهر آدولف هیتلر)

 

 



 

آخه چه اصراری هست که همه چیزو انگلیسیش رو هم بنویسیم؟ اونم غلط غلوط!!

عکس: سید امیر حسین علوی

 



 

وقتی یک گربه مسواک بزنه !

 



 

شعبه خانوم و آقا برگر کینگ در تهران !  


سه شنبه 87 تیر 4 , ساعت 4:4 عصر

چگونه یک بازیگر معروف، محبوب، پولدارو... شویم؟

 

  1. گام اول برای ورود به عرصه ی بازیگری خوردن خاک صحنه است، دقت کنید قبل از رفتن روی صحنه کسی آن جا را جارو نکرده باشد. تا می توانید خاک بخورید

2 -  واقع بین باشید و توقع نداشته باشید همین روزها شما را به عنوان نقش اول فیلم انتخاب کنند و بروید با باران کوثری یا محمد رضا گلزار بازی کنید.

3- اکنون مردم با قیافه شما آشنا هستند، احیاناً یکی از این جملات را هنگامی که در خیابان قدم می زنید، می شنوید:

- اِ این همونی است که توی اون سریاله نقش کتک خور رو بازی کرده بود.

- اِ اینو نگاه کن! این همون سیاه لشگرست، چقدر بدون گریم قیافش ضایعست!

- اِ ... این همون منگله است!!!

4- اکنون وقت آن است که کمی مشهور شوید، به مهد کودک بچه خردسال خود و یا یکی از اقوام بروید و در جشن تولد یکی از این نوگل های زندگی شرکت کنید، سی دی مربوطه را به تعداد ده – بیست تا رایت کرده و رویش  با ماژیک بنویسید:«سی دی حضور بازیگر معروف سینما در جشن تولد مختلط!» مطمئن باشید کمتر از 24 ساعت این ده – بیست سی دی تبدیل به ده- بیست میلیون سی دی می شود. جماعت این فیلم را از اول تا آخر مو شکافانه نگاه می کنند و در انتها از اینکه می فهمند سر کار رفته اند حسابی حالشان گرفته می شود.

5- کاغذ و قلم تهیه کنید، چشم هایتان را ببندید و تا می توانید روی کاغذ فحش های بدبد خطاب به افرادی که این سی دی ها را پخش کرده اند بنویسید و یه چند خبرگزاری فکس کنید...چی؟...نمی دونید فکس چیه؟!...باشه خودم براتون این کار رو می کنم! حالا خود به خود باقی ماجرا اتفاق می افتد، در چند روز آینده ابتدا خبر خودکشی تان در سایت ها منتشر می شود و سپس خبر ممنوع التصویر شدنتان! البته از چند کشور که مردمانی ساده لوح دارند نیز دعوت نامه برای اقامت در آن کشورها دریافت می کنید که اصلا مهم نیست!

6- حالا یک کارگردان که فیلم های آبکی می سازد از شما دعوت می کند تا در فیلمش نقش اول را بازی کنید، البته نه به خاطر تیپ، محبوبیت و هنر و... بلکه به خاطر آنکه فیلمش جنجالی و پر فروش شود.

7- حالا شما به همه امضا می دهید...چی؟...امضا کردن بلد نیستید؟!...خب انگشت بزن!...راستی یادتان نرود چه کسی راه موفقیت را به شما نشان داد، کمی قدرشناس باشید و سفارش مرا هم برای حضور چند ثانیه ای جلوی دوربین بکنید

این هم مراحل یه کار اداری

 

 

 


سه شنبه 87 تیر 4 , ساعت 4:0 عصر

گفت‌وگو با فریدون آسرایی

 

دود 3، 4 سال پیش بود که تصویر مرد میانسالی با شلوار جین و در هاله‌ای از سیاهی ایستاده، تمام شهر را فراگرفت. بعد، همه فهمیدند او خواننده‌ای است با نام فریدون که قرار است مردم صدای او را دوست داشته باشند اما قرار این نبود.

صدای شفاف، نرم و لحن آرام فریدون، او را پیش مردم عزیز کرد.

«غریبه» اولین آلبوم این خواننده بود که نوید حضور یک صدای تازه را می‌داد. وقتی تب‌وتاب «غریبه» خوابید، خیلی‌ها منتظر دومین آلبوم فریدون بودند اما این انتظار خیلی طولانی شد، تا اینکه در زمستان 86 آلبوم «از تو دورم» با صدای او به بازار آمد اما این بار فریدون به فریدون آسرایی تغییر هویت داده بود. به‌عبارتی دیگر، او این بار نام فامیلی‌اش را نیز ضمیمه اسم کوچکش کرده بود. ادامه ماجرا را در گفت‌وگوی ما با فریدون آسرایی بخوانید ...

«ریمیکس» مجموعه‌ای از 8 ترانه از آلبوم‌های غریبه و از تو دورم است که ریتم آنها خیلی تندتر شده و بزودی منتشر خواهد شد...

گفتگو: شبنم رضایی

نخستین تغییری که در آلبوم «از تو دورم» به نسبت «غریبه» دیده می‌شود، افزودن اسم فامیل به اسم کوچک شماست. آیا این تغییر دلیل خاصی داشت؟
من کارم را با نام فریدون آغاز کردم و در‌واقع تنها فریدونی بودم که هیچ پسوندی به خودم نگرفته بودم ـ البته در میان موزیسین‌ها ـ اما بعضی از دوستان لطف داشتند. هنرمندانی که اسمشان فریدون بود و نام خانوادگی‌شان چیز دیگر، آمدند و در جاهایی مثل کیش با نام «فریدون» کنسرت دادند. مردم هم به این تصور که من، خواننده این کنسرت یا کنسرت‌ها هستم، لطف می‌کردند و بلیت می‌خریدند اما به‌محض شروع برنامه، می‌دیدند که ای داد بیداد، این تشابه را دوست ندارند. خب، بسیاری از مخاطبان عزیز من هم باتوجه به اینکه تصویری از من ندیده بودند، روی صحنه این کنسرت‌ها، تقاضای اجرای آهنگ‌های آلبوم غریبه را کرده بودند و آن هنرمند هم گفته بود که من آن فریدون نیستم. پس تصمیم گرفتم از نام خانوادگی‌ام استفاده کنم که دیگر این قبیل تشابهات به‌وجود نیاید.

از زمان انتشار آلبوم غریبه تا ورود «از تو دورم» به بازار، مدت‌زمان زیادی گذشت که توقع می‌رفت در این فاصله دست به تولید یک اثر خواهید زد اما عملا این اتفاق نیفتاد. دلیل این فاصله و این کم‌کاری چه بود؟
هنرمند در درجه اول کسی است که نسبت به مخاطب خود احساس تعهد و مسوولیت می‌کند. من قبل از ارائه آلبوم «غریبه» یکی، دو آلبوم با پدرام کشتکار آماده کرده بودم که عرضه نشد، تا اینکه با بهروز صفاریان آشنا شدم و علایق مشترکمان به «غریبه» ختم شد. حرف‌های هم را خوب فهمیدیم و در‌واقع نقاط اشتراک بسیاری داشتیم. بالاخره غریبه آمد و با موفقیت هم روبه‌رو شد. بعد، به یک سفر خارجی رفتم اما چرا روند کاری من متوقف شد؟ دلیلش این بود که می‌خواستم با آقای صفاریان کار کنم و ایشان هم درگیر یک پروژه دیگر بودند که برادرش خوانندگی آن را برعهده داشت. من هم عجله‌ای نداشتم. خلاصه داستان به جایی رسید که به‌جای «غریبه2»، «از تو دورم» به ما پیشنهاد شد. این پروژه، پروژه اصلیمان نبود.

گویا شما «از تو دورم» را با صفاریان شروع کردید اما در نهایت موسیقی این اثر به نام پدرام کشتکار به‌ثبت رسید؟
این به‌خاطر اختلافی بود که بین تهیه‌کننده و آقای صفاریان به‌وجود آمد.

آیا این اختلاف‌نظر به رابطه شما و بهروز صفاریان لطمه نزد؟
آنچنان بی‌لطمه هم نبود؛ چون بعد از این پروژه رابطه‌مان کمی خدشه‌دار شد. البته فراموش نکنیم که آقای صفاریان من را به آن شرکت معرفی کرد و کارهای ارزنده‌ای هم در این شرکت انجام داده بود. من فکر می‌کنم آن شرکت به‌نحوی که باید با آقای صفاریان برخورد نکرد، یعنی برخورد شرکت در خور شأن ایشان نبود.

«غریبه 2» به کجا رسید؟
«غریبه 2» اصلا شروع نشد. آقای صفاریان نزدیک به یک سال روی پروژه «از تو دورم» کار کرد و زحمت‌های فراوانی کشید اما دامنه اختلافات بالا گرفت و همکاری ما منتفی شد، البته پدرام کشتکار هم انصافا زحمت‌های زیادی برای این اثر کشید که در جای خودش قابل‌تشکر است. بالاخره «از تو دورم» با وسواس‌های بسیار منتشر شد.

 

از روند تولید و انتشار «از تو دورم» بگویید.
«از تو دورم» آلبوم هنرمندان برجسته و نمونه است که هرکدام در جای خودشان قابل‌تامل هستند و به نظرم این آلبوم یک اثر موسیقایی خاص در ژانر موسیقی پاپ است. یعنی انتخاب افراد حاضر در این اثر و به طور کلی نحوه و روند تولید آن طوری بود که در نهایت به یک مجموعه خاص تبدیل می‌شد و این اتفاق هم افتاد.

نظرتان درباره انتشار چنین آثاری در این شرایط چیست؟
معتقدم انجام این قبیل کارها دل و جرأت می‌خواهد و ریسک دارد. به هر حال مخاطب با حال و هوایی خاص رشد پیدا کرده وتولید چنین آثاری احتیاج به تامل دارد. انتشار از تو دورم در این شرایط کمی زود بود. به نظرم باید بعد از «غریبه 2» این اتفاق می‌افتاد.

یعنی فکر می‌کنید با آمدن از تو دورم تا حدودی ریزش مخاطب پیدا کردید؟
نمی‌توانم با قاطعیت نسبت به این پرسش جوابی بدهم اما مطمئن هستم اگر این اثر بعد از «غریبه 2» به بازار می‌آمد، نتیجه بهتری داشت.

در حال حاضر «غریبه 2» چه سرانجامی پیدا کرده است؟
من کارم را شروع کرده‌ام و تقریبا دو آهنگ به پایان رسیده است.

این آلبوم را با کدامیک از اهالی موسیقی پاپ به ثمر خواهید رساند؟
«غریبه 2» را با افراد مختلفی کار می‌کنم. در حال حاضر با آقایان نیما صرافی‌مهر، پدرام کشتکار و مهران خالصی همکاری داشته‌ام.

در آلبوم اخیرتان، یعنی از تو دورم، رویکرد ویژه‌ای داشته‌اید به حال و هوای موسیقی ایرانی و سراغ ملودی‌هایی رفته‌اید که پیش از این در موسیقی ایرانی سابقه داشته‌اند؟
من این ایراد را نیز به شرکت تهیه کننده وارد کردم. در واقع این تکراری‌ها انتخاب من نبود. انتخاب آهنگ‌های قدیمی اشتباه بزرگی بود. ما می‌توانستیم در همین حال و هوا آثاری را خلق کنیم که با قدیمی‌ها متفاوت باشد. در هر حال کارهایی می‌توانستیم بکنیم که ملودی‌ها را امروزی‌تر جلوه دهد. به نظرم با وجود عاشقانه بودن ملودی‌ها غمگینی کمی زیاد بود. بهتر بود کمی ریتم هم وارد ملودی می‌شد تا از آن غمگینی فاصله می‌گرفتیم.

یعنی اعتقاد دارید این پروژه با شکست مواجه شده است؟
فکر می‌کنم هنوز برای قضاوت زود است و زمان لازم است تا ما بتوانیم راجع به اثرگذاری از تو دورم در جامعه صحبت کنیم. اما فکر می‌کنم از تو دورم در درازمدت خودش را نشان می‌دهد. اجازه بدهید زمان قضاوت کند.

نظرتان درباره ترانه‌های عبدالجبار کاکایی چیست؟
هر ترانه‌سرایی حال و هوای خاص خودش را دارد. خیلی وقت‌ها دلم می‌خواهد به کاکایی بگویم شما شاملوی زمان ما هستید. ایشان خیلی در مورد جنگ می‌نوشتند و من معتقدم جنگ دیگر تمام شده است. باید امروز به فکر ساختن باشیم و بی‌شک شهیدها هم راضی نیستند زندگی ما به غم و اندوه بگذرد. راه آنها مهم است. حالا کاکایی یک عاشقانه‌سرای درجه یک است. خیلی خاص می‌نویسد به همین خاطر از او خواهش کردم تا حدودی ساده‌تر بنویسد.

در آلبوم بعدی هم با ایشان همکاری خواهید داشت؟
حتما چند ترانه از ترانه‌های آلبوم «غریبه 2» از سروده‌های ایشان خواهد بود.

با وجود اینکه از خواننده‌های محبوب مردم هستید، چرا کنسرت نمی‌دهید؟
قرار بود از روز اول سال 87 به مدت 15 شب در کیش، نمک‌آبرود و شیراز کنسرت داشته باشیم که به دلیل نرسیدن وسایل برگزاری کنسرت از خارج از کشور نتوانستیم به عهدمان وفا کنیم. به همین دلیل به احتمال زیاد در فصل تابستان کنسرت خواهیم داشت. منتها ترجیح می‌دهم این کنسرت بعد از انتشار آلبوم «ریمیکس» باشد که همین روزها منتشر خواهد شد.

ماجرای این آلبوم چیست؟
«ریمیکس» مجموعه‌ای از 8 ترانه از آلبوم‌های غریبه و از تو دورم است که ریتم آنها خیلی تندتر شده است و فکر می‌کنم ریتمیک‌ترین آلبوم بعد از انقلاب اسلامی خواهد بود

 


سه شنبه 87 تیر 4 , ساعت 2:24 عصر

یک نفس یک شعر یک قصه شروع

      یک صدا از پشت ابرای کبود         

یک نگاه مهربان از آسمان

برق صد افسانه ی لیلی شروع

یک نگاه مهربان از سوی او

جویبار لحظه های بی شروع

هفت رنگ آسمان هفت رنگ عشق

یک صدا از اوج هفت دریای عشق

یک نگاه از آفتاب سوز عشق

یک خیال ساده اما پر ز عشق

 

 

غروب اشکهای من صدای خنده های تو

 

تمام لرزش دلم کبوتر نگاه تو

تو بهترین ستاره شبای خسته دلم

تو یک افق ترانه ای برای چشم های من

تو یک سبد طراوتی نهایت صداقتی

تو مهربانترین من ترنم لطافتی

تمام اشکهای من سکوت لحظه های تو

ترانه های قلب من صدای خنده های تو

امید هر خیال من ستاره شبای من

پر از شکوفه میشوم کنار خنده های تو


<   <<   121   122   123   124   125   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ