سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
پنج شنبه 88 بهمن 15 , ساعت 11:7 صبح
تو اینجا نیستی ! تنهای تنها ، با سکوتی سخت درگیرم

و می دانم ، اگر دیگر نیایی ،

در غروبی سرد و غمبار و پر از تردید می میرم !

پنج شنبه 88 بهمن 15 , ساعت 11:5 صبح
ققنوس دلم سخن نگوید امشب
 

امشب که فروغ لانه ام خاموش است

پر ریخته ، آشیانه ام خاموش است



آتش بزنی چو هستی ام را امشب

سوز است ، ولی زبانه ام خاموش است



ققنوس لبم سخن نگوید امشب

این لحظه که هر فغانه ام خاموش است



مدفون هزار درد کوهستانی

امشب غزل و ترانه ام خاموش است



بی موج کنار ساحلم مردابیست

برگرد که این کرانه ام خاموش است



ای فصل بهار دشت اندوهستان

گل بوته ی رازیانه ام خاموش است



ای بلبل خوش نقش نظر کن اینجا

چون شا خه ی خشک شانه ام خاموش است



شوریده دلم ، همیشه تن خشکیده است

از بار غمت جوانه ام خاموش است


چهارشنبه 88 بهمن 14 , ساعت 4:48 عصر


همه چیز

از نبودن تو حکایت می‌کند

به جز دلم

که همچون دانه ای در تاریکی خاک

در انتظار بهار می‌تپید

تو بر می‌گردی

می‌دانم . . .

از تولد و مرگ

زود آمدی

و دلم، ناگهان پر از تو شد

و این درد شیرینی بود

دردی چونان درد زادن

نه به سرعت

بلکه کم کم ، از دلم رفتی

و جهان

ذره ذره از تو خالی شد

و این درد تلخی بود

دردی چونان درد مُردن . . .

 

 

به کسی که فکر می کردم هیچ وقت نمی تونم ببخشمش


چهارشنبه 88 بهمن 14 , ساعت 4:44 عصر


پُر می شوم از آتشت ای قبله گاه من

گل می کنی تو باغ دلم درنگاه من



امشب دخیل بسته ی بارانیت منم

باشد که بگذرد غم و این اشک و آه من



از بس که عاشقم نفسم گیر میکند

لکنت گرفته ام تو نگیر اشتباه من



آواره کرده ای تو مرا پیش چشم خود

راهم نمی دهی به درونت پناه من . . . ؟



وقتی که با توام همه دینم تو می شوی

دل می دهم به طعم لبانت گناه من



با بوسه ات چنان بدنم سست می شود

احساس می کنم که شدی تکیه گاه من



امشب دعا نکن تو برایم نمی روم

این شاه نامه است خوشم با تو شاه من



احساس می کنم سبکم مثل ابرها

پرواز می کنم به نگاهت گواه من



امشب ردیف و قافیه هایم از آن توست

خوش می نشیند این غزلم با تو ماه من


چهارشنبه 88 بهمن 14 , ساعت 2:32 عصر


دیوانگی از عشقِ من آموز:

بیهوده و بی فایده در دست ِ توام من

می دانم و می دانی از این عشق چه حاصل ؟

جز ترک ِ دل و ترک ِ من و ترک ِ تو از عشق !


یکشنبه 88 بهمن 11 , ساعت 10:30 عصر
روزهایی
که بی تو می گذرد


گرچه با یاد توست ثانیه هاش

آرزو باز می
کشد فریاد


در کنار تو می گذشت ای کاش!

یکشنبه 88 بهمن 11 , ساعت 10:16 عصر

وقتی
دل از نبود تو دلگیر می شود

بی طاقت از زمین و زمان سیر می شود



زل
می زنم به شیشه ی ساعت بدون پلک

انگار پای عقربه زنجیر می شود



اشکم
به روی نامه و پاکت نمی چکد

گویی کویر دیده و تبخیر می شود



در
لابه لای لرزش حیران سایه ها

بد جور رنگ فاصله تفسیر می شود



من
اشک می شوم و تو هم آه می شوی

با اشک و آه خانه نفس گیر می شود



در
عصر پول و صنعت پر ادعای شهر

ابراز عشق باعث تحقیر می شود



در
امتداد جاده ی بی رحم زندگی

عاشق کشی چو درد فراگیر می شود



ای
بی خبر- از این شب پر التهاب من

وقتی که مرگ یک شبه تدبیر می شود



من
می روم و زیر لحد خاک می خورم

بی شک برای بوسه کمی دیر می شود




سید
مهدی نژادهاشمی ( م-شوریده )

یکشنبه 88 بهمن 11 , ساعت 10:7 عصر
تا مرز
عشق های جهان دوست دارمت


 

اینبار
خوابهای تو تعبیر می شوند

گلواژه های چشم تو تفسیر می شوند



غوغاست
این ترانه ، که وقتی تبسّمت

در قابهای آینه تصویر می شوند



امشب
به بوسه های قشنگم - به جنس عشق -

لب ها و گونه های تو تسخیر می
شوند



همواره عشق بر دهنم بوسه می زند

وقتی که حسّ و
قافیه درگیر می شوند



آن لحظه ، شعرهای نگاه تو خواندنی ست

کز
اشک های فاصله تحریر می شوند



وقتی که دست های عزیز تو با
من است

پاهای رنج و فاجعه زنجیر می شوند



تا مرز عشق
های جهان ، دوست دارمت

چون شور و شوقم از تو سرازیر می شوند



یکشنبه 88 بهمن 11 , ساعت 12:15 عصر

آفتاب می شود

نگاه کن که غم درون دیده ام

چگونه قطره قطره آب می شود

چگونه سای? سیاه سرکشم

اسیر دست آفتاب می شود

نگاه کن

تمام هستیم خراب می شود

اشاره ای مرا به کام می کشد

مرا به اوج می برد

مرا به دام می کشد

نگاه کن

تمام آسمان من

پر از شهاب می شود

 

تو آمدی ز دورها و دورها

ز سرزمین عطرها و نورها

نشانده ای مرا کنون به زورقی

ز عاجها، ز ابرها، بلورها

مرا ببر امید دلنواز من

ببر به شهر شعرها و شورها

 

به راه پر ستاره می کشانیم

فراتر از ستاره می نشانیم

نگاه کن

من از ستاره سوختم

لبالب از ستارگان تب شدم

چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل

ستاره چین برکه های شب شدم

 

چه دور بود پیش از این زمین ما

به این کبود غرفه های آسمان

کنون به گوش من دوباره می رسد

صدای تو

صدای بال برفی فرشتگان

نگاه کن که من کجا رسیده ام

به کهکشان، به بیکران، به جاودان

کنون که آمدیم تا به اوج ها

مرا بشوی با شراب موج ها

مرا بپیچ در حریر بوسه ات

مرا بخواه در شبان دیرپا

مرا دگر رها مکن

مرا از این ستاره ها جدا مکن

 

نگاه کن که موم شب به راه ما

چگونه قطره قطره آب می شود

صراحی سیاه دیدگان من

به لای لای گرم تو

لبالب از شراب خواب می شود

به روی گاهواره های شعر من

نگاه کن

تو می دمی و آفتاب می شود


یکشنبه 88 بهمن 11 , ساعت 12:2 عصر


جا می کنی خودت را در مغز استخوانم

طوری که با تو هستم، بی تو نمی توانم . . .



من با خودم غریبم نامم فریب ِ محض است

لفظ قدیم پاییز سبزی پر از خزانم



معنای تازه ای در پس کوچه های دستت

می گیرم و کنارت درگیر ِ امتحانم



یک اضطراب بی میل می خواندم که "برگرد"

من پای رفتنم نیست تو وصله ای به جانم



در این دو راهی ِ عشق ، بین تو و رهایی

دل را زدم به دریا چون با تو در امانم



سردی بهانه ای بود از ترس ِ بی تو بودن

من با تو داغ ِ داغم ، من با تو می توانم . . .



<   <<   6   7      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ