بیاکه فصل بهاراست وانتظار توام
بیاد روی و دو چشمان پر خمار توام
اسیر مهر تو ولطف عاشقانهء تو
فتاده ام به کمندت همه شکار تو ام
بیاد قامت موزون و پیکر نرمت
نشسته ام به تفکر همه خمار توام
بهار ، بل بل وگل کیف بیشتر دارد
مرا سزا نبود زانکه بیقرار توام
نگاه منتظرم بس به انتظاردوید
به اشک دیدهءمن بین. که اب شار توام
گذشتم از همه خوبان تاشکند امروز
هنوز در شکن زلف تاب دار توام
بغیر عشق توام راه ورسم دیگر نیست
تو ناامید مسازم امید وار توام
باز ای عشق ازچه آویزی
اتش دیگری به دامانم
او چه گفت وشنود داشت بمن؟
تو بگو من زبان نمیدانم
××××
آه جشمان اوسخن میگفت !
لب میگون او تبسم داشت
وین پری پپیکری که من دیدم
جلوهء خاص بین مردم داشت.
++++
موی زیبا وقامت موزون
جلوه عاشقانه درپی داشت
آنچه گفتم چرا نمیدانست؟
سخنم را ندیده می انگاشت
++++
روز زیبا وشام خوبی بود
وز جوانی مرا چه یاد امد
عشق - شور- ترانه وشادی
به نوا های: زنده باد امد
++++
آه! ای عمر بس چه کوتاهی
ارزوها چه زود پیرم کرد
بازهم زندهباد قلب جوان
ونگاه که دستگیرم کرد
++++
دل خریدار عشق والطاف است
هر طرف عشق ومهر میجوید
بزبان که خود نمیداند
قصهء عاشقانه میگوید
++++
و به این دل که مشتی از خون است
باورم کن که: سخت حیرانم
حیف در شهر عشق وازادی
به زبان کسی نمی دانم
++++
با تشکر از دوست عزیز برای ارسال این شعر زیبا
به تو می اندیشم!
به تو ای غنچه زیبای بهار
به تو ای شاخه نورسته دهر
به تو ای گلبن باغ هستی
توچه سان زیبائی!
به تو می اندیشم
------------------
لحظه هایی که ترا می بینم
تپش قلب من از واژه عشق
چشمم از زمزمه مهرو وفا
خاطرم ازهمگی خوبیها
به هوای تو!
سخن میگویند
تو!
چسان زیبائی.
به تو می اندیشم.
---------------
یاد آنروز که با دیدن تو
چشم امید مرا روشن بود
خواستی تو ورق شعر ازمن
و ندا نستم من که :
چه گویم باتو.
زیرا :
که تو خود.
عشق من وشعر منی
بهترین شعر جهانی تو مرا
توچسان زیبائی!
به تو میاندیشم
----------------
وآندم گفتم:
شعر من یاد توهست؟
جوابم گفتی.
که کدامین شعرت
برایت گفتم:
زندگی چیست!
ورا عنوانست.
گفتی ام:
آ ه ! به خاطر دارم
(که نوشتم تو دوا مش دادی)
حالیا جمله جهان زان منست
که تو آن شعر به خاطر داری
به تو می اندیشم !
شب رسید و باز ستاره
میگه تنهایی دوباره
رو حریر خلوت تو
هیچکسی پا نمیزاره
مث سایه رو تن شب
پرسه می زنم به هر جا
میام اونجا که تو باشی
اگه حتی ته دریا
خیلی وقته پر کشیدی
از حصار غربت من
بی کسی و هجرت تو
شده انگار قسمت من
تویی که واسم عزیزی
با غم من آشنایی
تویی که از جنس خورشید
یا خود ستاره هایی
بیا همراه قدیمی
دل من تنگه هنوزم
تا رسیدن سپیده
چشم به راه تو می دوزم
رو غبار لحظه ی پیر
شعله های آخرم سوخت
از حضور باد تقدیر
همه پروانه ها رفتن
تک و تنها موندم اینجا
پر زدم رو بغض جاده
جاده ای تا عمق رویا
من رسیدم آخر خط
کوچه ی بن بسته قلبم
توی زندگیم کسی نیست
از همه شد خسته قلبم
مث اون قطره که غرقه
تو هجوم موج بی رحم
مث رویای خیالی
توی حجم خالی وهم
مث اون پرنده ای که
گوشه ی قفس نشسته
یا مث ستاره ای که
تو شب یلدا شکسته
من رسیدم آخر خط
کوچه ی بن بسته قلبم
توی زندگیم کسی نیست
از همه شد خسته قلبم
منم اون مسافرٍ پاییزی فصل خزون
منم اون ستاره ی غریب تو هفتا آسمون
منم اون ترانه خون ِ قصه های عاشقونه
منم اون پرسه زن مست توی غربت شبونه
منم اون صدای خسته که توی حنجره مرده
منم اون بغض شکسته که به گریه سر سپرده
من یعنی رنج و تحمل ، من یعنی غصه و ماتم
من یعنی صدای هق هق، من یعنی شکفتن غم
همه ی مصیبت ها رو توی زندگیم کشیدم
رنگ خوشبختی ُ یک روز توی زندگیم ندیدم
هی دویدم هی دویدم، اما هرگز نرسیدم
آخرش تو فصل پاییز روی شاخه ها تکیدم
من از تنهایی جاده
من از چشم تر بارون
من از دلتنگی گلبرگ
تو مهمون خونه ی زندون
از این بغض نفس برده
که با خون خیس و همرنگه
واست می خونم ای همبغض
دلم تنگه ، دلم تنگه
تو این شب غربت بی رحم
که رو عشق سایه میندازه
دوباره زنده کن از سر
منو با بوسه ای تازه
بزار تو این دم آخر
نگاهم با تو آشنا شه
بزار این قطره ی بی کس
حریق موج دریا شه
روی سنگ قبر پاییز
من یه برگ آس و پاسم
فصل سخت بی کسی ها
شده تن پوش هراسم
در به در ، تو کوچه ی باد
دنبال یه جون پناهم
مجرم و تبعیدی از نور
اما خالی از گناهم
جرم من ترانه هامه
که همه عطر تو دارن
سبز سبزی اما اینجا
اسمتو سایه میزارن
تووی زندون دقایق
پر پر گل شقایق
رنگ خونه دل ابرا
میباره خون سر عاشق
روی سنگ قبر پاییز
من به برگ بی نشونم
جون میدم تو چنگ ظلمت
من می خوام زنده بمونم
ای درخت پیر محکم
تکیه گاه آخرم باش
واسه من که برگ تنهام
تو رفیق و یاورم باش
بزا تو آغوش سبزت
من دوباره جون بگیرم
تو هجوم وحشی باد
من بدون تو میمیرم
کلبه ای مه زده در سمت افق ساخته ام
قلب بی حوصله را از تپش انداخته ام
?
موج این غربت خود خواسته و طوفانی
میخورد وحشیِ وحشی به دلِ باخته ام
?
میدهد لذت باران،عطش تکرارت
باز پر می شود از وسوسه هر یاخته ام
?
می دود خون به رگم،بوی غزل می آید
می رسی باز از آن راه که نشناخته ام
?
می نشینی سر هر بیت و دلم از سر ذوق
می کند پشت به هر چیز که خود ساخته ام
?
باز آماده ی عشقیم و من می دانم
!!سالیانی است که بیهوده تو را باخته ام
?
علی قلی زاده
به دنبال تو می آیم غزال تشن? صحرا
نگاهت را دگر پنهان مکن از چشمهای ما
دلم را میکشانی پابه پای موجها،اما
هنوز از دیدن تو شرم دارم بانوی دریا
جنون تازه ای دارم تمام شهر میدانند
گره خورده ست نام تو به آغاز جنون ما
عبور ساده ات را کاشکی هرگز نمی دیدم
چه خواهی کرد با من ای طلوع اولین رؤیا
کجایی ای سفر کرده دل من بیقرار توست
کدامین روز می آیی!بگو امروز یا فردا؟
کسی مثل تو-سبز گندمی-پیدا نخواهد شد
نجیب و سر به زیری نیست در این کوچه ها حتی
دگر امروز بی تردید می آیم به دیدارت
رهایت می کنم از آن همه-اما،چرا،آیا
بگو با من چه راز سر به مُهری مانده مابینِ
ضریح چشمهای تو و پرواز کبوترها
پس از این در تمام لحظه های زندگی آری
به دنبال تو می آیم غزال تشن? صحرا
عبدالحسین رحمتی