یکی بود یکی نبود
زیر گنبد کبود ...
روزی روزگاری یه قورباغه نشسته بود روی برگ و داشت برای خودش آواز های قشنگ قشنگ (البته به نظر مامانش) میخوند. همینطور که داشت قور قور میکرد و خوش بود یه دفعه چشمش افتاد به یه گاو که اومده بود لب برکه تا آب بخوره. هیبت گاوه چنان گرفتش که آرزو کرد کاشکی اندازه اون باشه، برای همین خودش رو باد کرد و باد کرد.
خواهرش که نشسته بود روی یه برگ دیگه (و احتمالا داشت به شوهر آیندش که سوار بر یه گل نیلوفر سفید آخرین سیستم و با سه تا کلید خونه و ماشین و مغازه به طرفش میومد فکر میکرد) یه دفعه چشمش به برادرش افتاد و بهش گفت: وا تو داری چی کار میکنی؟
دادشش بهش گفت میخوام اندازه اون گاوه بشم. بعد با انگشت به طرف گاوه اشاره کرد. بعد از خواهرش پرسید: نظرت چیه الآن اندازش شدم؟
خواهرش گفت: نه هنوز.
قورباغه باز هم خودش رو باد کرد. به خواهرش گفت: حالا چطور؟
خواهرش بازم گفت: نه.
و این ماجرا اینقدر ادامه یافت و قورباغه انقدر خودش رو باد کرد و باد کرد و باد کرد و باد کرد و باد کرد ........ تا بالاخره ترکید.
با خوندن این قصه میشه نتیجه های زیر رو گرفت:
1- تقلید کور کورانه کار کاملا اشتباهیه. خدا به آدم عقل داده تا خودش فکر کنه و خوب و بد امور رو بفهمه، نه اینکه چشماش به دهن آدم ها باشه تا ببینه اونا چی میگن و چی میخوان، صرفا همونا رو انجام بده.
2- خواهران عزیز توجه داشته باشن که تموم زندگی پول و ماشین و 3 تا کلید نیست و این نیست که باعث خوشبختی میشه چیز های دیگه هم تو زندگی مهمند. البته برادران عزیز هم توجه داشته باشن که شما که عرضه ندارین یه لقمه نون بخور و نمیر دربیارین خیلی بیجا میکنین دختر مردم رو بدبخت کنین.
4- اشاره کردن با انگشت به مردم کار بسیار بسیار زشتیه.
5- یک نکته منکراتی: نویسنده داستان هیچ اشاره ای نکرده که قورباغه داشته آهنگ مجاز میخونده یا غیر مجاز.
7- ما همینطور از این قصه نتیجه میگیریم که اگر به گسی گفتن: "هیکل مثل گاوتو ببر کنار!" لزوما بهش فحش ندادن، شاید ازش تعریف کردن و قصد تمجیدش رو داشتن.
8- میگن پشت سر هر مرد موفقی یه زن هست. مطمئنا اگه این قورباغه ی قصه ما نترکیده بود با تشویق های متمادی خواهرش بالاخره میتونس اندازه گاوه بشه.
9- دیگه نتیجه آخر رو هم که خودتون میدونین. هستی ما از وجود پدر و مادرامون به ودیعه گرفته شده. احترام گذاشتن به اونها کوچکترین کاریه که ما میتونیم براشون و به پاس زحمتاشون انجام بدیم.
ساختمان کتابخانه انگلستان قدیمی است و تعمیر آن نیز فایده ای ندارد . قرار بر این شد کتابخانه جدیدی ساخته شود . اما وقتی ساخت بنا به پایان رسید ؛ کارمندان کتابخانه برای انتقال میلیون ها جلد کتاب دچار مشکلات دیگر شدند .
یک شرکت انتقال اثاثیه از دفتر کتاخانه خواست که برای این کار سه میلیون و پانصد هزار پوند بپردازد تا این کار را انجام خواهد داد. اما به دلیل فقدان سرمایه کافی ،این درخواست از سوی کتابخانه رد شد . فصل بارانی شدن فرا رسید، اگر کتابها بزودی منتقل نمی شد ، خسارات سنگین فرهنگی و مادی متوجه انگلیس می گردید . رییس کتابخانه بیشتر نگران شد و بیمار گردید .
روزی ، کارمند جوانی از دفتر رییس کتابخانه عبور کرد. با دیدن صورت سفید و رنگ پریده رییس، بسیار تعجب کرد و از او پرسید که چرا اینقدر ناراحت است .
رییس کتابخانه مشکل کتابخانه را برای کارمند جوان تشریح کرد، اما برخلاف توقع وی ، جوان پاسخ داد: سعی می کنم مساله را حل کنم . روز دیگر، در همه شبکه های تلویزیونی و روزنامه ها آگهی منتشر شد به این مضمون : همه شهروندان می توانند به رایگان و بدون محدودیت کتابهای کتابخانه انگلستان را امانت بگیرند و بعد از بازگرداندن آن را به نشانی زیر تحویل دهند . خود را تغییر دهیم نه جهان را
?- امید در زندگی همان قدر اهمیت دارد که بال برای پرنده .
?- امید و آرزو آخرین چیزی است که دست از گریبان انسان برمی دارد. دوست داشتنی ترین شخص کسی است که روی خودِ برترش تمرکز کند.
?- آرزو سرابی است که اگر نابود شود همه از تشنگی خواهند مرد .
?-امید دارویی است که شفا نمی دهد ولی درد را قابل تحمل می کند.
?- امید در زندگانی بشر همان قدراهمیت دارد که بال برای پرنده .
?-بشر وقتی از ادامه ی امیدها و آرزوها باز ماند مرده ای بیش نیست .
?- حیات بدون امید، همدوش و همسر مَمات است.
?- آرزو ریشه ی حیات ماست. اگرچه این ریشه ، حیات ما را به تدریج می سوزاند ، ولی همین ریشه مایه ی زندگی است .
?- آرزو کردن چقدر شعف انگیز است . اما وقتی به آرزو رسیدیم شعف از درون ما رخت بر می بندد.
??-افکار خوب معمار و آفریننده هستند و آرزو قلابی است که هرچیز را به جانب ما می تواند بکشد.
??-امید مادر ایمان است.
??-امید نان روزانه ی آدمی است .
??-امید رفیق تیره بختانی است که از دست ساقی دهر جرعه ی بی مهری نوشیده اند.
??-انسان در عین نومیدی ، امیدوار است
??- دنیا با امید برپاست و آدمی با امید زنده است .
??-امید، نیمی از خوشبختی است
متاسفانه عکسها و توضیحات آن به اندازه کافی گویاست! در ادامه مطلب ببینید...
در این کانال فاضلاب شهر «بهارستان» که در 15 کیلومتری شهر اصفهان قرار دارد جاری است.
این همان کانال است. به نزدیکی کانال فاضلاب و زمینهای کشاورزی توجه کنید!
این کانال بعد از طی 10 کیلومتر به نزدیکی زاینده رود میرسد. اینجا دریاچه فاضلاب است! تا چشم کار میکرد فاضلاب بود. در منطقهای که علامتگذاری شده روستایی به نام «گلستانه» قرار دارد. این کانال بین روستاهای «جار» و «گلستانه» در شرق اصفهان قرار دارد.
و سرانجام فاضلاب وارد زاینده رود میشود ...
بله. باور کنید ... فاضلاب وارد زنده رود میشود!
اینجا چند کیلومتر پایینتر از محلی است که فاضلاب وارد آب شده است. حتی این ماهی 4-3 کیلویی هم نتوانسته در برابر آلودگی مقاومت کند.
به رنگ آب توجه کنید. آب! ببخشید فاضلاب شدیداً بوی بدی داشت
و این ماهیها. مرگ گسترده ماهیها چند روز پیش اتفاق افتاده است. مردم محلی میگفتند حجم ماهیهای تلف شده چندین تن بوده است !
سطح آب پر بود از ماهیهای مرده
و اینجا هم تورهایی برای صید ماهی! و ماهیهایی که احتمالاً سر سفرهها میآیند!
ماهیهای کم جان و آلوده را صید میکردند. البته میگفتند ماهیها را برای مدتی در استخر نگهداری میکنند و پس از آنکه پاک شدند استفاده میکنند. در راه بازگشت کودکان ماهی فروش در کنار جاده ایستاده بودند!
در گوشه بالای تصویر گله گوسفند قابل مشاهده است. چرخه کامل شد ...
پمب آب را نگاه کنید! این آب! ببخشید فاضلاب وارد زمینهای کشاورزی میشود و خیار، سبزی، گوجه و... با آن آبیاری! ببخشید فاضلابیاری میشود.
از آن منطقه خارج شدیم و به طرف شهر اصفهان آمدیم. این کانالی است که قرار است فاضلاب شهرکی که هنوز ساخته نشده را به کجا ببرد؟! ادامه این کانال به زاینده رود میرسد ...
+-+-+-+
آنچه که در عکسها نیامد:
• بوی تعفن کانال فاضلاب تا چندین کیلومتر باعث آزار و ناراحتی مردم میشود. اعتراضات مردم و متعاقب آن وعدههای مسئولان طی چند سالی که این کانال ایجاد شده راه به جایی نبرده.
• یکی از کارشناسان خانه بهداشت منطقه از میزان بالای اسهال خونی، کم خونی، بیماریهای گوارشی و پوستی سخن میگفت.
• فکر نکنید این مناطقی که عکسشان آمده، آخر دنیاست و خیلی از شهر پرت است! حداکثر فاصله تا شهر اصفهان کمتر از 7-6 دقیقه است! در 10 کیلومتری این مناطق آپارتمانهای متری بیش از 5 میلیون تومان قرار دارد.
به نوشته تهران امروز دبیر انجمن علمی تغذیه کودکان گفت: با اینکه جزو کشورهای غنی جهان نیستیم، اما نسل بعد جامعه که در حال حاضر کودک است، ما را جزو چاقترین کشورهای جهان قرار خواهد داد.
به گزارش «تهران امروز» دکتر ناهید عزالدین ضمن اعلام این خبر در نشست خبری همایش سه روزه چاقی شیرخواران، کودکان و نوجوانان افزود: «چاقی در سنین کودکی زمینه را برای استعداد به چاقی در سنین بزرگسالی بیشتر میکند و همین مساله است که نگرانیها را افزایش میدهد چرا که در حال حاضر با آمار 60 درصدی چاقی در شهرهای کشورمان و 50 درصدی در روستاها، جزو جوامع چاق در جهان محسوب میشویم و با تغذیه نامطلوبی که کودکان ایرانی دارند در آینده با معضل مهمی به نام اضافهوزن روبهرو خواهیم شد که اکثریت جامعه را در برخواهد گرفت».
مدیرعامل انجمن ترویج تغذیه با شیر مادر، ضمن اشاره به تبلیغات کمپانیهای بزرگ در خصوص محاسن شیرخشک گفت: «شیرخشک باعث چاقی کاذب شیرخوارهها میشود، ولی شیر مادر سرشار از سلولهای زنده و فعالی است که سلامت و رشد کودک را تضمین میکند».
ناهید عزالدین با اشاره به باورهای غلط جامعه به خصوص در میان خانمها که به مادران شیرده منتقل میکنند، گفت: «باید در این زمینه فرهنگسازی صورت بگیرد و در هر صورتی شیر مادر بهتر از شیرخشک است و متاسفانه مادران امروزی به دلیل نگرانی از تغییر شکل ظاهری بدنشان، از شیردهی، به فرزندان شیرخوارهشان خودداری میکنند».
در ابتدای این نشست خبری، دکتر غلامرضا خاتمی، رئیس انجمن تغذیه کودکان ضمن هشدار نسبت به افزایش چاقی در کشور، گفت: «در گذشته کمبود وزن و سوءتغذیه داشتیم و امروز اضافه وزن هم به این مشکلات اضافه شده است».
در ادامه دکتر سیاری، متخصص کودکان و عضو انجمن علمی گوارش کودکان با اشاره به اینکه چاقی یک معضل فراگیر جهانی و جزو بیماریهای مزمن است که از دهه 70 میلادی در سطح دنیا شناخته شده، گفت: «چاقی، عوارض و پیامدهای ناگواری در کودکی و بزرگسالی به دنبال دارد که از میان آنها میتوان به افزایش مرگ زودرس اشاره کرد».
در ادامه دکتر سیاری افزود: «اما چاقی قابل پیشگیری است که به وسیله آموزش و اصلاح رفتار، میتوان از آن و پیامدهایش جلوگیری کرد. در حالی که بیش از یک میلیارد و یکصد میلیون نفر در جهان دچار اضافه وزن و چاقی هستند، 312 میلیون نفر کاملاً چاق محسوب میشوند».
دکتر علیاکبر سیاری با مقایسه میزان چاقی در جهان و کشورمان گفت: «اگر در دنیا حدوداً از هر هشت نفر یک نفر چاق هستند در کشور ما 25 میلیون نفر یعنی از هر سه نفر یک نفر چاق به شمار میرود که این، آمار خطرناکی است. نکته جالب در آن است که رقم فوق در جمعیت بالای 20 سال جامعه است و اگر نسل کودک و نوجوان فعلی با همین روند چاق شوند، مشکلات بزرگی انتظار ما را میکشند».
عضو انجمن علمی گوارش کودکان گفت: «از یک طرف 32 میلیون ایرانی غذای بیش از حد مورد نیازشان میخورند و از طرف دیگر
15 میلیون نفر غذای کافی دریافت نمیکنند که ناشی از فقر است».
دکتر سیاری در ادامه به عوارض شناخته شده چاقی اشاره کرد و گفت: «فشار خون بالا یکی از این عارضههاست که 10 درصد جمعیت بالای 15 سال کشور مبتلا به آن هستند. وقتی به جمعیت بالای 40 سال میرسیم، میزان فشار خون به 30 درصد میرسد و سالانه یکصد هزار نفر از ایرانیها به علت سکته قلبی فوت میکنند که عادات بد غذایی و چاقی یکی از ریشههای اصلی آن است».
در پایان این نشست دکتر غلامرضا خاتمی به عنوان رئیس هیات مدیره انجمن تغذیه کودکان و برگزارکننده همایش سالانه این انجمن با موضوع «چاقی شیرخواران، کودکان و نوجوانان» در خصوص زمان و مکان برگزاری همایش گفت: «این همایش در سه روز از 12 تا 14 تیرماه در محل انستیتو تحقیقات تغذیه کشور برگزار میشود و برای پزشکان دارای امتیاز بازآموزی است. هدف اصلی ما از برگزاری چنین همایشی، آن است که بتوانیم با تاکید بر اهمیت تغذیه و تحرک مناسب از افزایش وزن در کودکان و نوجوانان جلوگیری کنیم».
این یک داستان واقعی است که در سرزمینی اتفاق افتاده است.
ماجرا در مورد مردی است که به تازگی تراکی خریده بود ، روزی برای سر زدن به آن از خانه خارج شد و در کمال تعجب مشاهده کرد که پسر بچه سه ساله اش در حال کوبیدن میخ بر بدنه براق ! تراک بود، مرد در حالیکه از دیدن این صحنه شدیداً عصبانی شده بود به طرف پسر بچه دوید، او را به عقب پرت کرد و برای مجازات وی ، آن قدر با چکش روی انگشتانش کوبید که آنها را به شکل خمیر در آورد.پس از گذشت مدتی وقتی مرد آرام شد با عجله پسر بچه را به بیمارستان رساند.
دکترها برای نجات وی و حفظ استخوان های خرد شده اش تلاش زیادی کردند ولی متاسفانه شدت مجروحیت به اندازه ای بود که نهایتاً مجبور به قطع انگشتان هر دو دستش شدند. بعد از عمل جراحی ، هنگامیکه پسر بچه به هوش آمد و با آن صحنه دلخراش دستان بدون انگشت مواجه شد ، نگاهی به پدر انداخت و معصومانه پرسید: "بابا ! به خاطر کاری که با تراک کردم معذرت می خوام" سکوتی کرد و ادامه داد"ولی انگشتهای من چی ؟! کی دوباره مثل قبل میشن؟"
پدر به خانه برگشت و آن قدر کاری که کرده بود از یک سو و حرف های پسربچه از سوی دیگر، او را عذاب می داد که اقدام به خودکشی کرد...
کمی راجع به این ماجرا تامل کنید.... کدام یک بهتر است ؟انتقام یا لذتی ناشی از بخشش؟
کمی فکر کنید پیش از آن که تحملتان را در مقابل کسی که که عاشقانه دوستش دارید، از دست بدهید...
تراک قابل ترمیم است اما استخوانهای شکسته و احساسات جریحه دار شده ، نه !
بیشتر اوقات آن قدر عصبانی می شویم که دیگر به این که چه عملی از چه کسی سر زده توجهی نمی کنیم و فراموش می کنیم که لذتی که در بخشش است در انتقام نیست!
انسان اشتباه می کند و بشر جایزالخطاست ولی عملی که هنگام خشم از ما سر می زند تا ابد در ذهن و خاطرمان باقی خواهد ماند. ( و ذهنمان را خواهد