سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
شنبه 89 اسفند 7 , ساعت 10:50 عصر
کنار خود نشسته ام و فکر می کنم:
ساکتی و سرد و سرخ.
حتی ستارگان چشمانت به لرزه می افتند
که معلوم نیست از کدام آسمان
از کدام شب دزدیده شده اند!
چشمان تو آیه های یأس اند
برای هر چه پیامبر که در دلم مبعوث شوند.
کنار خود نشسته ام و فکر می کنم .
حرفی برای گفتن نیست
شب را می نوازم با استکانی چای.
خود را می فریبم اگر
هر شب
به امید چیدن ستاره ای
از نردبان بالا می روم .
می دانم اگر فرو افتم
چنان می شکنم که چینی عتیقه مادرم.

شنبه 89 اسفند 7 , ساعت 12:54 صبح

تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم

نه کسی آید نه کسی خواند
ز نگاهم هرگز راز من
بشنو امشب غم پنهانم
که سخنها گوید ساز من

تو ندانی تنها همه شب باگلها
سخن دل را می گویم من
چو نسیمی آرام که وزد بر بستان
همه گلها را می بویم من

تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم

چون ابری سرگردان
میگرید چشم من در تنهایی
ای روز شادیها کی باز آیی
امشب حال مرا تو نمیدانی
از چشمم غم دل تو نمی خوانی
امشب حال مرا تو نمی دانی
از چشمم غم دل تو نمی خوانی
تنها با گلها گویم غمها را
چه کسی داند ز غم هستی چه به دل دارم
به چه کس گویم شده روز من چو شب تارم


جمعه 89 اسفند 6 , ساعت 11:47 عصر
وقتی عاشق شوی راز دلتو گفته نتونی
وقتی عاشق شوی راز دلتو گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا
روز نوروز بچینی گل سرخ
برسر راه نگارفرش کنی
دلبرت بیاد بپرسه کار کیست
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا

دلبرت خنده کنه با دیگران
تو بسوزی و براش گریه کنی
دلبرت بیاد بپرسه که چرا؟
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
تو براش گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا

دلبرت سفر کنه تنها شوی
مثل ماهیها از آب جدا شوی
بتپی ،مجنون شوی تباه شوی
تو به کس گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
تو به کس گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
وقتی عاشق شوی راز دل تو گفته نتونی
وقتی عاشق شوی راز دل تو گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا
تو به کس گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
تو به کس گفته نتونی
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا چقده سخته خدایا
چقده سخته خدایا

دانلود با لینک غیر مستقیم با حجم 5.8مگابایت




جمعه 89 اسفند 6 , ساعت 10:3 عصر
حال و احوال این روزهایم

قاصدکی را می ماند

که دلش حتی

نه به باد

و نه حتی به نسیم

که

به یک فوت خوش است!!

جمعه 89 اسفند 6 , ساعت 8:4 عصر

منم آن موج بی آرام و سرکش ،
که سرگردان به دریای فریبم
مرا دیگر رفیق و همدمی نیست ،
 به شهر نابسامانی غریبم
با غرور و با شتاب ، بر سینه نرم آب ، دیوانه می خزیدم
در غایت خودخواهی ، در انبوه سیاهی ، جز خود نمی شنیدم ،
خروشان و بسته چشم ،با کوله باری از خشم ،
می رفتم از خشم خود دنیا ویرانه سازم
در دفتر زندگی از خود افسانه سازم
اما زبازی زمان گمراه وغافل بودم
دراوج پروازهوای خواهش دل بودم،
درسرنبود اندیشه ای جزفکر ویرانگری
غافل من ازافسانه طوفان وساحل بودم ،
موجم ولی خاموش و خسته
با دست خود درهم شکسته
اری من آن کوه غرورم
درمانده و از پا نشسته ،
پیچیده طوفان در وجودم ، شد پاره ازهم تار و پودم ،
در لحظه های واپسین ، پیک اجل آمد مرا ،افتادم و از پا نشستم
بیداد طوفان آنچنان بر سنگ ساحل زد مرا چون شیشه ای در هم شکستم !!
گفتم به خود ای موج سرگردان که آخر بنگر به خود چه بودی و اکنون چه هستی
حاصل چه بود از آن غرور بی دلیلت آخر به دست صخره ساحل شکستی
موجم ولی خاموش وخسته
با دست خود درهم شکسته
آری من آن کوه غرورم درمانده و از پا نشسته


چهارشنبه 89 اسفند 4 , ساعت 9:22 صبح

نمی رنجم اگر باور نداری عشق نابم را

که عاشق از عیار افتاده در این عصر عیاری

صدائی از صدای عشق خوشتر نیست ، حافظ گفت

اگر چه بر صدایش زخمها زد تیغ تاتاری!!!!!!!!!

اینجا برای از تو نوشتن هوا کم است

دنیا برای از تو نوشتن مرا کم است

اکسیر من ، نه اینکه مرا شعر تازه نیست

من از تو می نویسم و این کیمیا کم است

سرشارم از خیال ولی این کفاف نیست

درشعر من حقیقت یک ماجرا کم است

تا این غرل شبیه غزل های من شود

چیزی شبیه عطر حضور شما کم است

گاهی ترا کنار خود احساس می کنم

اما چقدر دل خوشی خواب ها کم است !

خون هر آن غزل که نگفتم به پای توست

آیا هنوز آمدنت را بها کم است ؟

 

"محمد علی بهمنی"


دوشنبه 89 اسفند 2 , ساعت 9:50 عصر

با رفتنت هستی من هم سوخت

ای کاش فقط چند ساعت زودتر می رسیدم ویه بار برای همیشه دستاتو می بوسیدم

کاش وجود بی مقدارمن حذف میشد به جای گلی مثل تو…

دیگه از هر چی عیده ، هر چی تعطیلیه ، ازهر چی  5 شنبه و جمعه است متنفرم.

چه قدر بیچاره ام که حتی نمیتونم مثل مامان اشک هامو نثار سنگ قبرت بکنم،دیدی باز امروز چشمه اشکم خشک شد و نتونستم حتی یه قطره اشک بریزم؟میدونم راضی نیستی به گریه

های من .اما من تا یه دل سیر گریه نکنم که آروم نمیشم باباجون . دیدی باز تو ناباوری خاطرات نبودنت و روزهای سختی که بم گذشت گم شدم؟؟حرفائی که بات تو دلم زدمو شنیدی؟برات

همه چیو تعریف کردم و ازت کمک خواستم.ازت خواستم تو شفاعت کنی برام پیشش و ازش بخوای تموم کنه این روزای لعنتی رو .

بابا جونم اومدم پیشت اما نتونستم گریه کنم،خدا خیلی خوب  از دلم خبر داشت ،، از یه هفته پیش میدونست بارونی ام و دل گرفته .واسه همین به ابرای آسمونش گفت ببارن.

چه بارون قشنگی امروز اومد و من و تو رو خیسمون کرد بابائی.

دل کندن از تو سخته .دل کندن از جائی که تو هستی ،گذاشتنت و برگشتن به خونه ای که پر از توئه خیلی سخته .به خدا سخته .گریه‌آور

 پدرم، بعد تو تموم دلخوشی هام رفت

همیشه به بودنت دلگرم بودم و صبور.

هیچ میدونی

توی این مدت خیلی ها دلمو شکوندن …

خیلی ها نامردی کردن…

خیلی ها عذابم دادن….

و کسی قلبمو شکوند که توی بُهت ناباوریش دارم دست وپا میزنم.

مامان میگه به بابات آگاهه ، اما آیا باورت میشه بابا ؟باورت میشه که من و همه ء من، اینجوری بریزه  به هم. کاش بودی بابا.کاش اینقدر زود نرفته بودی و دلم به بودنت خوش بود.گرچه گاهی

فکر میکنم شاید خواست خدا بود که نباشی و تو هم مثل من و مثل خیلی های دیگه ، توی بُهت این همه نا باوری نمونی!!!

بازم روز رفتن تو اومد و من نمی تونم عادی باشم . نمی تونم .شب شده و هنوز دلتنگم که تنها گذاشتمت و اومدم خونه.گریه‌آور

پدرسایه ای بود و پناهی بود و نیست

شانه ام را تکیه گاهی بود و نیست

سخت دلتنگم ،  کسی چون من مباد

سوگ ، حتی قسمت دشمن مباد

گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر

" هست " ناگه " نیست" گردد در نظر

باورم شد ،  این من ناباورم

روی دوش خویش او را می برم!

می برم او را که آورده مرا

پاس ایامی که پرورده مرا

می برم در خاک مدفونش کنم

از حساب خویش بیرونش کنم

راست می گویم جز این منظور نیست

چشم شاعر از حواشی دور نیست

مثل من ده ها تن دیگر به راه

جامه هاشان مثل دل هاشان سیاه

منتظر تا بارشان خالی شود

نوبت نشخوار و نقالی شود

هر یکی  هم صحبتی پیدا کند

صحبت از هر جا به جز اینجا کند

گفتنش تلخ است و دیدن تلخ تر

خوش به حالت ، خوش به حالت ای پدر 

در سوگ پدر از :محمد علی بهمنی

 


یکشنبه 89 اسفند 1 , ساعت 9:59 صبح

در بهار زندگی احساس پیری می کنم
با همه آزادگی فکر اسیری می کنم

بس که بد دیدم ز یاران به ظاهرخوب خود
بعد از این بر کودک دل سخت گیری می کنم

در به رویم بسته ام از این و از آن خسته ام
من به جمع آشیان پاشیدگان پیوسته ام

ای خدای آسمان بهتر تو میدانی که من
بارها در راه او تا پای جان بنشسته ام

شمع بودن ذره ذره آب گشتن تا به کی
راه پر خاشاک را آرام رفتن تا به کی....


یکشنبه 89 اسفند 1 , ساعت 9:34 صبح

هنوز روی درختا فقط جای کلاغه
گلا پرپرن ای وای یه دیوونه تو باغه

دلم یه گل آتیش تنم کوره ی داغه
ولی تو همه دنیا دریغ از یک چراغه...

از اون گوشه ی دنیا به این گوشه رسیدم
نگین دنیا قشنگه! قشنگیشو ندیدم

هنوز غم تو وجودم عذابه سینه سوزه
نَگین گریه رو بس کن! نَگین دنیا دو روزه!

کدوم ناله ی شبگیر کدوم ورد شبونه
کدوم طلسم و جادو دعای عاشقونه

از این گوشه ی دنیا به اون گوشه ی دنیا
منو به آشیونه ، به یارم می رسونه؟؟؟

کدوم جاده کدوم راه کدوم اشک و کدوم آه
کدوم ابر و کدوم اوج و کدوم موج و کدوم ماه

هنوز قافله ی عشق به منزل نرسیده
غریقیمو و صدامون به ساحل نرسیده

هنوز اشکِ تو چشمام نگاهام خیره به راهِ
نه آفتاب و نه مهتاب چقد دنیا سیاهه...


یکشنبه 89 اسفند 1 , ساعت 8:53 صبح

   مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید ،که چه آفتی به من زد
رگ و ریشه هام سیاه شد ،تو تنم جوونه خشکید
اما این دل صبورم به غم زمونه خندید

آسمون مست جنونی آسمون تشنه ی خونی
آسمون مست گناهی آسمون چه رو سیاهی
اگه زندگی عذابه یه حبابه روی آبه
من به گریه ها می خندم می گم این همش یه خوابه

مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید ، که چه آفتی به من زد

آسمون تو مرگ عشقو توی یاخته هام نوشتی
این یه غم نامه ی تلخه که تو سر تا پام نوشتی
من به لحظه ی شکستن اگه نزدیک اگه دورم
از ترحم تو بیزار ، که خودم سنگ صبورم

آسمون پیشم شکستی من دیگه رو پام می مونم
منو از تنم بگیری تو ترانه هام می مونم
اگه زندگی عذابه
  ، یه حبابه روی آبه
من به گریه ها می خندم می گم این همش یه خوابه

مثل باد سرد پاییز غم لعنتی به من زد
حتی باغبون نفهمید ، که چه آفتی به من زد

آسمون تیشه ا ت شکسته ، من دیگه رو پام می مونم
منو از تنم بگیری ، تو ترانه هام می مونم !


و دویدم تا هیچ. و دویدم تاچهره ی مرگ ، تا هسته ی هوش.

و فتادم بر صخره ی درد. از شبنم دیدار تو تر شد انگشتم ، لرزیدم.

وزشی می رفت از دامنه ای ، گامی همره او رفتم.


<      1   2      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ